سایر منابع:
سایر خبرها
شوند و هرجا که بشود او را مسخره می کنند. از فرمان های این لوده امریکایی اطاعت نمی شود، اسرارش با چنان سرعتی درز می کنند که دفترش انگار فواره های کاخ ورسای است، یا یک صافی پرسوراخ (بهار امسال یک مقاله خارق العاده در واشینگتن پست با سی منبع بی نام منتشر شد)، حتی یک حزب اقلیت که انتظار نمی رفت مانع خاصی در برابر قدرت باشند هم تیشه به ریشه دستورکار او می زند، قوه قضاییه فرمان های اجرایی او ...
با توجه به وسعت میدان استقلال و گستردگی عرصه ها دراین مجموعه، هفت نماد شهری طراحی و نصب شده که هریک متضمن مفهومی خاص بوده و ذهن مخاطب را به یکی از شاخصه های ممتاز اصفهان رهنمون می سازد. مجموعه پلها و میدان استقلال از جمله پروژه های شاخص مدیریت شهری اصفهان طی سالهای اخیر است که موجب شده، ورودی شمال غربی اصفهان زیبایی دوچندانی به خود گرفته و معرف پیشینه، هنر و صنعت این شهر باشد. ...
زاویه نگاه های تازه برای خلق اثر ادبی، کمابیش موفق شده اند تا چهره ای تازه از یک شخصیت یا واقعه ادبی در قالب داستان بسازند که منش و شخصیت آن فرد را به شیوه ای بدیع و دلچسب چنان روایت کنند که حتی در صورت آشنایی مخاطب با آن موقعیت، از منظر شیوایی متن بار دیگر او را به سوی خود جلب کند. رمان یوما نوشته مریم راهی را باید چنین اثری دانست. اثری که برای هر مخاطب ادبیات دینی و با هر نوع سلیقه ای ...
ها در فضای افسانه ای هورامان است. در کنار آن، عشق ناغافل و یک باره به سراغ شوان می آید؛ دختری که از خشونت آن سوی مرز گریخته است. در معرفی بیشتر این رمان عنوان شده است: شوان شیفته خواندن افسانه و شعر است و رمان با تلفیق فضای داستان با افسانه های کردی و شعر و موسیقی منطقه و زیبایی های رنگین هورامان در بهار و پاییز و زمستان در کنار دردهای کولبران، زخم های بمباران حلبچه و زشتی خشونت های ناموسی، مخاطب را به تماشای یک افسانه عاشقانه می نشاند. اینجا صدای گرگ ها بلندتر است قرار است ابتدای مهرماه از سوی انتشارات کوله پشتی منتشر شود. ...
موسیقی منطقه و زیبایی های رنگین هورامان در بهار و پاییز و زمستان در کنار دردهای کولبران، زخم های بمباران حلبچه و زشتی خشونت های ناموسی، مخاطب را به تماشای یک افسانه ی عاشقانه می نشاند. در بخشی از این کتاب می خوانیم: هانا انگار که پیله اش را بشکافد، سر از کیسه ی چرمی بیرون آورد، بال زد و نشست دَمِ غار. سرآستین های گجی آبی اش توی باد تاب می خورد. شوان ترسیده و بهت زده نشسته بود ...