سایر منابع:
سایر خبرها
مشتری گل، از ورزشکار معروف تا هنرمند"خفن"
پرسیدم چی گرفتی که آخر نشونم داد. یه سره حشیش گرفته بود به چه نازکی و درازی. خدابیامرز مرتضی هم این آخریا افتاده بود به شیشه و کرک و خلافش سنگین شده بود. بچه ها می گفتن اور زد و مرد. حالا کاری نداریم. ولی همون یه ذره رو زدم تو سیگار و دود کردم. نمی دونستم چه حالی ام. رفتم شکلات خریدم خوردم. نگو شکلات فازو می بره بالاتر. به یه وضعی افتادم تو خونه که نگو. چپ شدم و کج شدم تا خوابم برد.(می زند زیر خنده ...
نتایچ پردازنده Intel Core i7-8700K در بنچمارک Cinebench CB 15
خدا رو شکر از gt630 های با 96CUDAنبود شانس اوردیم (این کارت تقریبا 4سالش هنوزم نمی پا به پای یه CPU هفت ساله (Athlon X3 450) بره تو روزولیشن 768*1024 دلیلی هم که مگم نمی تونه چون کارت یکی از دوستای برادرم رو روش تست کردم (GT750) باز هم این CPU تو روزولیشن 720P گلوگاه نشد( این CPU فعلا ما رو تحت تاثیر گذشته این CPU با مادربرد و رم 2GB رو هم 230هزار در آمد ) اگه مردی یک دونه رایزن نشون بده ...
...و شعر باید بی فایده بماند
خصوص مخاطب انگلیسی زبان در خواندن چاپ قبلی کتاب به آن دچار شده بود و این را خارجی هایی که کتاب را برایشان فرستاده بودم یا خودشان به نحوی به آن دسترسی پیدا کرده بودند به من گفتند. چون آنها کتاب را از چپ به راست می خوانند و ما از راست به چپ می خوانیم. بنابراین اگر ادامه شعری به صفحه بعد برود کسی که ترجمه انگلیسی آن شعر را می خواند بالطبع می رود سراغ شعر سمت راستیِ صفحه بعد و درست متوجه ...
کاروانِ سینما رو
بندش شروع می کند به غر زدن پشتِ سرِ بلیت فروش که آقا این بلیت ما رو که مهر می زد، تا بریم تو سالن پنجاه بار باز و بسته اش می کردیم بلکه روش مهرِ بالکن زده باشه؛ اما همیشه لژ بود. سکانس سوم: مراوریدهای دروغ بر گردنِ سارا ی مهرجویی اگر هنوز یادِ جوانی و دروغ هایِ لذت بخش و بی خطر دهه هفتاد جوان ها را فراموش نکرده باشید، احمد آقای کاروان گردنبندی از آنها بافته و انداخته گردن سارای ...
پدران و پسران
استقبال نخواهد کرد. حالا دیگر سینما اصلا نمی روم. شور دیدن فیلم هم از سرم افتاده. گاهی کنار پدر، قیصر را می بینم. سکانس آخر فیلم که می رسد، صدای خروپف پیرمرد بلند شده؛ اما برای من تازه شروع شده. قیصر لنگان لنگان می دود توی خیال من و دور می شود و تصویر تا بینهایت کش می آید. از دست پلیس ها می گریزد و توی خیابان های شهر، بی هدف راه می رود. یک دستش را روی زخم هاش گذاشته و دست دیگرش روی ضامن چاقوست و ...
مرواریدهای سیاه
شانه هایش دو تا قپه طلایی دارد. هنوز درهای عقب ریو را باز نکرده اند که رمضان جلو می رود و به حالت آماده می ایستد. من و بهمن هم کمی جلوتر می رویم. رئیس سربازها به رمضان می گوید: چی می خواهی بچه؟ . رمضان به اسباب و اثاثیه ها اشاره می کند و می گوید: می خواهیم این وسایل ها را بگذاریم پایین . رئیس سربازها می گوید: نمی خواهد. لازم نکرده. سربازها خالی می کنند . رمضان جلو می رود و اولین کارتن را از دست یکی ...
جانبازی که به تنهایی یک واحد فرهنگی است!
.... والله قسم اگر به من بگویند 1000 سال می مانی ولی حاضری دوباره دوساعت آنان باشی، می گویم آری. با آن دوران و روزگار منتهی با شعور حالا که بفهمم چه خبر بوده، یک نعمتی بود از دستم رفت نمی فهمیدم چی بوده؛ کاش بفهمم با چه کسانی بودم. می شود با دست خالی هم در برابر ابر قدرت ها ایستاد، با اعتقاد می توان. یک هویی به ما حمله شده بود، هر کس هر چیزی به دستش بود باید برود بجنگد. بعضی ها ...
کاش معاون اولی احمدی نژاد را پذیرفته بودم!
اینها برادرهای دینی تان هستند، چرا روی شان اسلحه می کشید و این حرف ها. شما فرض کنید در آن فضا، یک نفر با چادر مشکی رفته بود می خواست آنها را با عصبانیت نصیحت کند که یکی از خود پلیس ها گفته بود خانم برو! اینها الان جلوی چشم شان را خون گرفته است و یهو تو را هم با گلوله می زنند. خلاصه بعد پدرم را دیدم، بعد برادرها و اینها. پس خانواده جمیعا آنجا بودید؟ بله، ولی همگی تنها رفته بودند تظاهرات ...
دوره شهرداری احمدی نژاد شبیه بعد انقلاب بود و نیروها با سلامت کار می کردند
دوره احمدی نژاد چون بعد از دوره کرباسچی بود، وقتی وارد شهرداری شدیم همه جا شبیه انقلاب بود. شبیه بعد از انقلاب که همه خودسانسوری می کردند و می ترسیدند تخلف کنند. مثلا می ترسیدند رشوه بگیرند و فضای شهرداری، فضای انقلابی بود. نیروها با سلامت کار می کردند اما زمان آقای قالیباف مثل اینکه دوباره همه چیز برای شان عادی شد و دیگر از فضای انقلابی خبری نبود. ...
مجموعه شعر به مناسبت ولادت امام کاظم(ع)
از اوست کافی که روح صد بشر حافی ز چنگ دیو هوس ها زند به سوی خدا پر درود بر خاندانش، سلام بر دود مانش تمامی دوستانش هماره تا صبح محشر به حبس در بسته طورش، به ازدواج افلاک نورش چه غم اگر خصم کورش، ندارد این نور باور نیاز آرد نیازش، نماز آرد نمازش شرار سوز و گدازش، گذشته از چرخ اخضر صبا بیاور غباری زدامن کاظمین ...
حفاظت از محیط زیست در گرو آموزش همگانی
، این روزها طولانی تر شده است اما مشکل به همین جا ختم نمی شود؛ رودخانه ها و چشمه های کم جان ییلاقی ها حالا دیگر کمتر آب زلال و گوارایی برای نوشیدن می دهند و عشایر ناچارند به آب گل آلود یا لجن بسته بسنده و فکر دیگری برای آب آشامیدنی شان کنند. میرولی صفرزاده، قائم مقام سابق سازمان امور عشایر به شهروند می گوید که خشکیده شدن چشمه ها و رودخانه ها باعث شده است که با تانکرهای سیار به 40 درصد جمعیت عشایر ...
سی شب، هفت عصر، با محمد جهان آرا
...> همه چیز از یک سقوط آغاز می شود. این راند اول نیست. راند آخر هم نیست. این یک میانه بری قصه گفتن است. شاهینی برای توازن داستان. کمی آن سو در گذشته از روزهای خرمشهر و کمی این سو در حال و روزگار بدون او. جهان آرا که بود؟ جهان آرا چه شد؟ میراثش چیست؟ چه می خواست؟ چه به دست آورد؟ چرا سکوت رخسارش این همه سال بر نامش سنگینی می کند؟ او کی قصد لب گشودن دارد؟ رازش چیست که چنین بی التهاب می جنگید و شاید ...