سایر منابع:
سایر خبرها
چه بود؟ - واقعیت این است که خودم تمام مدارج را در وزارت کشور طی کردم؛ اما همیشه متهم بودم که از سوی پدرم حمایت می شوم. برای این امر هم شاهدی جز خدای خود ندارم! باور دارم آخرتی وجود دارد و فردا روزی تمام ما باید در پیشگاه حق در برابر همه سخنانمان پاسخ گو باشیم. پدرم هنگامی از شغل من در وزارت کشور خبردار شدند که کار من در آن جا تمام شده بود. از من گلایه هم کردند و البته شادمان هم شدند و ...
؟ - واقعیت این است که خودم تمام مدارج را در وزارت کشور طی کردم؛ اما همیشه متهم بودم که از سوی پدرم حمایت می شوم. برای این امر هم شاهدی جز خدای خود ندارم! باور دارم آخرتی وجود دارد و فردا روزی تمام ما باید در پیشگاه حق در برابر همه سخنانمان پاسخ گو باشیم. پدرم هنگامی از شغل من در وزارت کشور خبردار شدند که کار من در آن جا تمام شده بود. از من گلایه هم کردند و البته شادمان هم شدند و این ...
...> - واقعیت این است که خودم تمام مدارج را در وزارت کشور طی کردم؛ اما همیشه متهم بودم که از سوی پدرم حمایت می شوم. برای این امر هم شاهدی جز خدای خود ندارم! باور دارم آخرتی وجود دارد و فردا روزی تمام ما باید در پیشگاه حق در برابر همه سخنانمان پاسخ گو باشیم. پدرم هنگامی از شغل من در وزارت کشور خبردار شدند که کار من در آن جا تمام شده بود. از من گلایه هم کردند و البته شادمان هم شدند و این شادمانی به این ...
نقشبندی در حالی در شهر طنطا مصر برگزار شد که شیوخ و قراء قرآن این کشور حضور کم رنگی در این مراسم داشتند. شیخ سید محمد نقشبندی، پدر شیخ احمد سید نقشبندی که امام البتهلین و امام المداحین مصر لقب داشت که در 14 فوریه 1976 میلادی دعوت حق را لبیک گفت. وی در زمینه ابتهال حرف اول عصر خود را می زد؛ ترکیب زیباترین نغمه های موسیقی عرب و الحان مصری در ابتهال وی، نقشبندی را پیشوای مبتهلان جهان اسلام کرد/. ...
مناسبتی پیش می آید ناظران سیاسی گوش تیز می کنند تا جزییات بیشتری از منش و روش او بشنوند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی سال 64 طی مصاحبه ای با هاشمی، سوانح زندگی او را بازخوانی می کند: از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی. خوب است یادآوری کنیم که سال 64 هاشمی فراتر از مسوولیتش، به جهت موقعیت ممتازی که نزد امام (ره) و مردم دارد، خصوصا به جهت اعتبار ویژه ای که نزد مسوولان کشور دارد، محوری ترین مسوول آن ایام است ...
، مرحوم پدرم و فیلابی می روند آنجا. می روند برای گرفتن جسد. پدر، تختی را می بوسد؛ تختی را خیلی دوست داشت. بعد متوجه می شود که پشت سر تختی سوراخ شده. به فیلابی نشان می دهد و به دکتر گفت یعنی شما نفهمیدید؟ نمی گویم که بردند او را بکشند اما اتفاقی پیش آمده. و همین راز هست. پرونده ای نیست. درهمان ساختمانی که از ساواک باقی ماند، پرونده ای در مورد قتل تختی ندیدند. درست که میکروفیلم هایی بود؛ اما هیچ کدام نشان ...