سایر منابع:
سایر خبرها
مریم در خانه متروکه زندانی 4 پسر شیطان صفت بود / دوستی با زن مطلقه من را نابود کرد + عکس
هم وقتی مادرش را دید از خانه من فرار کرد و مادر مریم با مشت و لگد به جان من افتاد. در چنین شرایطی قاضی دستور بازداشت سمیه را صادر کرد. درحالی که جست و جو برای یافتن دختر فراری ادامه داشت 24 ساعت بعد مریم که از شدت ترس دست و پایش می لرزید به دادسرارفت و از حادثه ای شوم خبر داد. او گفت: وقتی مادرم به خانه سمیه آمد و جنجال به پا کرد از آنجا فرار کردم. پسر مورد علاقه ام هم مرا ترک کرد و جواب تماس های ...
نی ریز از نگاه مسافران نوروزی
...> ادامه می دهد: خاطرات خوبی هم از این شهر و هم از شهر استهبان دارم. به یاد دارم چندین سال قبل ماشینم در استهبان خراب شد. به تعمیرگاه که رفتم، صاحب مغازه که قاسم نماینده نام داشت، گفت دلکو ماشینت خراب است و 7 هزار تومان هزینه آن می شود. خوب آن موقع 7 هزار تومان خیلی زیاد بود و من این پول را به همراه نداشتم. ایشان بدون اینکه از من پولی بگیرد، ماشین مرا تعمیر کرد و البته من بعد آن پول را به او پس دادم ...
وقتی بهروز خان از رفقای مجلس ششم خود برائت می جوید
جوی که درست کردند جوی است که نمی گذارند حرفِ حساب به گوش کسی برسد. واقعیت این است که کیهانی ها آنقدر که الان در این ماجرا آدمِ بد و بدجنسی به حساب می آیند و اینگونه نشان داده می شود که کسانی هستند سیدمرتضی را دق دادند، اصلاً اینطوری نیست. شما باید آن فضا را درست بفهمید. *البته چند سال پیش بنده یک گفتگویی در این زمینه با آقای مهدی نصیری(مدیر مسئول وقت کیهان) انجام دادم که فحوای کلام او ...
قربانی اسید پاشی در تبریز
روز شکنجه می شوم، تا قعر جهنم می روم و برمی گردم، پوستم می ریزد، از شدت درد نمی توانم به چیزی فکر کنم و با چند آرامبخش به خواب می روم و کابوس می بینم. قیافه ام خراب شده و از دست رفته، بدنم، دستانم را از دست داده ام. به دلیل این که نیت ازدواج با او را نداشتم، قربانی شدم، من بی گناه بودم، این حق من نبود. می خواهم حق رعایت شود و دختر دیگری به سرنوشت من گرفتار نشود. فقط می خواهم ...
اختلاف حزب اللهی ها با "شهید آوینی" بر سرچه بود؟
...، با کی بودید، کجا می رفتید. این فضولی ها را نمی کردم. ساعت ها با او تنها بودم ولی نمی پرسیدم اینجا چکار می کنید؟ آن روز کجا می رفتید؟ از یکی شنیدم که اینطور اتفاقی برای شما افتاده است؟ و... فضول باشی بازی و پروبازی باشی اینگونه در نمی آوردم. خودم را طلبه این رشته می دانستم که در مقابل علامه آن نشستم و دارم یاد می گیرم و می گفتم نباید به خودم جرات بدم و سوال کنم که او کجا بوده است؟ ...
این مرد 26 سال با همسر ناتوان اش زندگی کرده!
سخت بود؛ خیلی. یک زمانی من می آمدم پشت در خانه پر از دمپایی بود، حالا که می آیم می بینیم کسی نیست بیاید حال این زن را بپرسد. تمام کارهای بچه هم افتاده بود گردنم. ساعت را روی دو می گذاشتم، زنگ که می زد بیدار می شدم بچه را شیر می دادم، دوباره چند ساعت بعد تنظیم می کردم که نوبت شیر دادن بچه عقب نیفتد. نیروی هوایی همان طور به مساعدت شان ادامه دادند؟ بله. مساعدت کردند، چون واقعا می ...
خدایا از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی
دلشوره به جان مادر افتاد . در دلش توفانی بود . از بستر بلند شد و بالای سر پسرش نشست . کودکی اش را به یاد می آورد که شب ها از گریه خواب نداشت . در روز عاشورا نفسش بند آمده بوده و مادر چیزی رو به گنبد طلایی گفته بود... به سر و صورت پسر نگاه کرد و آرام اشک ریخت . وقتی به خود آمد که دو ساعت گذشته بود. نمی توانست از پسرش دل بکند . او به دل خودش ایمان داشت . همیشه حوادث را قبل از اتفاق احساس می کرد . هر ...
26 سال زندگی متفاوت آقای بی خیال
به گزارش خبرگزاری دانا و به نقل از ایسنا، شهروند در ادامه نوشت: البته زندگی مهدی طرزعلی به این روز ختم نمی شود. وقتی با او به گفت وگو نشستم، درباره شرایط سخت کودکی اش نیز شنیدم و روزهایی که تصور آن هم غیرممکن است. با این گذشته سخت، حالا فرض کنید که چطور باید زندگی را در کنار همسر و نوزادش ادامه بدهد. او نه تنها از این روزهای طاقت فرسا می گذرد، بلکه تا همین امروز ترجیح می دهد کنار همسرش بماند. مهدی طرزعلی در واقع 26 سال بدون اینکه ازدواج کند، با عشق و علاقه کمر به خدمت به زنی می ...
سرقت مسلحانه با تهدید دختر 6 ساله در یک مجتمع مسکونی
جیغ کشیدن خواهرم را که دیوار به دیوار هم زندگی می کنیم، شنیدم؛ اول اعتنا نکردم، اما به منظور پیگیری موضوع پس از دقایقی به در خانه خواهرم رفتم. زنگ زدم، ولی خواهرم در را باز نکرد. با کلید یدک، به همراه پدر و مادر و پسرم وارد خانه شدیم که دیدیم دو جوان غریبه داخل خانه خواهرم هستند. وی ادامه داد : آنها خواهرم را در یکی از اتاق ها و دختر 6 ساله اش را نیز در اتاقی دیگر حبس کرده بودند. یکی از ...
تکرار فاجعه آتنا، ستایش و اهورا؛ این بار ندا 6 ساله از مشهد!
دیگر شاخه های اطلاعاتی نیز به این محدوده می رسید. گزارش خراسان حاکی است با دستور قاضی پرونده، کارآگاهان در پوشش نامحسوس منتظر ورود ساکنان این منزل مسکونی ماندند تا این که چند ساعت بعد اعضای خانواده و برخی از بستگان آنان وارد منزل شدند، اما مظنون اصلی در میان آن ها نبود. عملیات به صورت سری ادامه داشت تا این که چند دقیقه بعد میوه فروش 41ساله نیز کلید را روی در حیاط انداخت اما قبل از آن که وارد اتاق ...
سرقت مسلحانه با تهدید مرگبار دختر 6ساله
از اتاق ها و دختر 6ساله اش را نیز در اتاقی دیگر حبس کرده بودند. یکی از این افراد به سمت ما آمد، اسلحه اش را به سمت من گرفت، دست و پای پسرم را بست و اسلحه را روی سر پسرم گذاشت، تهدید کرد که اگر طلا و پول ندهیم، پسرم را خواهد کشت و مرا به زور به طرف اتاق خواب برد و اسلحه را به سمت من گرفت، من تمام طلا های خودم را به او دادم اما او دست بردار نبود و دائما محل گاوصندوق را از من می پرسید، اما ما در ...
زمانی که مرد غریبه از اتاق خواب رفت مادرم را در شرایط بدی پیدا کردم!
به تهران آمده بودم تا در اسباب کشی به مادرم کمک کنم. دو خواهر دیگرم هم آن شب در خانه حضور نداشتند .من در کارهای خانه به مادرم کمک کردند. مادرم حدود ساعت 9 شب از خانه بیرون رفت و چند کارتن خالی خرید تا وسایل آشپزخانه در آن جاساز کند من خسته بودم به اتاق خواب رفتم و در اتاق را قفل کردم.اما نیمه شب متوجه شدم یک نفر به شدت در می کوبد. وقتی در را بازکردم در تاریکی شب با یک مرد جوان روبه رو شدم. ...
علیه تحجر و تجدد
شهید آوینی صحبت کردند و به نوعی بازتعریفی از زیست او را در فضای رسانه ای نشان دادند خانواده شهید بود. چقدر خانم امینی همسر شهید یا حسین معززی نیا (داماد شهید آوینی) که در سال های اخیر هم نسبت به همین تک ساحتی کردن آوینی، واکنش نشان می دهد، در کار به شما مشورت دادند؟ چهار سال قبل با حسین معززی نیا صحبت کردیم. موافقت اولیه را داد و چند وقتی مشغول تحقیقات بودم تا اینکه درگیر بیماری شد. چند ...
بازسازی صحنه قتل ندا دختربچه افغانستانی
افتاد و چرا این کار را کردم. آخر من خودم سه پسر سیزده، دوازده و سه ونیم ساله دارم. بعد که کار تمام شد، او گریه می کرد و هی می گفت: به بابام می گم، به بابام می گم. خیلی ترسیده بودم. نمی دانستم چه کار کنم. وسایل پذیرایی عید کنارمان بود که دستمال کاغذی را برداشتم و چند دستمال کاغذی درون دهانش چپاندم و بعد با دست دهان و بینی اش را فشار دادم و هی می گفتم: بمیر، بمیر. بمیر دیگه. تا اینکه سرش به یک طرف ...
سرقت مسلحانه با تهدید اهالی مجتمع مسکونی
خواهرم را در یکی از اتاق ها و دختر شش ساله اش را نیز در اتاقی دیگر حبس کرده بودند. یکی از این افراد به سمت ما آمد. سلاحش را به سمت من گرفت. دست و پای پسرم را بست و اسلحه را روی سر او گذاشت. تهدید کرد اگر طلا و پول ندهیم، پسرم را خواهد کشت و در ادامه مرا به زور به طرف اتاق خواب برد و اسلحه را به سمت من گرفت. من تمام طلاهای خودم را به او دادم اما او دست بردار نبود و دائم محل گاوصندوق را از من می ...