سایر منابع:
سایر خبرها
شهدای مدافع. هنوز خیلی جا داشت ....گفتم با دوستان چند روز پیش رفتیم از شهدا خدا حافظی کنیم برادر صیاد اون کنج و نبش رو برا خودش در نظر گرفت ...جواد یک دفعه از جا پرید و گفت بیجا کرده مگه مو موردوم که بیه جای موره بگیره ...اونجه جای مویه حالا می بینی. گفتم داداش بی خیال حالا جای تو باشه ..گفت شوخی نمکنم جدی موگوم اونجه فقط جای مویه. آن روز و آن شب و روزهای بعدش گذشت. رفتیم به شهرک ...
در آن بود به زحمت قورت دادن خار مغیلان، از گلویم پایین رفت. فقط یک چیز از ذهنم مثل برق گذشت: شیخ! برگرد. برگرد برو قم پیش زن و بچه ات. نانت کم بود یا آبت؟ این همه راه کوبیدی و آمدی به امید اینکه چند نفری دور و برت جمع شوند افاضات بفرمایی و اسلام در حال احتضار با دم مسیحایی تو زنده شود و سرحال. ده روز هم که کلی روز است و می شود چه ها کرد. اینجا هم به یاد ضرب المثل سالی که نکوست ... می افتی. بیا و ...
؟ گفتم بابا تکه کلام من با برادران حشدالشعبی برای آتش تهیه یازهراست و هروقت می گم یا زهرا بدو بدو سلاح آماده می کنند و می زنند. زمانی که این اتفاق افتاد به فاصله چند ثانیه که گمان نمی کنم از 20 ثانیه بیشتر باشد، دیدم در منطقه انفجار مهیبی صورت گرفت، نفری که در دیده بانی بود رو کرد سمت من و گفت: ابومجاهد تو از کجا فهمیدی؟ گفتم: چی رو از کجا فهمیدم؟ بهم نگاه کرد و گفت: یک تیم انتحاری از چندین ...
خورد و مُرد؟ زن: خودش دوغ خریده بود. اصرار داشت برایش بیاورم. یخ هم خواست. بازپرس: توی خون شوهرت سیا نور بود. داخل دوغش ریختی؟ زن: دوغ که سیانور نداره. به خدا خبری نداشتم. شاید خواهرش بهش داده باشه. شب از خونه اونا اومد خونه و دوغ همراهش بود. با هم درگیری داشتن. چند باری هم کتک کاری کرده بودن. وقتی اومد خونه عصبی و بی حوصله بود. بازپرس: پدر و مادر شوهرت ...