سایر خبرها
فقط سه میلیون جریمه ماشینم شد
تمرکزمان بالا بود که باور کرده بودیم می توانیم ژاپن را ببریم. به بچه ها گفته بودیم و در سه دقیقه هم سه گل زدیم. مظفر: صدای من هنوز برنگشته است. نمی دانم برای استرس است یا چیز دیگری. گرفتگی صدا ناشی از داد و فریاد باید بعد از 24 ساعت خوب شود. اما درباره دلسردی باید بگویم که خیلی مسائل وجود دارد. وقتی قهرمان می شویم همه هیجان دارند، اما پس از فروکش کردن هیجانات دیگر خبری نیست. ...
میلیاردی خرج می کنم بوی قلیان آن سالها توی خانه بپیچد
نویس شد. فیلمساز شد. و حالا صد حیف که تو متن لهجه اش نیست! حیف...! این نامه را کسی بخواند که این خصوصیات را داشته باشد سال 59 به دنیا آمدم. دقیق ترش می شود 18 آبان 1359. خانه پدربزرگم بودیم؛ یک خانه خیلی بزرگ که همه عموهایم هم آن جا با ما زندگی می کردند. پدرم دانشجو بود چند وقتی را هم در شیراز گذراندیم. اما من بیشتر محله مادری ام بزرگ شدم. همین محله شِکری که اسمش را زیاد می ...
مدافعان حرم، ظلم و جور را دفع می کنند!
منطقه کشورمان بشاگرد خدمت کرد و پیش از مرگش بیش از 10بار مبتلا به مرض مالاریا شد. قهرمان و پهلوان واقعی شهید منفرد نیاکی است که وقتی شنید دخترش بیمار است، گفت الان در عملیاتیم و همه سربازها بچه های من هستند. نیاکی وقتی فرصت کرد به خانه برگردد که به جای دخترش با مزار او روبه رو شد. خادم واقعی همان پزشک خرمشهری دکتر منصور رامی است که تحصیلاتش را در آلمان گذراند اما اوج جنگ به مناطق جنگی رفت و با حدود ...
مدافعان حرم؛ دافعان ظلم و ستم
.... جهادگر واقعی حاج عبدالله والی است که سال ها در محروم ترین منطقه کشورمان بشاگرد خدمت کرد و پیش از مرگش بیش از 10بار مبتلا به مرض مالاریا شد. قهرمان و پهلوان واقعی شهید منفرد نیاکی است که وقتی شنید دخترش بیمار است، گفت الان در عملیاتیم و همه سربازها بچه های من هستند. نیاکی وقتی فرصت کرد به خانه برگردد که به جای دخترش با مزار او روبه رو شد. خادم واقعی همان پزشک خرمشهری دکتر منصور رامی ...
کشف فرصت
وارد کردن واژه ای جدید به فرهنگ لغت ایران، کاری است که علی اکبر رفوگران در اواخر دهه 30 انجام داد. او را مرد نوشت افزار ایران می دانند. البته به قول خودش، او نسل سوم نوشت افزار خانواده شان محسوب می شد. اما جسارت و ریسک پذیری رفوگران در سنین جوانی موجب شده تا این لقب را به او نسبت دهند. رفوگران همان کسی است که ابزار جدیدی را برای نوشتن وارد ایران کرد و بر این ابزار، نام خودکار نهاد. زندگی رفوگران با خودکار بیک عجین شده و خودکار بیک با خاطرات کودکی ما. آری؛ او هما ...
حرف های شیرین و جذاب خانم گل فوتسال آسیا
نگرفتند و از بچگی حمایت کردند. وقتی مصدوم می شدم همه اذیت می شدند اما هیچ وقت نمی گفتند. الان هر وقت بر می گردم مادرم می گوید سارا دیگر نمی روی؟ منتظر است که من بگویم دیگر نمی روم. خانواده ها باید احترام بگذارند به تصمیمات ورزشکاران و آن ها را حمایت کنند و خانواده بقیه هم اگر واقعا استعداد دارند نباید جلوی بچه شان را بگیرند و اجازه دهند به هدفی که می خواهد و به آن علاقه دارد برسد و آن ها را ...
روایت بابان از علت خداحافظی قاسم افشار با تلویزیون
گویندگی دارند. منتها فقط من و بابک وارد این عرصه شدیم. زمانی که بچه بودم پدرم نمایش نامه می نوشت و همین طور مادرم و همه ما از زمان کودکی وادار به کتاب خواندن شدیم و این رسم خوب در خانه ما وجود داشت. پس اگر 10 بار دیگر به دنیا می آمدم، گوینده می شدم. اما گویندگی شغل اصلی شما نبود... . بله. به هرحال در هر زمینه ای که فعالیت می کنید باید یک حاشیه امنیت مالی برای خودتان داشته باشید به ...
به رویاهایت نه نگو
.... بعد پرسید با این سن کم چطور به این خوبی سفالگری می کنی؟ گفتم خب خیلی به این کار علاقه داشتم و او هم گفت شما به آموزش نیازی ندارید، دوست دارید همین جا بمانید و به شاگردهای من آموزش دهید؟ و گفتم بله. آن جا ماندم و چند ماهی هم با خواهرم زندگی کردم. هزینه های زندگی ات را از راه آموزش به شاگردهای کارگاه تامین می کردی؟ چند سالی پول توجیبی هایم را جمع کرده بودم، آن قدری بود تا ...
شکارچی تانک متواضع ترین فرمانده جنگ بود
داشت که با آن به شکار می رفت اما دی ماه 1357 از این تفنگ استفاده مفیدتری می کرد! عکس محمدرضاشاه و پدرش رضاخان پهلوی را روی یک سیبل چسبانده بود و آن را در اختیار نوجوان های محله قرار می داد تا تیرهایشان را به چهره دو دیکتاتور بکوبند. اول خودش چند تیر به عکس شاه زد و بعد تفنگ را به بچه ها داد. هر کس هم که به هدف می زد برایش جایزه تعیین می کرد. محمد و تفنگ ساچمه ای و سیبل تصویر پهلوی ها بعد از پیروزی ...
فرماندهی که متولد مشهد بود، فرزند کردستان
بعد از شروع جنگ به دنیا آمده اید و موقع شهادت پدر هم یک سال و نه ماهه بودید، پدر را چقدر دیدید؟ با توجه به اینکه نقش و حضور پدر در منطقه جنگی خیلی موثر بود ، واقعا خیلی کم پیش ما حضور داشت طوری که مادرم می گوید سه ماه بعد از تولد من تازه به خانه برگشته بود تا برای اولین بار من را ببیند. حتی مادرم چند روز قبل از آمدن پدر گله کرده بود که محمود بچه سه ماهه شد قرار بود روز اول بیایی و ببینی ...
قضاوت زود هنگام
دلم را به او بزنم که اگر جوابش مثبت بود آن موقع با پدر و مادرم به خانه شان برویم. ساعت سه که شرکت تعطیل شد به فهیمه گفتم که چون قرار است ساعتی دیگر یک ایمیل مهم دریافت کنم، بعد از تعطیلی شرکت بماند او نیز پذیرفت و پس از این که تلفنی به خانواده اش اطلاع داد منتظر ماند. هنگامی که همه کارمندانم به جز دو خواهرم – که آنها نیز در جریان بودند – رفتند، فهیمه را به اتاقم خواستم و پس از کمی مقدمه ...
گفتگو با قاتلی که مقتول را مثله کرد
بچه اش هم به دنیا بیاید اما من چی؟ دو سال قبل آزاده به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم گفتم درباره آن صحبت می کنیم اما بعد از حدود دو هفته بهش گفتم که با او ازدواج نمی کنم. در نهایت بحث ما در روز حادثه به فحاشی کشید و من بهش گفتم به مادرم فحاشی نکن اما اون بدتر کرد. بالاخره صبرم تموم شد و خودرو رو سریع نگه داشتم. روز قبل به دلیل عارضه آرتروز گردن که آزاده داشت و رفته بود فیزیوتراپی دست چپش درد می کرد ...
با شهادت دنبال اسم و رسم نمی گشت
پول نرفته باشد. کسانی که به خاطر پول خودشان را به آب و آتش می زنند اگر بگوییم شهدا به خاطر اسلام و ایمان رفتند باورشان نمی شود. من حرف مردم را جدی نمی گیرم. اجر خانواده شهدا به خاطر صبر در برابر این ناملایمات است. اکثر خانم های شهید مدافع حرم زیر 40 سال هستند، تربیت و آرام کردن بچه ها سختی های خاص خودش را دارد؛ باید توکلشان به خدا بیشتر باشد. شهدا آرمان بزرگی داشتند که چند صباح دنیا را رها کردند و ...
این، راه نیست .../ روایت مریم از پارک خوابی تا بهبودی
بودیم که همه با هم مواد مصرف می کردیم. شغل پدرت چه بود؟ پدرم نقاش بود، مادرم هم خانه داری می کرد. چه سرنوشتی برای زندگی شما به وجود آمد؟ ما بچه ها چشممان به دست پدر و مادر بود، مواد را در دست آنها می دیدیم و دوست داشتیم تجربه کنیم، برادرم از سن 15 سالگی معتاد شد و بعد از او همه ما مصرف مواد مخدر را شروع کردیم. زندگی ما از خانه به پارک خوابی و ...
به دست خود درختی می نشانم...
، وقتی نگاه کردند زندگی من با درخت انجیر گره خورده و هرجایی یک نشانه از این درخت های انجیر دیده می شود به من این لقب را دادند. از کی به شما لقب پدر انجیر گلوگاه را دادند؟ می دانید تا اکنون چندتا درخت کاشته اید؟ اما فکر می کنم زیادتر از 20 هزار اصله انجیر در این مدت کاشته ام و همه آنان را بخشی از خانواده ام می دانم و احساس می کنم همیشه باید مراقب شان باشم. بله، این ...
عنوان صدرالحفاظ حرم رضوی از آن چه کسانی است/ خاطرات حسینیه خیاط ها و مسجد کرامت
سالگی به مکتب خانه رفته و ظرف دو ماه جزء 30 و 29 را حفظ کردم و به گفته معلم مکتب خانه، تمام درس ها را خوب آموختم. پس از آن با دایی ام حسن امینی با دوچرخه به جلسات قرآن می رفتم. وی در ادامه گفت: اولین جلسه قرآنی که حضور داشتم، صبح های جمعه در منزل پدربزرگم با سرپرستی حاج آقا رضوان بود. ایشان خطاطی کتیبه های آستان قدس را هم برعهده داشت و شاگرد حاج شیخ محمد عرب بود. شیخ عرب، فردی عراقی بود که ...