سایر منابع:
سایر خبرها
بتونم جلوی اتفاق ها را بگیرم؛ اما نمیشه که نمیشه. ولی می تونم جلوی قتل های دیگِه ای که توسط هم سن و سال های من ممکنه اتفاق بیافته رو بگیرم. هزار بار آرزو می کنم که ای کاش زمان به عقب برمی گشت و من مادر داشتم و من پدر داشتم؛ اما... آویزان روی صحنه تئاتر برای دیدن تمرین تئاتر به کانون اصلاح و تربیت در منطقه شهرزیبا آمده ایم؛ آنچه برای اهالی این کانون قصه تکراری است، برای ما ...
اقتصادی بودم. من هم لج کردم و در هفت ماه دو بار ملاقات داشتم. چون خواسته ای هم نداشتم برایم مهم نبود. مهم نبود به افسرنگهبان احترام بگذارم یا نه. مثلا زمان شمارش که آمدند با هم در حال خندیدن بودیم، بعد که رد شد گفت کسی که نیشش باز بود دفعه بعد سالن به سالن می کنم . با طمطراق می گوید: تصور کنید چیزی هم نمی توانم بگویم. چون ممکن است تو را به سالنی بفرستند که ساس داشته باشد. مجبور هستی سکوت ...