سایر منابع:
سایر خبرها
شادی و طرب را کند تلقین ای دو لب تو چو می مرا ده کان باشد رسم روز فرودین ✦✦✦✦✦ نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند. ✦✦✦✦✦ دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید ✦✦✦✦✦ بهار یک نقطه دارد نقطه آغاز بهار زندگیتان بی انتها باد سال ...
ابراب خودم از خواب بیدار شو ارباب خودم همراه ما شو با بنده که چند صد ساله هستم دستتو بیار بزار تو دستم با همدیگه یک صدا بخونیم بعد از این دیگه با هم بمونیم ************************ متن شعر ابراب خودم سامبولی بلیکم عید نوروزه و حاجی فیروزه حاجی فیروزه سالی یه روزه ابراب خودم، سامبولی غلیکم ابراب ...
خواهید داشت. شما توانایی این را دارید که مکالمه را به نفع خودتان پیش ببرید، البته به شرط این که این کار را با آرامش و با لحنی خوش انجام دهید. به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است***بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است گرت ز دست برآید مراد خاطر ما***به دست باش که خیری به جای خویشتن است تعبیر: به آرزوهای دست یافتنی فکر کن. فکر آینده باش. همت کن بنیاد زندگیت را بر مبنای ...
دهید به شما توصیه می کنیم که تا جایی که می توانید از وسایل نقلیه ی عمومی استفاده کنید. به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است***بکش به غمزه که اینش سزای خویشتن است گرت ز دست برآید مراد خاطر ما***به دست باش که خیری به جای خویشتن است تعبیر: به آرزوهای دست یافتنی فکر کن. فکر آینده باش. همت کن بنیاد زندگیت را بر مبنای رنگ و ریا مگذار که همه چیز از بین رفتنی است. صید خوبی ...
اگر تو بروی کفش و لباس به اندازه ات نیست، محسن هم می گفت او را زن بدهید که من جبهه بروم. در همین گیر و دار که هنوز چهلم محمدحسن نرسیده بود، عبدالحمید که پیکر او را پیدا کرده بود به شهادت رسید، ما که برای عرض تسلیت رفتیم منزل شهید، خواهر شهید عبدالحمید را دیدیم و او را برای جواد در نظر گرفتیم، بعد از خواستگاری قرار شد 4 ماه که از شهادت بچه ها گذشت آنها را عقد کنیم. محسن دومین ...
کشمت سوی خویش این کشش از عشق ماست گر دل تو آهن است عشق من آهن رباست. با مجموعه ای از رفتارهای خودشان و ارتباطاتی که با بچه ها داشتند و با آن خدایی بودنشان در دل بچه ها نفوذ می کردند و قلباً بچه ها را تسلیم خودشان می کردند و ما آن ها را باور داشتیم. وقتی سردار سلیمانی می گوید فرماندهی نبود و امامت بود، دقیقا این در جبهه ها عینیت داشت. امامت بود و ما تبعیت و اطاعت قلبی می کردیم. ما این ها را ...
شناختم 8-7 نفر گرفتار اعتیاد خراب شدند و عمر چندانی نکردند . سه چهار نفر هم راننده شدند. یک نفر هم که کمی آب و رنگ داشت و زرنگ بود از هر دو کاسبی اش پول جمع کرد و صاحب ماشین شد . یک نفر از ماشین شورها که به علت آب و رنگش خیلی زود مورد توجه یک صاحب ماشین که در عین حال در تهران صاحب چند مغازه بود قرار گرفت. همیشه همراه آن آقا بود در سن 17-16 سالگی در تهران در مغازه وسایل یدکی فروشی آن ...
هر حال نامه آقا را به او دادم. خواند و زنگ زد و یکی داخل آمد. بعد نامه را امضا کرد و داد دست من. فهمیدم که قرار است هندرسون، وزیرخارجه امریکا پیش او بیاید. دکتر که تا آن موقع حالت مریض ها را داشت و به نظر می رسید نا ندارد تکان بخورد، همین که فهمید هندرسون دارد می آید، مثل غزال رمیده پایین پرید! هندرسون که وارد شد، با تعجب نگاهی به من انداخت! دکتر مصدق به پشت من زد و گفت: به آقا بگو باور نکنید ...