سایر منابع:
سایر خبرها
1975) بود که سال 96 با ترجمه ابوالفضل الله دادی توسط نشر ققنوس به کتابخوانان ایرانی معرفی شد. پوئرتولاس از سال 2013 با انتشار رمان سفر شگفت انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود شروع به کار؛ و 3 رمان دیگر ناپلئون به جنگ داعش می رود ، دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود و همه تابستان بدون فیسبوک را در ادامه راه نویسندگی اش در سال های 2015، 2016 و 2017 منتشر کرده است. تابه حال 2 ...
: صورتش رنگ پریده است، ولی چشمانش برق می زند. هرچه و هرکه در طول عمرش بوده است (دختر، خواهر، همکار، همسر، مادر) به چشمم می آید. در این لحظه بی اندازه زیبا شده است . استیسی دربارۀ رابطۀ محبت آمیز دخترش با مادرش حرف می زند: هیچ چیز نمی خواست جز اینکه با مامان بزرگش، سوزی، وقت بگذراند. بهترین روزهایش این روزها بود. با این جمله حرفش را تمام می کند، چشم هایش پر از اشک شده اند و صدایش می لرزد. می نشیند ...
به گزارش رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) مریم شریفی: راست می گفت آقا سید مرتضی آوینی که: اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد، هرکجا که باشی، تو را با شهادت برمی گزیند. هرکجا. حتی اگر در قلب اروپا باشی هم، لباس شهادت را بر تنت اندازه می کند و در آن زمان که باید، از هزارها هزار فرسنگ دورتر می کشاندت وسط معرکه نبرد حق و باطل و دستت را در دست شهدا می گذارد. اگر باور نداری ...
داستان گویی مادربزرگش در دوران کودکی اش تاثیر پذیرفته. از طرفی مارکز در سال های جوانی به عنوان روزنامه نگار، تجربه گزارش نویسی از وقایعی چون کودتای 1958 ونزوئلا داشت، اتفاقی که تجربه ویژه ای به او بخشیده بود. اینها مفاهیمی است که ما از عمق این رمان عمیقا ارزشمند دریافت می کنیم. مفاهیمی که مارکز برای روایت آن از شیوه جذابی بهره می گیرد. او با پرداختن به جزیی ترین اتفاقات و وقایع، روایتی پیچ در ...
منافقان کوردل به آرزویش می رسد... آنچه گفتیم قطره ای از زندگینامه پربار شهید حادثه تروریستی شیراز، شهید محمد مهدوی است، جوانی که حیات و مماتش پر از درس و عبرت است. برای همین هم مهمان خانه این شهید گرانقدر در میدان پارسه، بلوار پاسارگارد شیراز شدیم تا حقایق بیشتری را از زبان مادر شهید بشنویم... هوش سرشار بنده چهار فرزند دارم. محمد فرزند نخستم و متولد هفدهم بهمن 66 ...
بعد می روم سراغ لغت نامه دهخدا و معین... که نوشته یعنی: همدلی، یعنی دلسوزی و غمخواری. به همکارم می گویم یادت باشد درباره مواسات عقلت را با خودم جمع بزنم ضرب در عقل سردبیر کنم ببینم چه می شود. دارد به حرفم فکر می کند که می گویم ساعت شش، مسجد امام خمینی (ره) جلسه داریم برای مواسات. تک تک کاشی ها، طرح گنبد، گل های روی قالی، مهر، چادرهای آویز و همه چیز مسجدمان دارد ضربان دل تنگ و بی قرارم ...
به گزارش خبرگزاری رسا ، از درگاهی غسالخانه بهشت معصومه قم رانده می شویم. به بوی یک ساعت گپ و گفت و معاشر شدن با غسال های داوطلب از تهران تا به اینجا آمده ایم و حالا دست خالی برگشتن زور دارد. قصد بازگشت که می کنیم که یکی از طلاب جهادی صدای مان می زند. می پرسد مصاحبه چقدر طول می کشد. سوال های مان به چاه ویل می ماند. پرشدنی نیست. با این حال عددی می پرانیم که همنشین شدن با غسال ها شدنی شود. می رود و ...