سایر منابع:
سایر خبرها
... کار در سال 81 و از یک آزمایشگاه کوچک کلید می خورد. آن موقع من عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین بودم. در همان زمان هم یک دوره کارشناسی ارشد بیوتکنولوژی را در دانشگاه خودم راه اندازی کرده بودم. من و دانشجویانم مشغول به کار شدیم و برای به دست اوردن اطلاعات به سراغ پلیس و میراث فرهنگی رفتیم. در همین تکاپوها بودیم که بحث تبادل شهدا مطرح شد. اولین گروهی که آن زمان بین ایران و عراق مبادله شد ...
...> پایین پایین ها جاش نیست، بالا بالا ها راش نیست ! پز عالی، جیب خالی ! پس از چهل سال چارواداری، الاغ خودشو نمیشناسه ! پس از قرنی شنبه به نوروز میافته ! پستان مادرش را گاز گرفته ! پسر خاله دسته دیزی ! پسر زائیدم برای رندان، دختر زائیدم برای مردان، موندم سفیل و سرگردان ! پدر کو ندارد نشان از پدر --- تو بیگانه خوانش نخوانش پسر ...
.... بدون تردید وقتی پیر و جوان، بزرگ و خردسال، در این ایام لباس سیاه می پوشند، یادآور حزن و مصیبت جانکاهی است که به وجود مقدس حضرت سیدالشهدا(ع)، رسیده است و حقیقت این است که بقای اسلام مرهون دو ماه محرم و صفر است. دوم اینکه؛ از نظر تاریخ، چنانکه مورخان نوشته اند، بعد از واقعه جانسوز عاشورا، زنان خاندان رسول الله(ص) اولین کسانی بودند که تا یک سال لباس سیاه به تن داشتند و چنان مشغول ...
پایگاه خبری تحلیلی تازه (tazehnews.com) : از قدیمی های محله شنیده ام در محله امام زاده عبداله (ع) زندگی می کند و با وجود سن و سال زیادش هنوز هم فعال است. " حاج شکراله قلیچ خانی " شکسته بند 79ساله امام زاده عبداله (ع) سالهاست به عنوان شکسته بند فعالیت می کند. به گزارش ایسکانیوز در دوره و زمانی که علم پزشکی پیشرفت کرده است.اوهنوز هم مشتریان خودش را دارد. بسیاری از ساکنان محله ...
، کسی که امر ما را احیا کند. بدون تردید وقتی پیر و جوان، بزرگ و خردسال، در این ایام لباس سیاه می پوشند، یادآور حزن و مصیبت جانکاهی است که به وجود مقدس حضرت سیدالشهدا(ع)، رسیده است و حقیقت این است که بقای اسلام مرهون دو ماه محرم و صفر است. دوم اینکه؛ از نظر تاریخ، چنانکه مورخان نوشته اند، بعد از واقعه جانسوز عاشورا، زنان خاندان رسول الله(ص) اولین کسانی بودند که تا یک سال لباس سیاه به تن ...
سال کار کردن بیماری سختی گرفتم و همسرم نیز مجبور بود، برای امرار معاش در اداره خانه به من کمک کند. حسین علی برای ما هم دختر بود و هم پسر، وقتی من و مادرش سرکار می رفتیم او از دو برادر دیگرش نگهداری و آنها را به نوعی تر و خشک می کرد. کلاس پنجم بود آمد گفت: پدر می خواهم به جهبه بروم. گفتیم پسرم سنت کم است خیلی اصرار کرد و بالاخره 13 سالگی در بسیج ثبت نام کرد و دوران آموزشی را در گهر باران ...