سایر منابع:
سایر خبرها
این حرف هاست.مهربان گفت آره بابا اینقدرخره که حاضرنیست ازین بدبختی دربیاد.گفتم تو وامثال اون زن بدبختیدکه به هرزه بودنتون افتخارمیکنید.پشتشوکردبهم وگفت بروگمشو ورفت.نگهبان ساختمون فقط داشت نگاه میکرد.رفتم پیشش گفتم آقاچراوایسادی و نگاه میکنی؟گفت اینقدراینجا ازین دعواهامیشه ماعادت داریم.گفتم یعنی چی عادت دارید زنگ بزن پلیس بیاد ایناروجمع کنه.گفت خداخیرت بده واسه ماشر نشو مارو ازنون خوردن نندازبرو ...
بعد از سن 28 سالگی از ازدواج امتناع کرد از او ربع درآمد کسب و کار و صنعت یا مالیات از تجارت او گرفته می شود و به آنها که می خواهند ازدواج کنند و گرفتار فقر هستند داده می شود است. حالا کاربران و فعالان فضای مجازی با داغ کردن هشتگ آن، انتقادات و واکنش های طنزی را به این موضوع داشته اند. یکی از کاربران در این مورد نوشته است: دقیقا تو 28 سالگیمم الان خوشحال باشم یا ناراحت یکی دیگر از ...
......؟ بدون آن که صورتم را از روی بالش بردارم، با گیجی و منگی جوابش را دادم... - مامانِ من...! مگه تا حالا شده یه کاری به من بگین، پشت گوش بندازم...؟! مگه میشه برم مشهد و زیارت نرم...؟! تازه واسه ی همه زعفرون و نبات و نخودچی کیشمش آوُردم، فقط تو روُ خدا بذارین بخوابم...! دستش را طرف چپ گردنم گذاشت و بی حرکت نگاه داشت، من هم دستم را روی دستش گذاشتم و انگشت هایم را ...
داره که اونم اینه که همه از دم تو باشگاه اشتباه می زنن ... من خودم یه بار رفتم باشگاه هنوز وارد نشده بودم یه آقای گولاخی اومد گفت داداش داری اشتباه می زنی ... گفتم بابا من که هنوز وارد نشدم ... گفت نه زنگ در رو می گم اشتباه می زنی ... باشگاه طبقه بالاست... خلاصه که سعی کنید ورزش کنید، ولی خیلی مواظب باشید که اشتباه نزنید، چون دردسر می شه ... ...
...> سعید پایدار: به نظر من اینا سعی دارن همه فیلم های سیاه تاریخ سینما رو یه دور تو واقعیت اجرا کنن. حالا هم که نوبت به لابستر رسیده رابین شور: جریان این #ازدواج_اجباری چیه؟ من دیشب زود خوابیدم در جریان نیستم، الان باید کیو بگیرم؟ شمالی ریکا: یعنی تو مملکت بخای یه گوشه زندگی کنی و مزاحم هیچکی نشی تا بمیری هم نمیذارن #ازدواج_اجباری بابک بیانیان: اومدو من زن گرفتم و ...
عرض کنم که همون 15 خرداد بود دیگه! اینا اومدن ریختن و خراب کردن. گویا همون طرفای جنوب شهر، اون جاها یه جایی یه مشت از این میدونیا شب جمع می شن و تصمیم می گیرن که به حساب صبح بساط 15 خرداد و راه بندازن. تا اون جا که من اطلاع دارم اینا تصمیم می گیرن که فقط عرق فروشیا رو بزنن بشکنن و فعلا دست به جای دیگه نزنن. صبح رضا گچ کا و اسماعیل خلج و خدمت شما عرض کنم که یه چند تا از اون بر و بچه هایی که دور طیب بودن می رن بهش می گن: آقا، پاشین بریم! می گه: شما برین من بعد میام! خیلی زیرک و زرنگ بود. بله اینا رو کسی نمی دونه. هیچ کس اینا رو نمی دونه. ...