سایر منابع:
سایر خبرها
به این پرسش می گویم از بدو تولد. از زمانی که خداوند من را خلق کرد؛ در خانه قدیمی و زیبایمان چشمانم را باز کردم و دنیا را دیدم. خانه مان پر از رفت وآمد بود. در خانه به روی همه باز بود. مادربزرگم شاعر، طبیب و اندیشمند بود و مردم برای مداوا و یادگیری ادبیات، شعر و قرآن به خانه ما می آمدند. پدرم نیز طبیب و ادیب بود و همواره از خدمت به مردم ابراز خشنودی می کرد. به خاطر همین می گویم از بدو تولد با کارهای ...
خود در همان قسمتی که در پهلوی او گلوله خورده بود، برای خودش یک علامت گلوله گذاشته بود. من این نقاشی را بعد از شهادت او دیدم. بعد از آنکه شهید شد، این نقاشی از لابه لای وصیتنامه اش پیدا شد. وی درمورد دفتر خاطراتی که شهید داشت و در آن حساب و کتاب کار های روزانه خود را می کرد، گفت: یک دفتر خاطرات داشت که آن را هنوز دارم و بخشی از عبارات موجود در آن به این شرح است: امروز دیر به پدرم سلام ...
معبودی جز او نیست و آخر حشر را قرائت کرد. آن گاه پیاده شد و چهار رکعت پیش از زوال خواند. شاید بپرسید طبق قواعد نحو، حرف ندا بر سر ضمیر وارد نمی شود. این شبهه را علامه حسن زاده آملی در کتاب مدارج قرآن و معارج انسان چنین پاسخ داده است: در این حدیث شریف و نظائر آن کلمه مبارکه هو منادی شده است و حرف یای ندا بر سرش در آمده است و حال اینکه ضمیر، منادی نمی شود. علامه بهائی، در ...
و نویسندگان ایرانی در این هزاروچندصد سال نوشته ها را تهذیب (ویرایش) نمی کرده اند و اصلاح متنْ فنی نوپدید است با داده ها و آگاهی هایی که از پیشینۀ تنقیح متن داریم آشکارا در تضاد است. قربان زاده همچنین می افزاید: این گزاره که فلان پیشکسوتِ ویرایش اولین ویراستار در ایران بوده به همان اندازه بی پایه است که بگوییم فلان خوش نویس یا نقاش معاصر اولین خوش نویس یا نقاش در ایران بوده است. چون از ...
یکی از بیمارستان های تهران، کارآموزی خود را آغاز کردم و با نمره عالی پشت سر گذاشتم. او تصریح کرد:اندک اندک با گذشت زمان که به دوران کنکور نزدیک شد، در آموزشگاه های تقویت کنکور شرکت کردم، من همه چیز را در درس خواندن نمی بینم و آدم کنکوری ای نبودم؛ اما ناگهان فکری در سرم آمد که در خارج از کشور، درس بخوانم. او تأکید کرد: کارهای درس خواندن در خارج از کشور را پیگیری کردم اما ...
و قرآن به خانه ما می آمدند. پدرم نیز طبیب و ادیب بود و همواره از خدمت به مردم ابراز خشنودی می کرد. به خاطر همین می گویم از بدو تولد با کارهای خیر پدر، مادر و مادربزرگم آشنا شدم و درک کردم که نیکوکاری وظیفه ای انسان دوستانه است که بر گردن آدمی نهاده شد. خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را پیش مادربزرگم آموختم و به دبستان رفتم. تا سال 1314 که به سن تکلیف رسیدم و باز هم برای کسب دانش نزد مادربزرگم بازگشتم ...