زندگی یعنی تلاش، روح یک جوان را دارم
سایر منابع:
سایر خبرها
طراحی کتاب خانه مدرسه با الگوی کانونی
جعفرزادگان را که با همین کتاب ها باعث علاقه مندی من به کتاب و کانون شد. البته به تدریج از بچه های محل نیز دوستانی بودند که با ما در کانون عضو شدند و دوستانه با هم می رفتیم و کتاب به امانت می گرفتیم. من در سال56 عضو کتاب خانه کانون در چهارصد دستگاه سلیمانیه خیابان نیروی هوایی شدم. تا چه سالی عضو کتاب خانه بودید؟ تا سال 62 عضو کتاب خانه کانون بودم. از اولین روزهای ورود به کانون ...
برگی از خاطرات مرحوم حجت الله کسری/ نوحه خوانی انقلابی در نخستین سال های نهضت اسلامی
. زیر نظر علمای شمیران از جمله آقای رسولی محلاتی و آقای ملکی در مسجد همت کار می کردیم. وقتی شروع به مداحی کردم خودم طبعاً مایل به اشعار انقلابی بودم ؛ اشعاری که از نظر ساواک می گفتند بو می دهد. یک روز آقای ملکی جلسه ای گذاشتند و گفتند که امام دستگیر شده ! شما قصیده هایی قدیمی را کنار بگذارید و اشعار جدیدی حفظ کنید که در رابطه با مبارزه با رژیم شاه باشد که ما از همان سال از مسجد همت تجریش شروع ...
ضرب و شتم یک زن هنگام تخریب سرپناه هفت فرزندش/مدیرکل امور بانوان استانداری سیستان و بلوچستان: متاسفم؛ ...
راحتی ممکن نیست و واکنش مردمی که در این زمین ها ساکنند را در پی دارد. مانند آنچه که در روز گذشته رخ داد و مأموران شهرداری که برای تخریب یکی از این خانه ها رفته بودند با واکنش هاجر که همه دارایی خود را برای خرید این زمین ها گذاشته، مواجه شدند. هاجر ریگی در گفت وگو با ایلنا گفت: ساعت 11 ونیم صبح دیروز (دوشنبه 29مهرماه ) در حالی که در خانه مشغول کار بودم مأموران شهرداری همراه با چند خانم ...
واکسن آموزشی؛ علاجِ 20 ماه خانه نشینی
.... یکی از دختران نوجوانی که می خواهد واکسن بزند تا زودتر به مدرسه برود. با سرعت گرفتن واکسیناسیون و عبور از پیک پنجم کرونا حالا گروه های سنی 12 تا 18 سال هم در نوبت تزریق واکسن قرار گرفته اند؛ تجربه ای که این روز ها در برخی از کشور های عربی همسایه نیز در حال اجرا است. فعالیت مدارس برخی از کشور های اروپایی و امریکایی هم بعد از واکسیناسیون این گروه سنی حضوری شد. برخی از دانش ...
زندگی یعنی تلاش روح یک جوان را دارم
؟ بله. چند سال تدریس و حضور در کنار دانش آموزان بر اشتیاقم به معلمی و کودکان افزود تا جایی که روزی به همسرم گفتم دوست دارم مدرسه ای با مدیریت خودم داشته باشم که کودکان محروم و یتیم در آن تحصیل کنند. او هم مرا برای تاسیس مدرسه تشویق کرد. ماه رمضان بود. فردای همان روز با دهان روزه به تهران رفتم تا از وزارت آموزش و پرورش پیگیر شوم. وزیر وقت همسرم را می شناخت. پیش از آنکه وزیر شود به منزل ما رفت و ...
همشاگردی از دور سلام
و آن روز، دور به نظر نمی آید. با این حال عجالتاً باید بوی ماه مهر را مجازی استشمام کرد تا ببینیم بعداً چه می شود.. اما دانش آموزان درباره این شروع دوباره و البته مجازی چه می گویند؟ سانا عبداللهی 10 ساله می گوید: من روز اول مدرسه را خیلی دوست دارم، چون همه چیز جدید است. معلم جدید داریم و ممکن است همشاگردی های جدید هم داشته باشیم. البته بیشتر همشاگردی ها همان قبلی ها هستند، اما ...
مبارک آباد خلوت و سرسبز است
میدان هشتم محله نارمک ساکن شدم. بچه دار که شدیم به خانه بزرگ تری حوالی بزرگراه شهید باقری محله تهرانپارس رفتیم. مدتی بعد به خیابان ساقدوش اسباب کشی کردیم و چند سال آنجا ساکن شدیم و الان حدود 3 سال است که به میدان هروی آمده ایم. این هنرمند که معتقد است زندگی در شرق و غرب و شمال و جنوب تهران برایش فرقی ندارد، می گوید: همه جای تهران را دوست دارم و فکر می کنم هر جا که آدم آرامش داشته باشد ...
گفت وگو با خانم دکتر طالب همسر جانباز شهید ناصر توبئی ها عروج از آغوش حاج قاسم تا باغ بهشت!
و ازدواج با شهید توبئی ها برایمان بگویید. - بنده توسط دایی خودم، آقامرتضی که ایشان هم جانباز 70درصد و دوست شهید توبئی ها هم بودند به ایشان معرفی شدم. بنده آن زمان دانش آموز اول دبیرستان بودم و قصد ازدواج هم نداشتم. دایی بنده با ایشان صحبت کرده بودند که چرا ازدواج نمی کنید؛ و ایشان هم بهانه های مختلفی آورده بودند. دایی بنده هم پیشنهاد می کنند که من دو مورد را سراغ دارم؛ یکی دختردایی ام ...
واکسن آموزشی
اساس آنچه در سامانه salamat.gov.ir مشاهده می شود، فعلاً سامانه برای متولدین 1383 و ماقبل بازگشایی شده است. دلیلش هم حضور پشت کنکوری ها در مدرسه است. محمدمهدی گویا رئیس مرکز مدیریت بیماری های واگیر وزارت بهداشت درباره اولویت واکسیناسیون افراد زیر 18 سال، تأکید می کند: از آنجا که دانش آموزان پایه دوازدهم باید خود را به تحصیل حضوری رسانده و آماده شرکت در آزمون کنکور شوند، از نظر ما در اولویت قرار ...
دست هایی که روشنایی بخشید
پایه اول ابتدایی آسیب دیده بینایی چگونه در منزل این مقطع تحصیلی مهم را گذراندند. پاسخ در دست معلم است. او یک روز پس از بازگشایی مدارس در شهریور سال گذشته، دانش آموزان پایه اول ابتدایی را همراه با مادرشان به مدرسه دعوت می کند تا بیشتر با آن ها آشنا شود. اول به صورت انفرادی با بچه ها در کلاس صحبت می کند و با آن ها دوست می شود. همراه با بازی، میزان بینایی باقی مانده، شنوایی و ویژگی های شخصیتی آن ها را ر ...
از اهدای خون تا خاکسپاری با لباس خونی/ ماجرایی متفاوت از یک شهید خدمت از اداره تا جبهه
مازندران متولد مهر ماه سال 1327 اهل قائمشهر در گفت وگو با فارس مازندران بیان می کند؛ پنج سال داشتم که خبر شهادت پدرم برایمان آوردند، برادرم سه سال و نیم داشت، به خاطر دارم که زمانی پیکر پدرم را برای وداع به خانه آوردند جلو رفتم صورتش و سربند "یا زهرا" روی پیشانی اش کاملا خونی بود ترسیده بودم اجازه ندادند پدرم را ببینم شاید این لحظه را سخت به خاطر می آورم ولی به عنوان آخرین وداع در ذهنم ثبت شد ...
فریادهای تلخ نوعروس تهرانی / چهره ام را گرفت و حالا می خواهد آزاد شود + فیلم گفتگو و عکس
ادعاها در حالی بود که شواهد پلیسی و اظهارات فاطمه قاسمی نشان از آن داشت که الهام به خاطر حسادت زنانه روی خواهرشوهرش اسیدپاشی کرده است و الهام روانه زندان شد. فاطمه قاسمی 27 ساله دانش آموخته مهندسی صنایع و تک دختر خانواده از تلخ ترین روز زندگی اش که یک حسادت زنانه رویاهای او را سوزاند به خبرنگار رکنا گفت: سال 95 بود و به تازگی نامزد کرده و ترم آخر دانشگاه بودم و همه چی خوب پیش می رفت و ب ...
لیلا شکارچی پیرمردهای تهرانی بود / صیغه برای دلار و سکه ! + فیلم
...> یا در پارک بودم یا به خانه مردها می رفتم و فردای آن روز پس از سرقت از خانه خارج می شدم. چرا به بهزیستی مراجعه نکردی؟ بهزیستی را دوست ندارم. چرا؟ 5 سال قبل وقتی مجرد بودم خانواده ام مرا به دیوانه خانه بردند. چرا تیمارستان؟ مردم را اذیت می کردم، وقتی مردم سر به سرم می گذاشتند به آنها فحاشی می کردم. چه مدت است که به تهران ...
عکس یادگاری مجید همسفر زائران اربعین شد
بیشتر عملیات همراه هم بودند. همسرم درباره نحوه شهادت مجید گفت مجید قبل از شهادتش موهایش را تراشیده بود. شب آخر همه بچه ها وصیتنامه نوشتند و همدیگر را در آغوش گرفتند و از همدیگر حلالیت طلبیدند و از هم خواستند کسی توفیق شهادت نصیبش شد بقیه را شفاعت کند. هنگامی که رزمندگان آماده عملیات شدند مجید تعداد زیادی نارنجک به کمرش بست و با وجود سنگینی نارنجک ها همراه دوستانش چند کیلومتر در بیابان ها پیاده روی ...
نیم قرن خالصانه در خدمت قرآن
...، کتاب های حوزوی را در مدرسه تجویدالقرآن کویته فراگرفتم، سپس برای ادامهٔ تحصیل از کویته به منطقۀ دیگری در پاکستان رفتم. آب و هوای آنجا با من سازگار نبود و همیشه بیمار بودم. در همان روزها باخبر شدم تعدادی از اساتید و طلاب از مدرسۀ تجویدالقرآن رفته بودند. استاد قاری غلام نبی رحمه الله برای بنده پیام فرستاد تا به مدرسه برگردم و تأکید کرده بود که اگر برنگردم اسم مدرسه را تغییر می دهد، با درخواست ...
همشاگردی از دور سلام
رفتن های این دو نسل به وجود آورده است. روزنامه ایران گزارشی از دانش آموزان گرفته و حس و حال شان را گفته: سید محمد ماهان موسوی 13 ساله، می گوید: وقتی کرونا آمد درس خواندن خیلی سخت شد. وقتی مدرسه می رفتیم می توانستیم درس ها را راحت تر یاد بگیریم ولی از وقتی کرونا آمده و مدارس آنلاین شده درس خواندن سخت تر است. البته معلم ها تمام تلاش شأن را می کنند و من از همه معلم ها ممنونم . ...
خواهری که رؤیای 40 ساله برادر شهیدش را محقق کرد/ در مرکز فرشتگان گچساران چه می گذرد؟
این مرکز در طبقه پایین بچه های 6 الی 12 سال را و در طبقه بالا 12 تا 18 سال را نگه داری می کنیم و طبقه سوم را به بخش اداری مرکز اختصاص داده ایم. مدیر مرکز خانه فرشتگان شهید حسین درخشان پور گچساران خاطرنشان کرد: این دختران با حکم قانونی و ازسوی بهزیستی به مرکز ما سپرده می شوند و در این مکان از صمیم قلب و با دل و جان برای رفاه حال آنها و آینده درخشان این دختران مظلوم تلاش می کنیم تا جائیکه ...
رزمنده ای که هفت مرتبه شهید شد
مقدس اظهارداشت: بنیاد آن طوری که شایسته جانبازان و نیاز ما است حمایت نمی کند، من سه فرزند دارم و همسری که به طور مستمر نیاز به دیالیز دارد، همسران جانبازان زحمات زیادی را متحمل می شوند، آنها هم به مروز زمان و به خاطر سختی پرستاری از جانباز دچار بیماری های جسمی و روحی می شوند، همسرم حدود 20 سال است که ناتوان شده و من با وضعیتی که دارم پرستاری اش را می کنم. صحبتمان به اینجا که رسید اشک در ...
مثبت اندیشی یعنی همیشه راهی هست
بدانید چندین سال پیش برای شام، به خانه یکی از بستگان دعوت شدیم. من به خانواده ام گفتم: شما خودتان بروید، من خانه تنها می مانم. برای شام خودم به تنهائی، غذا باید درون فر آشپزخانه تهیه می شد. برای روشن کردن فر باید شعله فندک حدود 30 ثانیه ترموکوبل را گرم می کرد تا فر روشن شود. یعنی روشن کردن فر با یک دست، عملا" غیر ممکن بود. همسرم پرسید: چکار می کنی ! گفتم : هنوز دو ساعت وقت دارم، چرا نگرانی ...
شهید یادمان داد تا دست رد بر سینه نیازمندان نزنیم
بهانه پدرش را می گرفت. یک روز با گریه و زاری از مدرسه بازگشت و گفت: مادر همه بچه ها با پدرشون به مدرسه آمده بودند پس پدرم من کجاست چرا باهام نمیاد مدرسه؟ نمی دانستم بهش چی بگم، هر روز سر سفره غذا اول بشقاب و قاشق پدرش را می گذارد و هر وقت که زنگ خانه را می زدند زود بلند میشد و فکر می کرد پدرش بازگشته. پسرم زانا هم خیلی دلتنگ پدرش هست و می گوید کاش پدرم کنارمون بود با نبود پدر چطور میشه زندگی ...
چتر مادرانه با عطر نان | روایتی از کارآفرینی یک مادر و دختر
، پدرش از دنیا می رود. می شود گفت مردم قدیم مانند امروز، عرصه را بر خرافات تنگ نمی کردند. باور داشتند هر کسی دختر دارد، نسلش ادامه پیدا نمی کند. اما صمدی از زمانی که دست راست و چپ خود را می شناسد، می خواهد خلاف این موضوع را ثابت کند و به همه نشان دهد دختران هم می توانند نام پدر خود را زنده نگه دارند. او برای این هدف سال ها زحمت می کشد. از همان روز هایی که با یک کندوی عسل در پشت بام خانه ...
داستان پیوستن یک فرمانده به لشکر سیدالشهدا(ع)
به گزارش ایسنا، سردار شهید احمد غلامی از جمله فرمانهان شهید جبهه مقاومت است. او با اشاره به خاطرات خود از دوران هشت سال دفاع مقدس درباره چگونگی پیوستنش به لشکر سیدالهشدا (ع) در کتاب روایت ناتمام بیان کرده است: من ابتدا در تیپ 27 بودم. بعد از عملیات مسلم بن عقیل و زین العابدین، تیپ 10 سیدالشهدا شکل گرفت. من چند روز به مرخصی رفتم و برگشتم. ما در منطقه عملیاتی مسلم بن عقیل خط پدافندی تشکیل داده ...
داستان کوتاه/ قهرمان
بچه ها را از اطرافم پراکنده می کردند .گوشم تیر می کشید و صداها را گنگ و مبهم می شنیدم. خانم عسکری نژاد را می دیدم که زیر لب چیزی می خواند و خانم صداقت، ناظم مدرسه آرام شانه و پشتم را می مالید. کمی نفسم به حال طبیعی برگشته بود ولی خیلی ترسیده بودم. حالا دیگر حیاط کاملا خلوت شده و از بچه ها خبری نبود. چند نفرشان از پنجره سرک می کشیدند تا اوضاع و احوال را ببینند. کمی مرا در همان حال نشاندند. آرام ...
آخرین وداع مان نور شهادت را در صورت پسرم دیدم
داشتند به جبهه بروند پسرم هم مشتاق بود برود و از کشورش دفاع کند. نحوه شهادت شان چطور بود؟ آخرین بار که به جبهه رفت نه ماه نیامد نامه ای هم نمی داد بی خبر بودیم تا اینکه خبر شهادتش را آوردند. چهار سال جبهه بود. به ما گفتند وقتی به پسرم تیر زدند توی آب افتاد تیر از پشت به سرش اصابت کرده بود. پیکرش را بعد از 10 روز آوردند. من مادر بودم وقتی خبر شهادت پسرم را شنیدم دلم شکست گریه ...
شغل اصلی مرتضی حیدری چیست؟
بازیگران و فوتبالیست ها و خواننده ها بودند، من دنبال گوینده های خبر بودم و همه را به اسم و رسم و چهره می شناختم. این آگهی، برایم دریچه ای به آرزویم بود. آن موقع شغل اصلی تان چه بود؟ فیزیوتراپیست بودم و در بیمارستان خاتم الانبیا (ص) کار می کردم. شغل خوبی هم داشتید. چطور به سمت گویندگی رفتید؟ به خاطر دلم رفتم، همیشه به آن فکر می کردم. فرم را پر کرده و پست ...
قتل شوگرمامی در لاهیجان توسط مرد 42 ساله
از یک مشاجره لفظی ناگهان با لگد محکمی او را به دیوار کوبیدم ولی سر همسرم به تیغه دیوار خورد و بی رمق روی زمین افتاد. یک روز با همین وضعیت در خانه ماندم اما همسرم فقط حالت تهوع داشت و بی حال بود. با وقوع این حادثه مادرم که با ما زندگی می کرد از ترس من بیرون رفت و من هم که دیگر می ترسیدم در خانه بمانم، دست دو فرزند خردسالم را گرفتم و به مسافرخانه رفتم. آن شب تا صبح همواره با خودم درگیر بودم تا این که ...
بغضی که فریاد پیروزی شد
.... با بچه ها بازی می کردم نه در خانه و نه مدرسه و کوچه و خیابان کسی به خاطر معلولیت اذیتم نمی کرد. به مدرسه راهنمایی که رفتم، همکلاسی هایم را دیدم که کفش پاشنه دار می پوشیدند به مادرم گفتم برایم کفش پاشنه دار بخر. مادرم گفت: تو معلولی نمی توانی کفش پاشنه دار بپوشی. آنجا بود که فهمیدم با بقیه دخترها فرق دارم. غصه خوردم و گریه هم کردم. اما راستش را بخواهید، خانواده و پدر و مادرم آنقدر حامیان ...
شستشوی مدارس توسط گروه جهادی در آغاجاری
سرگرد پاسدارحمید قنواتی فرمانده ناحیه مقاومت بسیج شهرستان آغاجاری درگفتگو با خبرنگار خبرگزاری بسیج در شهرستان آغاجاری بیان کرد:امروز بچه های پرتلاش و با اخلاص گروه جهادی پایگاه شهید همت برای آغاز سال تحصیلی جدید به کمک آموزش و پرورش آمدند و مدرسه شهید بلادی را برای دانش آموزان تمیز و محیا نمودند. فرمانده ناحیه گفت:واقعا وقتی بچه های بسیج را درحال انجام کار های جهادی میبینم با یک ذوق و ...
هوایِ مهر هنوز از سرِ مدرسه نیفتاده...
چیزی جای لذت تجربه اولین روز مدرسه و حضور در مدرسه و نشستن بر روی نیمکت مدرسه و پیدا کردن اولین دوست در مدرسه و بالا و پایین رفتن از پله های مدرسه و ترس از خوردن زنگ اول و عجله برای خوردن زنگ آخر کلاس و از همه بیشتر بودن در بین صدها بچه هم سن و سال و شنیدن جیغ و دادهای کودکانه را نمی گیرد. شاید کودکان ما هم بخواهند شکستن نوک مدادشان در نوشتن دیکته در مدرسه را تجربه کنند... یا دل شان بخواهد خانم یا ...