شهید قادر طهماسبی معاون رئیس ستاد لشکرمکانیزه 31 عاشورا
سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی به سبک شهدا-6|روایت دلدادگی یک شهید در 18 سالگی
سوت آخر به نقل از خانواده و اطرافیان شهید روایت شده است. روایت دلنشین ازدواج شهید مجازی با همسرش در ادامه می آید: نرگس، دختر همسایه روبرویی بود. در مدرسه راهنمایی هم کلاس بودند. سر کنفرانس محمد در کلاس تاریخ، نرگس کلی برایش دست گرفت و سربه سرش گذاشت. بیشتر اوقات مسیر رفت و برگشت به مدرسه را همه بر و بچه های محله با هم بودند. یکی دو تا دیگر از بچه های محل هم بودند که با محمد و نرگس هم سن و ...
پیکر رضا سال ها مهمان خاک های پنجوین بود
به همت ستاد کنگره سرداران و 3 هزار شهید استان سمنان با خانواده شهید رضا کیفری آشنا شدیم. شهید کیفری جوان بود و پرشور. با همان سن کمش ندای، ولی امر زمانش را لبیک گفت و راهی جبهه شد. خیلی زود هم به آرزویش رسید و شهید مفقوالاثر شد. شدت آتش دشمن به بچه ها اجازه نداد تا پیکر همرزمان شهیدشان را به عقب منتقل کنند. در نهایت پیکر رضا 10 سال مهمان خاک های پنجوین بود و در سال 72 تفحص شد. آنچه در پی می آید ...
سالروز شهادت شهید شریف اشراف
می گفت: دیگر از روی پل نمی توانیم جلوتر برویم و ناگزیر به ترک خودرو هستیم. بدین ترتیب شهید اشراف در مقابل کمین دشمن، شجاعانه تا آخرین گلوله مقاومت کرد و سرانجام یک هفته پس از عزیمت به منطقه کردستان، در دهم آبان ماه 1358به درجه رفیع شهادت نایل آمد. شهید شریف اشراف انسانی بسیار متواضع، خوش اخلاق، مهربان و همیشه به فکر پرسنل زیر دست خود بود و همواره سعی می کرد درد دل آن ها را ...
می خواهم گلوله ها بخورد روی این خالکوبی ها!
.... آن هایی را هم که سرشناس بودند، گرفتند و به زندان های طولانی محکوم کردند، ولی طیب و حاج اسماعیل رضایی، اصلاً آن روز دخالتی نداشتند. اتفاقاتی که منجر به شهادت او شد، بعداً اتفاق افتاد و ریشه در اعتقاداتش داشت! طیب عادت مخصوصی داشت و آن هم این بود، که کار ها و رفتارهایش در طول سال، هر چه که بود، محرم که می شد، دست از همه کار های خلافش برمی داشت. در بنگاه حاج علی نوری تکیه می بست و عزاداری راه می ...
کودک همسری در افغانستان؛ پروانه را به یک پیرمرد فروختند تا غذا بخرند
کنند و با کمک های بین المللی و کار های یدی که طی این مدت هر روز چند دلاری را نصیب شان کرده است، روزگار گذرانده اند. اما بعد از آنکه طالبان در روز 15 آگوست دوباره قدرت را در افغانستان به دست گرفت، اوضاع سخت تر شده است. پروانه با لباس صورتی با دوستانش بازی می کند. چشمه کمک های بین المللی در حال خشک شدن است و اقتصاد کشور سقوط کرده؛ آن ها دیگر قادر نیستند که نیاز های اولیه خود ...
پرهیز شدید آیت الله مهدوی کنی از رانت و سفارش/ از علاقه خاص حضرت امام(ره) تا اصرار بر تربیت دانشجو سرباز ...
بر بیتی وارد می شد و بعد به بازدید همه می رفت. حضرت امام (ره) فرموده اند که ما به آیت الله مهدوی کنی ارادت داشته، داریم و خواهیم داشت و حاج احمد آقا می گفتند فکر نکنید که فقط همین یک مورد است بلکه ایشان کرارا هر زمان در خانه اسم آقای کنی می آمد این جمله را می گفتند از سابقه چند قرن سنتی علمایی و طلبگی در ذهنم هست این است زمانی که امام به تهران آمدند، اولاً خودش را مقیم ...
قول دادی برایم گریه کنی، خیالم راحت باشد؟
، شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد تا شاید مرهمی بر دل بیقرارش باشد. هنوز چند خطی از زیارت عاشورا را نخوانده بود که صدای تلفن آمد. گوشی را برداشت. محسن پشت خط بود. مجالی برای احوالپرسی نداد و گفت: سمیرا! مواظب بچه ها باش، آن ها غیراز تو کسی را ندارند، خداحافظ! بعد تلفن را قطع کرد. این چهار جمله آخرین جملات محسن به خانواده اش بود. او یک ساعت بعد از این تماس، راهی منطقه شد و چند ساعت بعد هم به شهادت ...
حاج بیوک آسایش جاوید+مهدی باکری+قادر طهماسبی
کشیدی آوردی، اینجا هزار تومان به خاطر این سهل انگاری جریمه می شوی تو در حفظ بیت المال کوتاهی کرده ای. به دنبال این تذکر بچه ها به قادر گیر می دادند که: زودباش هزار تومان را بده. باران همچنان می بارید و سیل وارد چادرها شده بود. آن شب گردان رهبری، مهمان دیگری هم داشت؛ محمدرضا بازگشا، فرمانده گردان حضرت علی اکبر. او هم آمده بود وضعیت را بررسی کند و گردانش را بیاورد سد دز برای آموزش. ...
مقاومت خودجوش مردم آبادان در برابر حملات ارتش بعثی
سازمان دهی کردیم. روز هشتم حدود ساعت 12 شب بود که از طرف سپاه آبادان خبر دادند نیرو های عراقی در منطقه ای به اسم ذوالفقاری وارد آبادان شده اند. صبح زود با توجه به اطلاع رسانی شخصی به نام دریا قلی سورانی که در همان محل یک اوراق فروشی داشت، بچه های بسیج مسجد حضرت رسول (ص) در همان منطقه ذوالفقاری از ماجرا خبردار شدند و همان بچه ها که تعدادشان فکر می کنم حدود 10، 15 نفر بود، جلو حرکت عراقی ها را ...