سایر منابع:
سایر خبرها
مادر شهید می گوید: به همه می گفتم، رهبر مال من هم هست، مگه فقط برای مسلمون هاست؟ برای همه است
، گفتن افسر مربوطه رفته جمکران. ماه رمضان بود. دو راه داشتم. یا ول کنم بیام تهران و چند روز بعد دوباره برگردم یا برم جمکران. با خودم گفتم این همه مدت تو این مسیر رفت وآمد کردم، تا حالا جمکران نرفتم. برم اونجا. شب چهارشنبه بود و ماه رمضان. جمکران غلغله بود. گفتم یا صاحب الزمان! خبر برادرم رو برام بیار؛ زنده یا شهید. من که صاحب الزمان رو نمی شناختم. اما دیدم همه ی مردم دارند دعا می کنند، به دلم ...
اس ام اس ویژه تبریک کریسمس 2016
گفتم تورو برای کریسمس میخوام! کریسمس نه یه زمانه و نه یه فصل، بلکه یک یادبوده،در واقع گرامی داشتن صلح و حسن نیت، رحیم و بخشنده بودن، باعث میشه روح واقعی کریسمس رو لمس کنیم سال نو میلادی مبارک امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا تقدیر زیبا برای تو هدیه بیاره تقدیر خوب رو نمیتونی الان حس کنی اما در آینده میفهمی بهترین آرزو رو برات داشتم کریسمس مبارک ...
شورای نگهبان سر شوخی را باز کرد!
؛ بشقابو گرفتن جلو چششون که این صور قبیحه رو نبینند) پس از آنکه حضور علی کفاشیان در افتتاحیه مسابقات جهانی فوتبال ساحلی در پرتغال حاشیه هایی به همراه داشت ایشون تصمیم گرفتن با لباس مبدل تو برنامه های بین المللی شرکت کنند تا شناسایی نشن. در حاشیه همایش تجاری ایران و ایتالیا - بچه ها اون هندونه ای که خریدیم بدیم زیر بغل اینا رو برید بیارید - دیگه شرمنده ...
رهبری درمنزل خانواده شهید مسیحی/ عکس
. دو راه داشتم. یا ول کنم بیام تهران و چند روز بعد دوباره برگردم یا برم جمکران. با خودم گفتم این همه مدت تو این مسیر رفت وآمد کردم، تا حالا جمکران نرفتم. برم اونجا. شب چهارشنبه بود و ماه رمضان. جمکران غلغله بود. گفتم یا صاحب الزمان! خبر برادرم رو برام بیار؛ زنده یا شهید. من که صاحب الزمان رو نمی شناختم. اما دیدم همه ی مردم دارند دعا می کنند، به دلم افتاد برای برادر مفقودالاثرم دعا کنم. همون موقع ...
علی شمس الهی: به - امیر تتلو - پیشنهاد می کنم هرگز سمت فوتبال نیاید!
ایشان باز هم باعث شد تو به عرصه موسیقی برگردی. بله آقای نکیسا قطعا نقش زیادی در بازگرداندن من به عرصه موسیقی داشتند. من آرام آرام تمرین هایم را شروع کرده بودم و روی صدایم کار می کردم. بعد از طریق یکی از دوستانم در یک برنامه رادیویی به واسطه فعالیت ام در حوزه فوتبال، پیشنهاد اجرای یک قطعه به من شد. این قطعه شهید وطن نام داشت و در یک برنامه رادیویی به نام جاودانه ها پخش شد و اکنش های خوبی ...
همزاد کُنار
حمام و در را بسته بودند و جلو در، مسلسل کاشته بودند و رو بام نگهبان گذاشته بودند. بیشتر شب ها، وقتی که شب از نیمه می گذشت، در حمام باز می شد. صدای دلخراش لولاهای زنگ زده در، تکانمان می داد و از خواب بیدارمان می کرد. اول پچ پچ بود و صدای پا بود و بعد، سروصداها شروع می شد. - بگو حرف بزن جون خودتو راحت کن. گاهی سکوت بود و گاهی صدای کسی که شکسته بود و آرام بود و از گلو برمی خاست. ...
خود را شریک جهاد همسرم می دانم
خدا حافظی از من رفته است. اتاق ها را یکی یکی گشتم، خبری از بابا نبود، همه اش جای خالی بابا بود. مادرم صورتش سرخ شده بود، رو به من کرد و گفت بابا رفت مأموریت. گوئی همه چیز این دنیا برایم تمام شد. از سوریه زنگ می زد صحبت می کردیم گریه می کردم. می گفت اگر گریه کنی من نمی توانم کارکنم. با شهادتش چطور روبه رو شدید؟ شهادت بابا غافلگیرم کرد. اصلاً تصور نمی کردم مرتبه اولی که راهی شد ...
روایت آیت الله از محافظش که شهید مدافع شد
می شد و ریشه اسلام را می خشکانید. آیت الله امامی کاشانی با بیان این که مقام این شهادت خیلی بالا است، افزود: اگر فداکاری این شهدا نبود، جنگ به داخل کشور کشیده می شد، بنابراین این شهدای مدافع حرم خواب دشمنان را بر هم زدند تا نتواند به هیچ کدام از اهداف خود برسد. من مدت زیادی با این شهید عزیز بودم، همیشه می گفتم عقل، تدبیر، تقوا و ایمان فرامرزی از خیلی انسان های سالخورده بیشتر است و تجربه ...
تبریک اینستاگرامی کریمی به فرزندش/میوه فروشی برادران زنجانی/قهرمان ملی ازنگاه وزیر بهداشت
...،،،، دستتو باید بوسید که هوا برای همه آلوده است جز تو...آلودگی برای همه خطر داره جز تو... دم همه اونایی گرم که تو همه شرایطی شهر رو تمیز تحویل میدن... زیباترین احساس تقدیم به شما، مامورین راهنمایی و رانندگی و همه اونایی که اول صف خدمت ایستادید. پرویز پرستویی نیز دل نوشته خود را در صفحه شخصی اش منتشر کرد. وقتی می شود دقایق عمرت را با آدم های خوب بگذرانی، چرا باید لحظه هایت ...
لم داده با کیبورد
کنارکه کسی ند ونه، خیال می کنه اینا خود شون بچه ناف استکهلمن. هفته قبل نشسته بود م تو یه تاکسی. طرف پیچید تو ورود ممنوع. بعد همین که د اشت می رفت، یه ماشین از روبه روش اومد و د ستش رو گذاشت رو بوق و ضمن بی احترامیِ شد ید به خانواد ه این رانند ه زحمتکش، رد شد و رفت. بعد رانند ه تاکسیه برگشته رو به من میگه: د ید ی توروخد ا؟ فقط بلد ه د ستش رو مثل اسب بذاره رو بوق. نمیگه اینجا بیمارستانه. می د ونی ...
سعید عسگر 14 سال پس از ترور حجاریان: پشیمان نیستم!
تمام شد، دختر جوانی از طبقه سوم سرش را از پنجره بیرون آورد و این طور جواب داد که من نمی شناسم، ما تازه اینجا آمده ایم. چند لحظه بعد پیرزنی در خانه را باز کرد و بیرون آمد، خواستم از او بپرسم که مرد میانسالی از کنار پیاده رو جلو آمد. پرسید: کاری داشتید؟ گفتم: کسی به اسم سعید عسگر در این ساختمان می شناسید؟ با تعجب گفت: اسمش آشناست... اندکی بعد انگار که مکاشفه ای کرده باشد، لبخند زد و گفت: آهان ...
اس ام اس جالب تبریک کریسمس 2016
... دوباره ستاره بالای درخت دوباره درخت کاج تزیین شده با کلی هدیه که زیرش نشسته و هوای سردی که همه جا میپیچه و برفی که همه جا نقش بسته و ادم برفی که روی برفا نشسته و اما کریسمس دوبارت مبارک ******************************* کریسمس نه یه زمانه و نه یه فصل، بلکه یک یادبوده،در واقع گرامی داشتن صلح وحسن نیت، رحیم و بخشنده بودن، باعث میشه روح واقعی کریسمس رو لمس کنیم ...
گوله گوله یعقوب جان!
برای خودم پز دردمندی و مردمداری بتراشم. یعقوب درد داشت چرا که هر اهل هنری در این سرزمین با درد زاده است و با درد خواهد مرد. و یعقوب اهل هنر بود. من هم با یعقوب شاید در مواردی حتی اختلاف نظر هم داشتم. اما همیشه برایم محترم بود. و این احترام را به خود او. بروز داده بودم. محترم بود و حرفه ای. و حرفه ای بودن در این وانفسای ادعاهای تو خالی کم چیزی نیست. بگذریم. حالا که این چند سطر را می نویسم ...
همین که پای مادر را بوسیدم، وارد بهشت شدم
، یکی از عزیزان حاضر در جلسه شروع به تعریف و تمجید از حاج آقا مرتضی نبوی کرد و من احساس کردم که غرض او از این تعریف ها بیشتر تحقیر بنده است که در این جلسه حضور دارم و ایشان از حاج آقا مرتضی تعریف می کند، تا این فکر به ذهنم خطور کرد با خود گفتم پرورش! مگر تو حاج آقا مرتضی را از خودت بهتر نمی دانی؟! گفتم چرا، به خود نهیب زدم که تو چکار داری او با چه نیتی از حاج آقا مرتضی تعریف می کند، اصلاً چرا تو ...
بنیاد در آینه مطبوعات
آن سخنرانی را نشنیده بودند، چون کسی درباره حرف های آن برادر پاسدار حرفی نمی زد. با آمدن آقامعلم، دفتر را روی میز گذاشتیم و درس شروع شد. معلم درس می داد؛ ولی من هیچی از درس او نمی فهمیدم، آخر همه هوش و حواسم به حرف های آقای سخنران بود. دلم می خواست سریع تر زنگ مدرسه بخورد و من بروم سپاه و برای اعزام به جبهه ثبت نام کنم. زنگ آخر که خورد، من با سرعت هرچه تمام تر دفتر و کتاب هایم را جمع وجور ...
نفس گرم آزمونی برای عبور از سختی ها
سنگینی این بُعد دراماتیک بر شانه های ملیحه منتقل می شود. چالش بزرگ نقش ناهید این است که او دست به نوسازی زندگی خود زده اما هنوز تحت سیطره و سنگینی و نفوذ مردی به نام کرَم که همسر سابق او بوده قرار دارد. از طرفی مادر بزرگی که تمام محبت و هستی اش را پای ناهید گذاشته و ناهید هم همین احساس را به این مادر بزرگ ناتوان و رنجور دارد. بالاتر از آن، ناهید مادری است که بچه اش را از دست داده ...
روزبه چشمی، یک یوونتوسی دوآتشه
... این طور که شنیده ایم بزرگ شده تهران هستی، اما اصلیت خانوادگی ات به روستای باشتین سبزوار می رسد. همان روستای معروف سریال سربداران ! بله، نه تنها من بلکه پدر و مادرم هم متولد و بزرگ شده تهران هستند. این قضیه روستای باشتین را هم من از یکی از بستگانم شنیده بودم و یک بار در یکی از مصاحبه هایم گفتم و از آن به بعد همه جا نوشتند که من اهل این روستا هستم، اما بعدا که با خانواده ام در این ...
اشعار آیینی ویژه ولادت پیامبر اکرم حضرت محمد (ص)
...> گفتند بی بها که بهشتی نمی شوم من هم دعا کنید که اهل عمل شوم حالا که مست باده ی ناب پیمبرم باید موحدانه کنم وصف دلبرم ای اشهدت گواه خدا، لاشریک له چون تو ترانه ی دل ما لا شریک له تو آمدی و بندگی آغاز شد چه خوب با تو شروع شد همه جا لا شریک له عالم خبر ز خلقت یکدانه ی تو شد تا بشنود ندای تو را لا شریک له ...
جمعیت، متهم ردیف اول آلودگی هوا/ مرگ دانش آموز پس از تنبیه در مدرسه / آمدن معین و نیامدن باهنر/ گلستان ...
تندتر از قامت یک سخنگوی ائتلاف است. همان خطری که غلامعلی حدادعادل دو سال پیش در انتخابات ریاست جمهوری حس کرد و از کاندیداتوری اش دست کشید را این بار سه ماه پیش از انتخابات حس کرده است و دارد به هم طیفی هایش هشدار می دهد. هشداری که می گوید اگر به آن بی توجهی شود همه اصولگراها در کشتی که بر آن در اسفندماه سوار می شوند غرق خواهند شد. چاله ها بر سر راه اصولگرایان به سمت وحدت از پیش زیاد بود اما حالا ...
احسان روزبهانی قهرمان بوکس جهان: قول مدال المپیک نمی دهم
بودند و جا نداشتند این مسأله را نپذیرفتند. بنابراین ما را هم نفرستادند. ما هم هر چقدر گفتیم برای ما دعوتنامه فرستاده اند حداقل ما را بفرستید اما فدراسیون قبول نکرد. اردوی خیلی خوبی را از دست دادیم آیا احسان روزبهانی در مبارزه های خود از سبک خاصی استفاده می کند؟ تکنیک و شگرد اصلی شما چیست؟ من همه جوره بوکس می کنم، اما بیشتر فایتر (جنگجو) هستم، زمان هایی هم بزن در رو، این مسأله به ...
آخ که تو این هوا چقدر سیرابی می چسبه!
مجله آشپزی مثبت: می دونی تو این هوا چی می چسبه؟ آخ گل گفتی داداش. سیراب شیردون بپزی، بعدش واسه عصرونه با عیال و بچه ها بشینی و یه دل سیر سیرابی بخوری.هوا هم که سرد، آخ چه شود. سیرابی رو هم می تونی عصر بخوری و هم صبح. پس از حالا واسه صبح روز جمعه برنامه بریز تا اهل خونه رو شگفت زده کنی. بریم واسه سیرابی پزی. مواد لازم 1 دست سیراب و شیردان گوسفند 10 عدد آلوبخارا 1 عدد پیاز 3 ...
از دانشگاه تهران تا خط مقدم دفاع از حرم
خبر از راس فتنه به مادر رسید.واکنش ایشان چگونه بود؟ آیا نگفتند یک نفر بس است و دیگر تو نرو؟ گاهی می گویند که اگر حضرت زینب قبول کند، ما یک شهید دادیم. گفتم مادر ما همه امانت خداییم دست شما( با خنده). امانتی را باید برگرداند. گفتم من اماده ام که لباس را امروز فردا تنم کنید. به هرحال مادر است و نباید توقع داشت به همین راحتی بگن پسرم برو. سنی ازشون گذشته و دوست دارند پسرهایشان آنها را دفن ...
در ایران هیچ شاعری شاعر دیگر را قبول ندارد
، اکنون به آن اندازه که ارزش کیفی شعر اوست، در شعر و نقد معاصر جای ندارد و شعرش با نسل های بعد ارتباط برقرار نکرده است؟ من خیلی کتاب دارم آقای سلحشور؛ اما واقعیت این است که وقتی کتاب من منتشر شد: مرد حادثه ها ، این حرف را با سپانلو هم زدیم گفت: نمی دانم چرا درباره کتاب تو سکوت شد! الان که من این را می گویم ممکن است بگویند سپانلو که حالا نیست درست یا غلط این روایت را شهادت بدهد! اصلاً ولش کنید ...
اسارت برای ما یک فرصت بود
به بچه ها گفت:” بچه ها روی دستانتان به صورت خیالی بنویسید این هم نیز بگذرد.” شنیدن این جمله برای بچه ها روحیه بخش بود و بچه ها این جمله را در خاطر داشتند و آرامش بیشتری به بچه ها داد. روزهای اول همه حقایق اسارت برای ما اشکار شد. همه می دانستیم که هر روز باید تنبیه بشویم. کتک بخوریم و راه گریزی هم نبود. همه تنبیه ها هم جمعی بود. یادم هست روز اول یکی از بچه ها به نام محسن فرحبخش بر اثر ...
مدرسه ی ارواح
گفتم زنگ ورزش است تا همه بروند لابه لای قبر ها بازی کنند. هیجان زده هورا کشیدند و رفتند پی بازی شان. انگار زنگ ورزش زنگ موردعلاقه ی ارواح پیر بود. کافی بود تا آخر ساعت مدرسه آن ها را به حال خودشان رها کنم و بعد فلنگ را ببندم. تقریباً نقشه ام داشت می گرفت که روح ها یک بازی راه انداختند. دو نفر هم زمان باید از مسیری پر از آتش و شمشیر روح کُش می گذشتند. هر کدام که سریع تر به خط پایان می ...
پژوهش ها از زنان و مردانی که به ازدواج موقت تن می دهند چه می گویند؟
...، این گونه می گوید: "می گه... خانمم بهم محبت اصلاً نمی کنه (خلأ عاطفی مرد در زندگی دایم)...این دوست داره زنش بگه و بخنده و شوخی کنه، زنش این جوری باهاش نیست. خیلی سنگین تا می کنه باهاش." (ناکارآمدی تعاملات زناشویی دایم در بعد عاطفی) فراهم نبودن موقعیت ازدواج دائم بر اساس ازدواج همگون، همه نظام های همسرگزینی به ازدواج همسان تمایل دارند و این خود نتیجه تعامل به معامله گری است ...
به یاد سردار رشید عیسی ذوالفقاری
.... موقع نماز صبح جلوتر از همه ایستاد و رو به ما کرد و خندید و گفت: من به عدالت شما شک دارم پس نمی توانم پشت سر شما نماز بخوانم. در واقع در آن موقعیت حساس (شب عملیات) این شوخی ها در روحیه ی افراد تأثیر بسزایی داشت. به هر ترتیب ما نماز صبح را به جماعت اقامه کردیم. در قرارگاه ما یک آبدارچی پیرمردی بود که برای بچه های رزمنده چای آماده می کرد و کارهایی از این قبیل را انجام می داد. عیسی بعد از نماز صبح ...
مصاحبه با بازیگر جوان نقش محمد رسول الله + عکس
کنم بسیار سخت است و نکته جالب و قابل تأمل انتخاب شدن من بین آن همه بچه خوش تیپ، خوش رو و ... بود. آیا به نظر شما دلیل انتخاب و نقش آفرینی شما در یکی از بزرگترین و محترمترین بندگان خدا چیست؟ به نظرم پدر و مادر من در زندگی کار ثوابی را انجام دادند که مورد پسند درگاه حق قرار گرفته و این ثواب باعث شد جلوی راه من سبز شود و برای این نقش انتخاب شوم. پس تجربه و سابقه ...
اس ام اس های اعترافات خنده دار 94
خونمون پیازو سیب زمینی پرتاب میکردم تو خیابون بعد وقتی ماشینا از روشون رد میشدن حال میکردم ****** اس ام اس های اعترافات خنده دار ****** اعتراف میکنم2ماه به همه گفتم خطم سوخته داداشم نگاه کرد دید سیم کارت رو بر عکس انداختم تو گوشی ****** اس ام اس های اعترافات خنده دار ****** اعتراف میکنم بچه که بودم با سنگ زدم تو پیشونی داداش کوچیکم که گریه کنه تا خودم ...
خاستگاه شعر صد دانه یاقوت جبهه است
تمام شد معلم گفت که این شاعره چرا براش دست نمی زنید و سوال کرد خودت این شعر رو گفتی جواب دادم بله و گفت در مورد لیوان آب شعر بگو که من شعر لیوان آب رو نوشتم و به معلم دادم. شاعر و داستان نویس کودکان گفت: از آن به بعد من شعر زیاد می گفتم و شعر هم زیاد می خوندم و بیشتر تقلید می کردم و روزگار ظهور شعر نیمایی بود و شکل و شمایلی پیدا کرده بود و من هم تلاش می کردم شعر نیمایی بگویم . ...