سایر منابع:
سایر خبرها
با جلال طالبی؛ مرد آرام فوتبال ایران
ایتالیا و نکات تمرینات را بنویسم تا هم یک نظارتی باشد و خم بعدها برای مربی های جوان مورد استفاده قرار بگیرد. یک روز نشسته بودم روی نیمکت و تیم داشت آن طرف تر تمرین می کرد، نت برمی داشتم، متوجه شدم آقای ایویچ خدابیامرز خوشش نیامده و گفته فلانی برود روی سکوها. من هم رفتم. روز بعد حتی دفترم را با خودم نبردم و روی سکوها نشستم و به ذهن سپردم و در برگشت به هتل نوشتم. روز بعد موقع صبحانه آقای ...
کلاس خاطره گویی سرگرمی مادربزرگ های تهرانی
نمی خواندم. خیلی شیطان بودم و بچه ها را هم اذیت می کردم. معلم از من پرسید: واحد اندازه گیری مایعات چیست؟ من هم نمی دانستم هی این پا آن پا می کردم و چششم به بچه ها بود. یکی از دور به من می رساند و می گفت: لیتر، لیتر من متوجه نشدم. گفتم: خانم کلید. روزی صد دفه به خاطر همین درس نخواندن هایم من را می فرستاندند دفتر. این بار هم مستقیم دفتر رفتم. انتقام نخریدن بستنی و فالوده به خاطره ...
تسخیر پارتی با تِم د یوارنورد ی و خودجوشی!
.... شماره آن بند ه خد ا را گرفتم. د اشت سوت می زد و شعار استاد یومی می د اد . صد ا به صد ا نمی رسید . قطع کرد م و به د اد اش گفتم: حسین جون به این بند ه خد ا د اری تهمت می زنی ها! سفارت عربستان کجا بود ؟ این بیچاره استاد یومه. د اره تیم مورد علاقه اش رو تشویق می کنه. گفت: چی میگی د اد اش من خود م باهاش حرف زد م چند د قیقه قبل. گفت: خب بابا د ارن شاد ی می کنن، شعار استاد یومی مید ن، خوشحالن. اینا چی ...
کمک حضرت معصومه(س) به آیت الله صدر
عقیق : آیت الله حاج شیخ ابراهیم رمضانی فردویی از علمای متبحر حوزه علمیه قم و از اصحاب فقهی آیت الله العظمی حاج سید موسی شبیری زنجانی به شمار می رود. این بزرگوار سال ها از شاگردان آیت الله العظمی سید صدرالدین صدر و همز مان با آن منشی و مُحَرِّر آن مرجع فرزانه محسوب بود. عصر روز پنج شنبه اول بهمن سال 1388 در یکی از کوچه های آخر خیابان آذر به دیدار ایشان شتافتیم تا خاطراتشان را درباره آیت الله ...
فرهنگ در رسانه
معرفی کند؟ افشاریان : بله . چون رام اتفاقا یک آلبوم هیجان انگیز هم پیش رو دارد . پس کمی در مورد آلبوم جدید و مستقلی که قرار است منتشر کنید هم توضیح دهید . رام : بهار سال گذشته یک آلبوم ضبط کردم که خیلی پراکندگی داشت . من بزرگ ترین منتقد خودم هستم و برای همین یک روز به خودم گفتم که توانایی ما خیلی بیشتر از این آلبوم است . البته آن آلبوم چند کار خوب هم داشت اما از کلیت ...
نظر آیت الله بهجت درباره قبر مطهر حضرت زینب(سلام الله علیها) +صوت
...> عمه ام زینب با تمام مصیبت هایی که بر او وارد شده بود در مسیر شام نماز شبش را ترک نگفت .(8) علاوه بر اینها اوج بندگی آن بانو در دو مورد به نمایش گذاشت شد. روز یازدهم آنگاه که حضرت بر پیکر مقدس برادر حاضر شد، دو دست خود را زیر آن بدن پاک برده، آن را به سمت آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا این قربانی را از ما قبول بفرما !!(9) و چون در مجلس کوفه ابن زیاد برای تحقیر آن بانو از او پرسید : نظرت در ...
اشرف، اداره کننده بزرگ ترین شبکه قاچاق موادمخدر در ایران(پاورقی)
. *** روز دوشنبه ای در میانه سال 1356 به ظاهر همه چیز مثل قبل بود. پاسبان ها سر پست هایشان بودند، از تنور نانوایی ها نان داغ بیرون می آمد، بوی کله پاچه از طباخی ها بلند می شد و پرده سینماها با فیلم های تازه بالا می رفت . تاکسی ها پر و خالی و چراغ های نئون در سطح شهر مدام روشن و خاموش می شدند. بچه ها با اونیفورم مدرسه و دانشجوها با جزوه هایشان در سطح شهر در رفت و آمد بودند. از میوه فروشی ...
مبانی کلی فقهی حجاب و مسئولیت دولت اسلامی
...; یا به این علت که مردانشان وقتی از این کار زنان بازداشته شوند و گفته شود زنانتان را بپوشانید, نه اینان می پذیرند و نه آنان; شاید هم از سرِ مجازگویی باشد. روایت هر چند دسته ای خاصی را نام می برد, ولی عموم تعلیل آن می رساند که حکم دایرمدار این عنوان ها نیست, بلکه به بی پروایی آنان مربوط می شود و در واقع, به این نکته بر می گردد که اینان از نگاه بیگانگان به سر و وضع خود باکی ندارند و مایه ...
دریایی از امید به زندگی
. کلاس سوم راهنمایی بودم. دیدم یک پسر هم سن و درست در شرایط من روی ویلچر نشسته است. ناخودآگاه دلم برایش سوخت. بعد مانند کسی که از خواب بیدار شده باشد دیدم همان حسی را که بقیه افراد نسبت به من دارند ناخواسته من هم همین حس را نسبت به او دارم و با خودم گفتم پس من چه توقعی از بقیه دارم؟ خودم هم که همین کار را انجام دادم!!! از آن روز به بعد دیدگاهم نسبت به این مساله کاملا تغییر کرد و آن را به حساب ...
شبکه های اجتماعی موبایلی ما را "سکولار" کرد
! قبل از این سفر "شبکه من و تو" با من تماسی داشت و بعد آن را پخش کرده بودند، حالا نزدیک عید نوروز بود که من به این روستا و کنار عشایر رفتم که بچه ها با گوسفندان بازی کنند، یک دفعه دیدم که چوپانی در حال دویدن به سمت من است و بعد با من روبوسی و احوالپرسی کرد، گفت من همینجا نشسته بودم که داشتم صحبت شما با "شبکه من و تو" را می دیدم! شبکه ماهواره ای ! چوپان آن هم در بیابان..!! همین چوپان دستش را در جیب ...
تئاتر استان البرز ضعیف است/ شهرزاد را خودم انتخاب نکردم
شخصیتی بود که برای 3 روز رفتم و این سه روز شد یک سال. یک شخصیتی را من آنجا بازی کردم که کارگردان خوشش آمد و متن فیلمنامه را زیاد کرد و بقیه اش را به من سپرد و یک جوری چون سر صحنه ساخته میشد،با طراوت بود و همان جا ایجاد میشد و همون جا خلق میشد و خیلی لذت بردم. کارگردان و همه خیلی لذت بردند و خودم خیلی از این نقش خوشم آمد. صحبت پایانی تون رو بفرمائید؟ پایان نداریم، پایان وقتی است که آدم بمیرد. موفق باشید. ...
هنرمند نمی تواند سیاسی باشد!
آهنگسازش را در کنار اسم خودش می آورد. یعنی وقتی کتاب را باز می کنید هم اسم برشت به عنوان نمایشنامه نویس هست و هم اسم آهنگساز که در کنار هم آمده اند. بنابراین این علاقه سال ها در من وجود داشت و هنوز هم هست. یکی، دو نمایش هم غیر از این کار کرده بودم. مثل عشقه که شش یا هفت ترانه داشت و همچنین مانیفست چو . ولی یک تفاوت مهم وجود دارد! ما در مانیفست چو با یک ساحت بصری و نوعی از تئاتر روبه رو هستیم ...
مرجع تقلیدی که پدرش اورا وقف امام زمان کرد
را به تو بدهم (حالا اسلحه خودش داشت یا طرف به او داد دقیقاً یادم نیست) من آمدم، اول رفتم حرم حضرت معصومه(علیها السلام) ناگهان منقلب شدم و به قلب من افتاد که این چه کاری است که من می کنم آیا خدا از این کار راضی است؟! دگرگون شدم و گفتم بیایم و جریان را به شما خبر بدهم تا مراقب و مواظب باشید. این را گفت و خداحافظی کرد و رفت. نماز باران سال 1375، ایران دچار فاجعه خشکسالی سخت و کم ...
خشم اینستاگرامی ها از اعدام شیخ نمر
آن روز که در خاک بقیع چشم تا باز کنی شیعه حرم ساخته است محمد صدارت در صفحه شخصی خود در اینستاگرام با انتشار عکس زیر نوشت: این عکس رو تو کربلا گرفتم، با دیدن بنر نصب شده تصویر شیخ نمر در مسیر حرم حضرت عباس تو دلم گفتم شیعیان عربستان با این کار پیام دادن که شیخ نمر الباقر النمر در پناه حضرت عباس است، امروز وقتی دیدم خبرگزاری ها خبر اعدام شیخ نمر رو زدن خیلی متاثر شدم و با یقین خطاب ...
پسری که 16 سال با سرطان جنگید
می رفتی؟ به هرحال خوشحال بود م. برای من مثل یک د وره سربازی شد ه بود . همیشه یک نگاهی به پروند ه ام می اند اختم. شانزد هم آبان ماه د رمانم تمام می شد . آن روز د ر اتاق بازی برایم جشن گرفتند . برایم سخت بود که از این جا می روم و بچه هایی هستند که هنوز د رگیر بیماری اند و حتی سخت تر از من د چار سرطان هستند . آن موقع 15سالم بود و تا الان که 21 سال د ارم، نشانه ای از برگشت بیماری د ید ه نشد ه و ...
امر خیری که دیگر انجام نشد/ پرواز در ایستگاه محرم
به گزارش خبرگزاری فارس از ساری، پای صحبت های رزمندگان و خانواده های شهدا که می نشینی، خاطرات تلخ و شیرینی را بیان می کنند که می توان از این خاطرات منشوری از سیره شهدا به نسل جدید و آینده ارائه کرد، آنها که چه از کودکی و چه در دوران رزمندگی با شهید مأنوس بودند، می توانند بهترین راوی در معرفی شهیدشان باشند. در مکتب سرخ شهادت قلم سلاح است و جبهه کلاس درس و حسین(ع) آموزگار شهادت و آنانی که ...
بخش های خواندنی "خاطرات یک لباس شخصی"
و مطهری شلوغ شده، تا زنگ بزنم بچه ها رو جمع کنم یک ساعتی طول کشید. شدیم سه تا موتور و رفتیم سمت میدون فاطمی. تو مسیری که ما می رفتیم اتفاق خاصی نیفتاده بود ولی اوضاع خیلی ملتهب بود، همه ایستاده بودن کنار خیابون، در قالب جمعیت های سه و چهر نفره. فکر می کردم همه دارن چپ چپ به ما نگاه می کنن. یاد سال 78 و 82 افتادم، به نظرم یکی دو روز اول آشوب سال 88 شبیه بود با داستان های قبلی، هر چند که بقیه روزهاش ...
مروری بر دست نوشته های شهید محمود معین الاسلام در گفت وگوی روزنامه جوان با حاج سعید وفایی
زادروز یک هنرمند محمود سال 41 در یک خانواده مذهبی و سرشناس اراکی به دنیا آمد. پدرش مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ ولی الله معین الاسلام سرپرستی مدرسه علمیه سپهداری اراک را برعهده داشت. بنابراین شهید معین الاسلام که در چنین خانواده ای رشد یافته بود، با شروع مبارزات انقلابی مردم ایران در خلال سال های 56 الی 57 وارد مبارزات شد و خیلی جدی در این مسیر فعالیت می کرد. چنانکه بارها با ...
روایت حمیدشاکرنژاد از سانحه تصادف
.... اما با تمام دردی که متحمل شده بود، میزبانی گرم شان شرمنده مان کرد و همان ساعتی که در منزل وی حضور داشتیم برایمان کلاس درس با کوله باری از تجربه بود؛ از تاخیرمان عذرخواستیم و گفتیم که از محل بیمارستان آقای عباسی می آییم؛ شاکرنژاد به ناگاه سریع سرش را به سمت ما برگرداند تا از آخرین وضعیت همسفرش بداند، الهه عبادی، همسرحمید شاکرنژاد نیز احوال این قاری کشورمان را جویا شد، وی در این ...
سال 96 رقابت عارف – روحانی
دستخط آقای خاتمی شد. الان آن جریان هنوز هم ادامه دارد و در میان اظهارنظرها و مصاحبه ها و دست نوشته های اعضای کارگزاران می توان به این تحلیل رسید که همچنان نگاه این حزب به محمد رضا عارف همان نگاه سال 92 است. چه اینکه حتی در کنار اینکه می گویند عارف تنها می تواند رئیس فراکسیون اصلاح طلبان در مجلس آینده باشد به صراحت می گویند پرونده انتخابات 92 بسته شده، به این معنا که ماجرای گذشت عارف نباید محور ...
از زمین غیرت حجر بن عدی می جوشد
از دسته دوم بود. سال دقیق ایمان آوردن او معلوم نیست ولی در تاریخ آمده که حجر همراه برادرش هانی به حضور پیغمبر رفت و مسلمان شد. او از دوران حیات نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) چیز زیادی درک نکرد و پس از مدت کمی که از مسلمانی او می گذشت، پیامبر از دنیا رفت. در جنگ های زمان آن حضرت اسم حجر بن عدی به چشم نمی خورد ولی در فتح شام یکی از سربازان فاتح بود و او مرج العذرا را فتح کرد. در جنگ ...
مهر زندگی در پاییز طلایی شهادت جاودانه شد
برند ؛ موضوعی که پس از شهادتش به واقعیت پیوست. در تمام مدتی که می خواست به سوریه برود، پیش او گریه نکردم؛ اما او متوجه می شد. *از شب و روز آخرین دیدارتان بگویید. شب آخر برای خداحافظی به منزل پدری خودم و همسرم رفتیم، شام را در منزل پدری همسرم گذراندیم، همسرم کنار بخاری نشسته بود. شام کتلت بود؛ اما او چیزی نخورد؛ چون معده اش به غذای تند حساسیت داشت. آن شب به همسرم گفتم گرچه ...
روایت شهیدی که به قولش وفادار است
.... اما حمید تونست معبر خودش رو باز کنه و من هنوز اینجام. من رفتم توی کارخونه! من رفتم ارشد برق. من رفتم زبان انگلیسی رو هم شروع کردم. حمید موند سر کلاس. موند توی مدرسه! از سر درس فرار نکرد. موند و بعد هم رفت سر کلاس لهجه ی شام! لهجه ی شام رو یاد گرفت و رفت سوریه. روز شهادت حمید برای من روز خیلی غم انگیزی بود. حمید مخزن آرامش و لبخند بود. مخزن تواضع و ...
" آخرین قدم تا خدا " تقدیم به همه همسران شهدا
دیوونه که باشی تو ماه همه چیو رها میکنی و چندین بار میای اینجا،همین جایی که برا اولین بار همو دیدیم،همون محرم به هم رسیدن... دیوونه ام،تو ماه چندین بار کار و زندگی رو رها میکنم میام اینجاو کتاب آئینی هاتو دست میگیرمو میخونم زندگی من،همینجایی که اون شب غوغا شد، ،شب تاسوعا بود،شب علمدار،شب آقای وفا...اصلا همون شب حاجتتو گرفتی با مرام... بماند بقیه اش چطور مستانه و حسینی رقم ...
عاشقانه های فاتح لانه جاسوسی قیطریه با همسرش در مز مهران/ رفته بود فردی را که فتنه گران آتش زده بودند، ...
می شدند ولی می گفتند خدا شاهده که من اذیت میشم که از پیش شما میرم ولی زن و بچه شیعیان را دارن به اسارت می برند و من نمی توانم بی تفاوت باشم و صبح تا غروب در اداره باشم و هیچ دغدغه ای نداشته باشم. یک روز قبل از شهادت ایشان با ما تماس گرفتند و گفتند که من امروز رو گذاشتم که کاملا در خدمت شما باشم. همچنین گفتند که می خواهم بیایمف اگر چیزی نیاز دارید بگید تا برایتان بگیرم. نهایتا هم گفتند که می خواهم ...