سایر منابع:
سایر خبرها
بازی می کنند اشاره می کند و ادامه می دهد: اومدم با پدر اینا (فرهاد). فرهاد قبلا مارو می شناخت. سرکتاب باز می کرد و از این کارا می کرد. همیشه مثلا همین فرهاد، بابای اینا می گفت اون موقع ما غبطه می خوردیم که این همه امیر به اریسا خیانت می کنه ولی این زن به پاش وایساده. خلاصه بابای اینا هم ترک کرده بود که با هم ازدواج کردیم. عهد و پیمان بست که بچه هایت رو از بهزیستی میارم و ال می کنم و بل می کنم ...
با اشاره به سالروز ازدواج حضرت علی و فاطمه (ع) و روز ازدواج، تصریح کرد: در امر ازدواج از زندگی دختر پیامبر (ص) تقلید شود، بسیاری از ازدواج ها به دلیل سخت گیری ها و چشم و هم چشمی ها انجام نمی شود. وی افزود: ازدواج خواست طبیعی بشر است و باید به آن پاسخ داده شود؛ توقعات بیجا و آداب و رسوم غلط جلوی ازدواج ها را می گیرد و این موضوع باعث ناهنجاری های اخلاقی، اجتماعی، روانی و جنسی می شود. ...
مجروحیت دیگر دستش خوب کار نمی کرد و به سوریه نرفت. الان هم برادر بزرگم محمد در سوریه است. حدود شش سال است که در سوریه است. برای مراسم عباس آقا در اینجا بودند؟ نه، در سوریه بودند. من به بچه اش گفتم که نگوید عباس شهید شده. به خانه ما زنگ زد و گفت از عباس چه خبر؟ گفتم خبری ندارم و زنگ نزده. گذاشیم از سوریه برگردد و خودش خبردار شود. سه چهار روز به چهلمش مانده بود که از سوریه برگشت ...
... وقتی وسایل را پیش روی پیامبر(ص) نهادند، اشک در چشمان او حلقه زد، دست های مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و دعا فرمود: خدایا به اهل بیت من برکت عنایت کن و این ازدواج را برای کسانی که اکثر ظرف هایشان گلی است، مبارک گردان، بعد رو به علی(ع) کرد و فرمود: علی جان! می خواهی فاطمه را به تو بسپارم؟ گفتم: بله! یا رسول اللّه! فرمود: علی جان! امشب یک مهمانی مختصر بگیر و همسرت را ببر، یکی از اصحاب ...
دیگری بود و با بقیه فرق داشت. شما چقدر روی تربیت شان کار کرده بودید؟ خانواده ما مذهبی هستند، ولی محمد خودجوش تمام این کار ها را می کرد. از همان کودکی خیلی بچه آرام و درس خوانی بود و از وقتی اقوام و بستگان در خانه مان جمع می شدند، دوست داشت چیزی مثل عمامه دور سرش بپیچد و پارچه ای هم مثل عبا روی شانه اش بیندازد و برای همه سخنرانی کند. همه هم جمع و از دیدن محمد خوشحال می شدند. در ...