سایر خبرها
خاکپور: حرف های کفاشیان برایم هیچ اهمیتی ندارد/ نظرات مایلی کهن شخصی است
.... قرارداد بنده و کلیه کادر فنی ام اما این اتفاق نیفتاد و کار چند هفته ای به طول انجامید. پس از چند هفته مجددا من را خواستند تا مجددا در ارتباط با مفاد قرارداد صحبت شود که دوباره مفاد قرارداد مذکور بالا و پایین شد که پس از آن گفتم بهتر است بیش از این برای این مطلب وقت نگذاریم. واقعا معینی به مسائل حقوقی اشراف ندارد هرچند نسبت به مسائل فنی مطلع است. با توجه به اینکه مسائل حقوقی برای معینی گنگ بود ...
من تا تصمیم به خودکشی هم جلو رفتم
از کشور هم یک روز چهره بد بودم و یک روز چهره زشت. منفور شده بودم و این برای یک هنرمند غیرقابل تحمل بود. سوپرمارکت محل به من جنس نمی فروخت! آرایشگر محل ما می گفت آقا وقتی شما روی این صندلی می نشینید دیگر هیچکس به مغازه من نمی آید و عذر خواهی می کرد و مودبانه می گفت دیگر نیایم. آژانس به من ماشین نمی داد. مردم تا این حد تحت تأثیر قرار گرفته بودند و امیدوارم این صحبت ها به درستی به گوش مردم برسد. حرف ...
رنج های فرزند یک قربانی فاجعه منا
عده ای به سفارت حمله کردند. در آن روز دولت ایران به مامان، خواهر، برادرم و بقیه اجازه خروج از هتل را نداد که البته کار بسیار باتدبیری بود و خیلی زود خانواده ام برگشتند. بعد هم معلوم شد که سه ساعت پس از خروج آنها به هتل حمله شده. شما فکر کنید من اینجا چه کشیدم. تمام این 12 روز از خواهر کوچک ترم مراقبت می کردم. از وقتی بابا رفته لب به غذا نمی زند. گریه می کردم، دائم می گفتم من پدرم را خودم راهی کردم ...
جوان ترین فرمانده جنگ
فقط قطره ای از دریای عظمت وجودی حسن باقری است که پختگی شخصیت و قدرت مدیریت او در دفاع هشت ساله سرزمین ما در برابر متجاوزان بعثی از او چهره ای نابغه ترسیم کرده است که به تعبیر مادرش غلامحسین مثل همه بچه ها بود. یک عده خیال می کنند ایشان یا بزرگان دیگر نابغه بودند. این حرف ها نبود. منتها بله! بیش از اینکه هوش زیادی داشته باشد، اراده قوی و همت بالا داشت و اهل کوشش و تلاش بود. معلم آنچنانی نداشت و ...
سیدها از پهلو شهید می شوند
...، زیر پل شهیدمحلاتی بود. استاد اول و آخرم یک نفر بود. خدا بیامرزدش. 21ساله بودم که فوت کرد؛ از استادان قدیمی و متبحر که در رنگسازی نظیر نداشت. پسرهایش هم در این کار بودند اما خب چون کار طاقت فرسایی بود خسته شدند و رفتند سراغ درس و دانشگاه. من اما با همه سختی های کار طاقت آوردم و 71سال است که روزگار در آن سپری کرده ام. راستش آن زمان ها نمی شد و نمی توانستیم روی حرف بزرگ ترها حرف بزنیم. بعد ...
زن23ساله به خاطر حمایت از برادران معتادش زندگی خود را تباه کرد
خواستم خودم را از جو متشنج خانه پدرم دور کنم. جمشید مرد خوب و مهربانی است. اما حال من اصلاً خوب نبود. بعداز زایمانم، وضعیت روحی و روانی ام خیلی آشفته شد. نیش و کنایه های مادر شوهرم نیز قوز بالا قوز شده بود. راه می رفت و سر کوفت می زد که دایی های بچه ام نتوانستند یک کادوی درست و حسابی به خواهرزاده شان بدهند و... . از خانه خواهرشوهرم سرقت کردم و با فروش انگشتر طلا می خواستم پولی به ...
قاب عکس تابوتش را آماده کرده بود
سر می زد و می رفت، بعد از هفت پسردایی ام به اتفاق هم به منزل آمدیم و من داشتم وسایلم را ردیف می کردم که دیدم شهید منوچهر به داخل اتاق دیگری رفت و با یک قاب عکس به داخل اتاق آمد، عکس خودش بود، دیدم دارد گریه می کند، گفتم: چی شد منوچهر؟! گفت: این قاب عکس را برای روز تشییع جنازه ام آماده کردم، هر وقت شهید شدم آن را به تابوتم وصل کنید. انگار می دانست شهید می شود، آن روز وقتی اشک هایش را ...
فردوسی پور به کتابش حسودی می کند!
اما من دوست دارم عاملی بشم برای اینکه مردم بیشتر کتاب بخونن. اون کتاب ها مثل دو فرزندم هستند که یکی اش بیشتر مورد توجه قرار گرفته و من برای او یکی ناراحت هستم. کتاب اولت یکسری حاشیه ها داشت برای کپی رایت و این حرف ها. برای این کتاب با نویسنده اش تماس گرفتی؟ - بله، اتفاقا درباره این کتاب، خودم با آقای توپدی صحبت کردم. خیلی خوبم برخورد کرد و چقدر هم آدم نایس و باحالی بود. گفتم ...
کراماتی از علامه شیخ محمد تقی بهلول گنابادی
. فقط در یکی دو سال آخر عمر ، بعد از تصادفی که برای وی رخ داد بر اثر ضعفی که بر وی مستولی شد بعضی از روزها از روزه گرفتن خوداری می کردند،البته باز با همین حال ایشان معتقد است بیش از دو وعده غذا در طول روز خوردن چیزی مهمل و زائد است. نگارنده این مقاله (سید عباس موسوی مطلق) زمانی ،علت سلامتی ایشان را سه چیز حدس زد،روزه گرفتن،ونان و ماست خوردن و زیاد راه رفتن(پیاده روی ) که الحمدالله حدسم ...
پیشانی برآمده می خواهید یا اتوکشیده؟!
چیز احساس کردم بینی بزرگی دارم که صورتم را خیلی زشت کرده است. چند سال پیش جراحی بینی را انجام دادم. اگرچه بینی ام کوچک شد اما وقتی جلوی آینه می ایستادم راضی نبودم؛ به نظرم چانه ام بیش از اندازه دراز به نظر می رسید. تصمیم گرفتم چانه ام را عمل کنم. بعد از عمل چانه، به نظرم پیشانی ام هم زیادی بلند است و می خواهم پیشانی ام را کوتاه تر کنم. بین صحبت هایش چندبار از من می پرسد: به نظرت عمل ...
یکه تازی بیماری های قلبی در خراسان جنوبی
اکسیژنی که جلوی دهانش است نفس می کشد، صدای خس خس سینه اش نمی گذارد که متوجه حرف هایش شوم. همسرش به میان گفتگویمان می آید و می گوید: سیگار خانم، از اول زندگی هر چه به او می گفتم این سیگار آخر زندگی ات رو می گیرد به گوشش نرفت همش فکر می کرد برای خودم می گویم و این هم آخرش... الآن چندساله این سیگار ریه هایش را داغون کرده، هر دفعه که از بیمارستان مرخص می شد تا چند روز سیگار رو کنار ...
آیا هنوز پیکر سالم شهید در تفحص پیدا می شود؟
اش هم هنوز هست. سر هم ندارد. ما تابوت را باز کردیم و دیدیم که دقیقا به همین شکلی بود که این مادر گفت؛ گفتم: شما از کجا متوجه شدید؟ گفت: از سه روز قبل که به معراج آمد، به خواب من آمد و اسم شما را هم به من گفت. پسرم به من گفت که وقتی وارد سالن معراج شدی من سومین شهید هستم و لباس مشکی دارم، چون برای محرم عزادار بودیم که شهید شدم. ما آن موقع نمی دانستیم که این شهید پیراهن مشکی دارد و چنین مشخصاتی ...
چرا امام به فرانسه رفت
. اهلاً و سهلاً! از دو بعد از ظهر تا 11 شب معطلمان کردند. مرحوم املایی با زرنگی خاص خودش روانه ی بصره شد و نجفی ها را از چند و چون قضیه آگاه ساخت و با مقداری نان و پنیر و کتلت و از این قبیل چیزها برگشت. امام شدیداً خسته شده بودند و من برای ایشان شدیداً متأثر. امام از قیافه ی من فهمیدند که من از اینکه ایشان را این همه معطل کردند ناراحتم. گفتند: تو از این قضایا ناراحت می شوی؟ گفتم: برای شما شدیداً ...
عزت اللهی: پیشکسوت ها مرا ببخشند
همه پیشکسوت ها عذرخواهی می کند. عزت اللهی می گوید: من حرف دلم را زدم ولی فکر می کنم جملات مناسبی را کنار هم قرار ندادم. منظورم را بد رساندم و باعث دلخوری برخی از پیشکسوت ها شدم. من اسمی از کسی نبردم اما همین جا ابراز پشیمانی می کنم و این شهامت را دارم که عذرخواهی کنم. امیدوارم پیشکسوت ها به بزرگی خودشان مرا ببخشند. عزت اللهی در ادامه می گوید: پدرم فوتبالیست بزرگی بوده و همیشه به بزرگترش ...
شهادت هادی کمرم را خم کرد اما سرم را بالا برد
دست راست و چپش را شناخت رفت عضو بسیج شد. کمی بعد یک خانه تهیه کردم. روبه روی خانه هیئتی بود که حاج حسین سازور از مداحان معروف در آنجا مجلس داشت. ایشان از من خواست پسر بزرگم محمدمهدی و شهید محمدهادی را کنارش بفرستم تا در امر هیئت کمک کنند و این طور می خواست آنها را جذب کند. محمدمهدی خیلی پابند نشد، ولی محمدهادی ماند و کم کم خودش هم مداحی می کرد. این طور شد که این بچه یک تربیت مذهبی پیدا کرد و عاشق ...
حمله شدید خداداد به فردوسی پور
کاپیتان سابق تیم ملی ایران که در جام جهانی هم بازی کرده این گونه حمله کند. خدا را شکر مثال گری لینه کر را زد. البته اصلا آن قیاس درست نبود. چرا که گری لینه کر کاپیتان تیم ملی انگلستان بوده و آقای گل جام جهانی 90 هم شده است ولی عادل فوقش با دوستان رسانه ای اش در چند بازی تفریحی به میدان رفته است. بعد این آقا می گوید اگر به من بگویند موتور گازی ناراحت نمی شوم. به خدا این طور نیست و تو هم ناراحت می شوی ...
تغییر نام به خاطر علاقه
کنارش مانده اند، پمادی را به من داد و گفت "ناراحت نباش خوب می شوم، این پماد را به پشت من بزن". این پمادی که درون وسایل هایش باقی مانده و شناسایی اش کرده اند همان پماد خواب من است. خواب های متعددی از او می دیدم حتی چند روز قبل از بازگشتش هم خواب دیدم که با من صحبت می کند اما پس از بیداری حرف هایش را به خاطر نیاوردم. دفاع پرس: از دیدارتان پس از 32 سال بگویید؟ در معراج ...
ما هنوز به خودمان نیاندیشیده ایم
فرهنگ امروز/ محمدمهدی اردبیلی: دکتر محمدعلی مرادی دانش آموخته فلسفه، جامعه شناسی و اسلام شناسی در دانشگاه برلین است، پایان نامه ی او در مقطع کارشناسی ارشد فلسفه مفهوم مفهوم در سنجش خردناب و در مقطع دکترا اگاهی و خوداگاهی نزد فیشته اغارین (1774) است. او پژوهشگر و مدرس در حوزۀ فلسفه ی ایده آلیسم آلمانی به ویژه از کانت تا هگل است. هرچند از ایشان تاکنون کتابی منتشر نشده است، اما هم از طریق فضای مجازی و هم از طریق مصاحبه و یادداشت در مجلات و نشریات مختلف در حوزه های مختلف از فلسفه ی ایده آلیسم آلم ...
عیادت حاج محمدتقی بیان معتمد محله قبا
خبر را برایش آوردند هم در همین اتاق بود. آن زمان این اتاق، اتاق خوابشان بود و صبح بود که تلفن زنگ زد و مردی از پشت خط گفت می خواهد نامه ای از احمد برای پدرش بخواند: می دانستم پسرم شهید شده، دلم می گفت. خودش همیشه می گفت شهید می شود. حتی آن روزها که هنوز جنگ شروع نشده بود. می گفتم مگر کربلاست مادر که شهید شوی...؟! می گفت شهید می شوم. فامیل می گفتند چون بعد از 3 دختر به دنیا آمده خودش را لوس می کند ...
مادر شهید: خیلی وقت ها به حال حمیدم غبطه می خوردم
برود پشت بلندگو و صحبت کند. خیلی خوشحال بود از اینکه توانسته خودش را نشان دهد. به شما وابسته نبود؟ معمولا بچه ها اولین روز مدرسه نگران دوری از خانواده هستند. نه اصلا وابستگی نداشت. فقط همان اولین روز دبستان گفت، در حیاط باش تا تو را ببینم. ما در محله ی 21 منصور زندگی می کردیم که به مدرسه کمال رفت. تا دوم دبستان به همان مدرسه رفت بعد که در محله 17 شهریور کار ساخت خانه مان ...
برخی پیشکسوتان استقلال لنگ 200 هزار تومان هستند
همایون بهزادی یک پرسپولیسی بود اما ارتباط ویژه ای با ایشان داشتم. آخرین باری که در بیمارستان همایون خان را دیدم و دردودل هایشان را شنیدم خیلی ناراحت شدم. این پیشکسوت عزیز به شدت احساس تنهایی می کرد. ما در همین باشگاه استقلال پیشکسوتانی را داریم که لنگ 200، 300 هزار تومان هستند اما آنقدر با حجب و حیا هستند که به هیچ کس مشکلاتشان را نمی گویند. یک بار آقای صادق ورمزیار گفتند که مگر 300 هزار تومان هم ...
90/ چشم دیدن موفقیت مظلومی را ندارند
ناراحت کننده بود. رضا احدی چه از نظر فنی و چه اخلاقی از بهترین ها بود اما چون بله قربان گو نبود و پاچه خواری نمی کرد نتوانست به آنچه استحقاق آن را در مربیگری داشت دست پیدا کند. پدرم از این اخلاق او خیلی تعریف می کرد و به همین دلیل دومین مرتبه ای که خواست سرمربی استقلال شود در نظر داشت آن مرحوم را دستیار خود کند اما برخی افراد که چشم دیدن موفقیت استقلال را نداشتند از این موضوع حاشیه سازی را برای تیم ...
90/ با پسر خوب وطن در غروب بارانی سرزمین لاله های نارنجی
چه اتفاقی می افتاد موضوع اصلی نیست و باید تحلیل منطقی صورت بگیرد تا معلوم شود چرا تیم ما علیرغم تمام شایستگی ها نتوانست طلسم کهنه نرسیدن به المپیک را بشکند.من به شخصه حاضر بودم با تمام وجود برای وطنم بجنگم و هر چه در توان دارم رو کنم اما باشگاه تصمیم دیگری گرفت و من به عنوان یک بازیکن حرفه ای جز تمکین کار دیگری نمی توانستم بکنم. البته قبل از بازی با ژاپن با آقای خاکپور تلفنی صحبت کردم. ...
90/ دلم نمی آید از تراکتور شکایت کنم، مجبورم نکنند
...> گفتند اگر فلانی نشد تو را می آوریم. 90: اسم بردند؟ بله. من هم شاکی شدم. گفتم اگر مرا می خواهید که نباید در لیست انتظار باشم. بعد هم از گسترش و یک تیم دیگر پیشنهاد داشتم و نمی توانستم آنها را معطل کنم. 90: این پیغام از طرف تونی بود یا اطرافیان باشگاه؟ از باشگاه هم می شنیدم کسانی راغب نیستند من برگردم اما حرف تونی هم بود. چند بار که جسته و گریخته با او ...
صفحه اول روزنامه های چهارشنبه 7 بهمن ماه 94 + فال روزانه + فال حافظ
ناتوان شده ای اما وقتی که می بینی خدا با توست همه چیز را فراموش می کنی هر چه که سرنوشت برایت رقم زده همان می شود. در زندگی به آنچه که آرزو کنی می رسی. فقط مواظب فتنه ی دیگران باش، منتظر خبر خوش باش. فال روز متولدین بهمن: امروز احسااست ناراحت کننده شروع به ظاهر شدن کرده اند به طوری که شما ارزو می کنید زمان خوشی که از دست رفته فرا برسد. کج خلفی نکیند، برای اینکه قسمتهای زایدی ...
هنوز هم شانس بازی در اروپا را دارم فعلا فقط استقلال
سال نو را تبریک می گویم. خوب بود، البته من با دو روز تأخیر به ارمنستان برگشتم چون در روز سال نو با ملوان بازی داشتیم و نتوانستم به موقع به ایروان برگردم. چرا همان شب نرفتی؟ پروازهای تهران- ایروان یک روز درمیان است و به همین خاطر من دو روز دیرتر برگشتم. استراحت کامل کردی؟ خیر! البته نسبت به دوران تمرینات مان خیلی بیشتر استراحت کردم اما در ایروان هم که بودم ...
هنر باید به مقاطع تاریخی مشهد وارد شود
، بحث کارآفرینی است که به پیوست اقتصادی می رسد. همین نکاتی که در سخنان شما هم بود؛ که خیلی بحث مهمی هم هست که حتماً ما باید به این فکر کنیم که این چرخه هنر چه جوری تکمیل بشود. چطوری آن پیوست اقتصادی اش را ایجاد بکنیم که دیگر هنر صرفاً متکی بر منابع سوبسیدی نباشد که هر روزی، حالا یک روز یک مدیری می آید از یک چیزی خوشش می آید، آن خیلی گل کند، باز برود سلایق عوض بشود، باز نفر بعدی بیاید این را قبول ...
انقلاب کلمه در فضای مجازی
که به عنوان میز از آن استفاده می شود. با خودم گفتم چیستا می میری و کتاب هایت را دخترت بیرون می ریزد. فکر کردم هنرم را رایگان ببخشم تا ببینم که مردم آنها را می خوانند و دیدم می خوانند به نظرم اگر همین را چاپ می کردم مردم نمی خریدند. کتاب های قبلی ام چاپ شدند ولی هنوز مانده اند. چون مردم ما با کتاب خریدن قهرند. یکی از دلایلی که این داستان ها با استقبال روبه رو شدند به این خاطر بود که مخاطب ...
تلخیِ جنگ، مهاجرت و فرهنگ ها
فقط ایستایی این دو شخصیت در ذهنم بود. به خاطر تاریخی که روایت می شود و مدام هم در حال تکرار است، انتخابم این بود که شخصیت ها ایستا باشند و آن تاریخ در حال مرور باشد، یعنی آن بخشی که خیلی برایم اهمیت داشت، همین بود، چون برای خودم هم تجربه جدیدی بود. من تا به حال کاری را کارگردانی نکرده بودم که با این شیوه و در کم ترین حرکت اجرا بشود. بنابراین سعی کردم همه چیز در گفتار و ارتباط با تماشاگر اتفاق ...
پرسپولیس نمی خواست به من پول بدهد | عباسی اول فصل به من گفت دروازه بان اصلی هستی!
به گزارش خبرگزاری فوتبال ایران پارس فوتبال دات کام ؛ طهماسبی در مورد پیشنهاد پرسپولیس، نیمکت نشینی در تراکتورسازی، حضور در فولاد خوزستان و ... صحبت می کند. اوضاعت در فولاد خوزستان چطور است؟ از حضور در این تیم راضی هستی؟ خدا را شکر وضعیت خوبی دارم. برنامه تمرینی مشخصی را با توجه به تاکتیک و خواسته های دراگان اسکوچیچ دنبال می کنیم. امیدوارم بتوانم به فولاد کمک کنم تا در جدول بالا بیاید. جای این تیم با توجه ...