سایر منابع:
سایر خبرها
... بازیگر سریال خنده بازار درباره کارهایی که در هیات انجام داده است، گفت: من یک دوره ی زیادی سایدرام (دهل طبل) زدم، علامت و چلچراغ کشیدم و... اما بهترین خاطراتی که از ایام محرم دارم این است که من و دوستانم، چادرهای مادران مان را می گرفتیم و یک تکیه برای خودمان درست می کردیم. فکر می کنم سال 1368 بود، همه ی آن پولی که جمع کرده بودیم را به مادرم دادیم و او یک عدس پلوی زیاد پخت و ما پخش کردیم. ما ...
خانوادگی با استقبال زیاد دانشجویان و اساتید مواجه شد. در مدت تحصیل، خداوند دو فرزند دیگر هم به خانواده ما عنایت کرد. بچه ها بعد از شنیدن اینکه به خانواده ما و این دو تای آخری گفته اند تابعیت غیر ایرانی دارید، کلی خندیدند خصوصا که دو تا بچه دبستانی سوژه گزارش شده بودند، برایشان جالب و خنده دار بود چون طبق قوانین استرالیا از سال 1986 با ویزای دانشجویی به فرزند کسی تابعیت نمی دهند مگر ...
آره بازی نمی کنم. قطع کرد و دوباره 10 دقیقه بعد زنگ زد. گفت که به تو می گویم بلند شو بیا. گفتم که باشد ولی امروز و فردا نه ولی پس فردا می آیم. این شد که دوباره به تیم ملی برگشتم. بازیکنان زیرابتان را زدند؟ بله! یکی، دو نفر از بازیکنان زیراب من را زده بودند اما نمی خواهم اسمشان را بیاورم. یکی از آن ها همشهری خودم بود که می خواست خودش فیکس بازی کند. به انتخابی جام ...
گذشته را ترمیم می کنیم که بار دیگر مبتلا نشویم و نیز در مورد آزادی ادیان، قانونی را در دست تصویب داریم" و نیز افزود: "همان گونه که در طلیعه سخن گفتم ما می توانیم با داشتن مکتب ها و افکار گوناگون در کنار هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم."، سپس ضمن بیان این نکته که "ما هم دارای مکتب، ایده و فکری هستیم"، با شوخی و خنده گفت: "معلوم می شود حضرت امام از ایدئولوژی ما خوشش نمی آید. آیا می شود ما نیز ایشان را ...
شهبانو می رسانید؟ او خنده تلخی کرد و بعد در حالی که با دست روی شانه ام زد، با لحنی پدرانه گفت خیلی خوش خیال و ساده لوح هستی، به نظرم هنوز با سیستم حاکم آشنا نشده ای، هیچ می دانی روزی چند تا از این شکایت نامه ها به دست مان می رسد؟ راجع به این نامه هم مسئله کاملاً روشن است، مرد متنفذی که کارگزارانش آن روستایی بدبخت را از زمینش بیرون کرده اند، شریک تجاری یکی از برادران اعلیحضرت است، به این ترتیب معلوم ...
ل بی مرهم را تا شام جنون شاه بی سلسله ای آورده راضیه جبه داری رو خاک کشیده چارتا قبر تا واسه دلش بهونه باشه یه خونه میتونه قبر باشه یه قبر میتونه خونه باشه هی روضه ی پشت روضه میخوند از داغ حسین بیقرارم اسمم دیگه مادر پسر نیست من فاطمه ی پسر-ندار م اینجا همه چیز گریه داره حتی همونا که بی گناهن سنگینه ...
همان روز به مهدی گفته بودم که برای عصر نان بخرد. ولی وقتی که آمد فراموش کرده بود. دیروقت هم بود ناچار تلفن زد از لشکر نان آوردند، اما ایشان فقط پنج قرص نان برداشتند و بقیه را برگرداندند. بعد به من گفتند: این نان ها را برای رزمندگان فرستاده اند، شما از این نان نخورید. خاطره 7: یکی از همرزمان شهید عالی مقام، مهندس مهدی باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا می گوید: آقا مهدی دوشنبه ها و ...
باید منتظر دولت باشیم. موضوع دوم هم اصلا نشد که ایشان بخواهند جلسه ای با اعضا داشته باشند. البته از حق نگذریم که ایشان انسان مبادی آداب و محترمی بودند اما این دو موضوع حق الناسی بود که مردم می خواستند؛ در چهار ماه حضور آقای رنجبر چهار پروژه مهم شهر ما تکان نخورد یعنی تحرکی ندیدیم که نهایتا به استیضاح رسیدیم و حالا هم علی رغم برخی موضوعات از استیضاح پشیمان نیستم و معتقدم که فضایی باز شد که ...