سایر منابع:
سایر خبرها
شاگردان کی روش برای ایرانی ها شگفت انگیز بود. این که ایرانی ها تمام قد و تا دقایق پایانی مقابل آرژانتین ایستادگی کردند، اتفاقی قابل پیش بینی نبود. ساعتی پس از شکست ایران مقابل آرژانتین خیابان ها در ایران از حضور مردم پر شد. این برای نخستین بار در تاریخ رویدادهای فوتبال است که مردم کشوری، بعد از باخت تیم ملی کشورشان، به خیابان ها آمدند و شادی کردند. احمد نادری، یک پژوهشگر انسان شناس در تحلیل ...
حالا استقلال وضعیت بهتری هم داشت اما به هر حال اشتباهات داوری هم بخشی از فوتبال است که باید با آن کنار آمد. من معتقدم استقلال و ساپینتو باید در هر بازی یک یا دو اشتباه مهلک داوری را پیش بینی کنند و با این طرز فکر همواره با ذهنیت برتر به میدان بروند. پیشکسوت استقلال همچنین درباره شرایط مهره های این تیم در طول هفته های اخیر گفت: خوشبختانه استقلال هم روی نیمکت و هم در ترکیب اصلی ...
، وضعیت اقتصادی خوب است. 40 سال گذشته چرا اینها در کشور ما درست نمی شود. بعد از این همه سال درست نشده کی درست شود. چطور به ورزشکارانی که مدال می آورند پول و خانه می دهیم که در کشور بمانند مثلا کشتی و بوکس که مثال است اما چرا برای مدال آوران المپیاد این کار را نمی کنند. دوستم می گوید جایزه مدال المپیاد 3 میلیون تومان است. طرف با این پول چه کند؟ می تواند تحقیق کند؟ این ها درد است. شما به یک قشر کمک می ...
. هفت سال بود که همدیگر را ندیده بودند، و در این مدت او فقط یک بازدیدکننده داشت، مادرش. او لباس زندان سبز زیتونی به تن داشت. کلش روی صورتش خاکستری شده بود. به او گفت: در خدمت شما هستم. پشت یک میز پلاستیکی نشستند. او به او گفت: من می خواهم تو را همین الان از اینجا ببرم. چطور؟ با خنده پرسید. او گفت: من به راه هایی فکر کرده ام. می خواهم شما را به سینما ببرم تا با هم فیلم تماشا کنید. شکری از خنده منفجر ...
ی سعی می کنند بهترین عملکرد را داشته باشند. اعتراض من این نبود که بخواهم بگویم کیفیت داور پایین بود. به هر حال این شیرینی های مسابقه است. بعضی اوقات باید فشاری به داور بیاورید و در برخی صحنه های 50-50 ممکن است اتفاقاتی بیفتد. از نظر من داور بازی امروز هم داور باشخصیتی بود. ولی این را بگویم با احترام به داوران هیچ تیمی امسال به اندازه شمس آذر بر اساس اشتباهات سهوی داوران ضرر نکرده است. ...
تمام می کنیم! توی کوچه ها شعار جانم فدای شیخ الاسلام را می بینم که روی دیوار یا ماشین ها نوشته شده. یک زابلی ساکن زاهدان را دیدم که می گفت یکی از همسایگان ش به او گفته فردا همه تان را می کشیم! پس عجیب نیست که شهر از همین ساعت غرق در سکوت و ترس شده باشد. شنیده ام وقتی که عبدالمالک ریگی زنده بود، مردم از ساعت دو ظهر به بعد جرأت نمی کردند توی خیابان باشند. حالا سال ها از کشتارهای عبدالمالک ریگی گذشته و ...
...، معادل 10 دقیقه کلاچ و ترمز توی خیابان های تهران است. باز هم به دقیقه 90 بودن های همیشگی ام، بد و بیراه می گویم و دست به دامن برادر موتورسوارم می شوم. پشت تلفن می پرسد: کجا باید ببرمت حالا؟ + ترمینال غرب... پنج دقیقه بعد جلوی پایم می ایستد. دستگیره پشت زین را می گیرم و خدا را شکر می کنم که اگر راکب بودن بلد نیستم، دست کم ترک موتور نشستن با وسیله و بار و بندیل را خوب یاد گرفته ام ...