سایر منابع:
سایر خبرها
حکایت زندگی زنان بهبودیافته از اعتیاد
.... قرار است بعد از بازدید، اگر مجالی شد، با چند نفر از آنها حرف بزنیم و بدانیم چه شده و چه نشده که به اینجا رسیده اند. بازدید طولی نمی کشد. یک ساختمان نقلی است با چند اتاق کوچک؛ مدیریت، اتاق مشاوره، آموزش کامپیوتر، آموزش هنرهای دستی و اتاق گفت وگو. می پرسم کسی ماجرایش را می گوید؟ و می گویند. منو اینطوری نبین، قیافه ای داشتم واسه خودم الهام برای بار ...
با کوپنی شدن مخدرها مشکلی حل نمی شود
تخلیه روانی شوند؟! درست است که در این جمع ها هم ممکن است عده ای سوءاستفاده کنند، اما همین ترس موجب شده به جای درگیر شدن عده کمی با موضوعات انحرافی، خیل عظیمی از جوانان در معرض آسیب قرار بگیرند و در نهایت روزی مثل امروز عده ای پیشنهاد بدهند کوپن تریاک در اختیار معتادان قرار بگیرد؛ چطور فراهم کردن بساط شادی از نظر مسئولان اشتباه است اما کوپن تریاک دادن یا آزاد شدن ماری جوانا اشتباه نیست؟! ...
قطاری به مقصد کار در شمال تهران
! ماهی یکبار یا دوهفته یکبار. مسافر کهریزک است با همان داستان تکراری؛ یک شوهر معتاد، یک کودک بیمار و دختری که دبستان می رود. او به خانم مهندس دعا می کند: خانم مهندس به ما لباس میده و پول درمان بچه ام رو هم می ده بعضی وقت ها مواد خوراکی و غذا و... اگه کمک اینها نباشه زندگی ما نمی چرخه. او می گوید: فقط من نیستم. خیلی از همسایه های ما شب عید میان بالا شهر کار می کنن خیلی ها هم رفتن تو ...
ابد و یک روز ؛ کارگری که خود چرخ ها را می دزدد!
توانایی ویژه در نمایش چیزی به نام فاجعه ملامت هم می شوند. طعم گس تلخی این خشونت ها در بطن جان تماشاگر می نشیند و روستایی به خوبی نشان می دهد که چگونه خشونت های اجتماعی، منجر به بروز فجایعی بی حد و حصر در زندگی آدم ها می شود و طبیعی است که نتیجه نهایی چنین فیلمی، دعوت به پرهیز از گام برداشتن به سمت این خشونت هاست. یک نتیجه اخلاقی قابل توجه. اما به خودم اجازه می دهم که این ژست اخلاقی ابد ...
نماینده آن زنی باشید که از تابستان متنفر بود
تابستان امسال در شهرستان، زن میانسالی از همسایگان قدیمی را دیدم که پس از باز کردن سرصحبت درباره آنچه سرنوشت محتوم فقرا می دانست، ناگهان گفت: کاش این تابستان لعنتی زودتر تمام شود!؟ بعد چشمانش را روی هم فشار داد و لبخندی بر گوشه لب نشاند تا ببیند من از این جمله پرسش برانگیز بی تفاوت عبور می کنم یا دلیلش را می پرسم. راستش از حرف و جدل و چانه زدن های کلامی با برخی از قدیمی ها خسته نمی شوم، از بس که ...
8 روز متفاوت در یک دبیرستان پسرانه
شدن به ساختمان مدرسه دیدم که جارو به دست در حال نظافت بود. پیش خودم تصور کردم شاید تنبیه شده ولی انگار بنده خدا در حال انجام وظیفه اش به نحو احسن بوده. از بچه ها می خواهم علی را صدا کنند. چند دقیقه بعد علی با آن کلاه خنده دار پشمی و لباس های کهنه و مندرسش وارد سالن گفت وگو می شود. بچه ها با دیدن او لبخند ریزی می زنند. جارو و خاک انداز دسته دار را همچنان در دست دارد. او بیش از اندازه در ...
بغض کودکان کبیر آباد
اتاقی نمور و تاریک، دخترک جارو به دست به تماشای ما ایستاده. هنوز کار پاک کردن در شیشه ای حیاط را تمام نکرده، مادر جارو به دستش داده تا اتاق کاهگلی مخروبه را حسابی جارو بزند. اما تا ما را می بیند جارو را رها کرده و سریع دست حنا کشیده اش را به سمت روسری مشکی و طلایی اش می برد، بعد نگاه تند و تیزی به آینه شکسته روی طاقچه می کند و با تعجب دوباره به سمت ما بر می گردد اما انگار هیچ حرفی ندارد که بزند ...
اثری ارزشمند که از فاجعه ای عظیم می گوید
کشف شود. ساده ولی عمیق بعد از تشکر از همه حاضران، سراغ تابلو می رود. پارچه سبز به همراه تشویق بازدیدکنندگان کنار می رود. در نگاه اول، با تابلویی ساده روبه رو می شویم که انگار در دوران کهن کشیده شده است. حس قدیمی بودن و حتی بیرنگی رنگ ها ما را به سال های دور می برد. قدیر وقاری یکی از عکاسان حاضر در نمایشگاه می گوید: کار بسیار زیبایی است. دو بُعدی بودن نقاشی از روبرو با ...
ما بدهکاریم نه طلبکار
بسیار سخت بود: یادم نمی رود، از شهر که بیرون آمدیم شبی چند پاکت سیگار می کشیدم و فقط گریه می کردم. حال بقیه هم مثل من بود. ولی آدم هایی که آنجا بودند آنقدر خالص و خودجوش آمده بودند که سنگینی این اندوه ها و رنج ها با آن زیبایی برابری می کرد. شهر که پس گرفته شد، سعید صادقی تمام مسیر عریضه را دوید. پای پیاده. بعد از چندین شب نخوابیدن. خبر فتح خرمشهر همه چیز را از یادش برده بود: فقط می دویدم ...
همسران شهیدی که دیده نمی شوند
گفتند همه باید بروند! بچه دار، بی بچه، متاهل و مجرد! واجب بود که همه بروند، ولی حالا آنقدر زنان شان باید سختی بکشند؟! فاش نیوز: همسر شما کی شهید شد؟ خانم زمانی: من یک همسر بدون فرزند هستم و سال 62 همسرم شهید شد . فاش نیوز:چه سالی ازدواج کردید؟ خانم زمانی: سال 62 ازدواج کردیم و همان سال هم همسرم شهید شد. فاش نیوز: چند ماه زندگی کردید؟ ...
جشنواره فجر تابلوی روشنی برای بی آبرویی مدیریت فرهنگی ما بود/ مهدویان:دانشگاه، تأثیر زیادی روی فیلم سازی ...
همه چیز را برای به دست آوردن دل چند سلبریتی هزینه کنند. جشنواره فجر تابلوی روشنی برای بی آبرویی مدیریت فرهنگی ما بود وی در خصوص فقدان وجود مدیر کاردان و تهیه کننده-مولف کار بلد در سینمای ایران خاطرنشان کرد: به عنوان مثال در چند سال گذشته شاهد نوعی از رئالیسم اجتماعی در بخش عمده ای از فیلم های تولیدشده در سینمای ایران بودیم. اگر ما مدیران هوشمندی داشتیم که می توانست فضای ...
پروژه راه آهن ارومیه کارنامه نمایندگان آذربایجان غربی و شاخصه سنجش آنهاست
که هدف ما کار کردن با سطحی بالاتر و توانی بالاتر ایجاد شد، هدف من خدمت به مردم بود و من به عنوان یک عضو شورای شهر آن قدر قدرت نداشتم که برخی از مشکلات مردم مثل گازرسانی گلمان و مسکن مهر و ... حل کنم. این ها در شرایطی بود که باید شورای شهر تصویب می کرد و بعد از تایید در استانداری به شهردار ابلاغ می شد. با توجه به همه این ها یک فرصتی برای من به وجود آمد که با توان بالاتر به مردم خدمت کنم. مثلا من ...
اشعار آیینی ویژه شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
، مثل پروانه یارو یاور تو مادر شعر های سرخ و کبود ، زخمی تیغ و بغض و آتش و دود کاش از راه آسمان برسد، پسر خاکی دلاور تو حامد اهور دستی که نبی بوسه زند یار علی است زهرا همه جا یاور و غمخوار علی است با پهلوی بشکسته طرفدار علی است هر دست که حامی ولایت نشود دستی که نبی بوسه زند یار علی است *** ...