سایر منابع:
سایر خبرها
100 ضربه شلاق در انتظار کارگردان متجاوز
...، او را فریب داده و پس از انتقال به آپارتمانی در شمال غرب تهران و خوراندن مشروبات الکلی، وی را مورد آزار و اذیت قرار داده است. این دختر جوان که عاطفه نام دارد می گوید: سال 93بود که پس از قبول شدن در دانشگاه، راهی تهران شدم. من از بچگی عاشق بازیگری بودم و دلم می خواست وارد سینما شوم. مادرم همیشه می گفت که باید خیلی مراقب باشم. چون اگر پایم را اشتباه بگذارم، ممکن است به باتلاق کشیده ...
چه بودم، چه شدم!
تاریخ 120 سال تئاتر ایران را دارم که در موزه آقای انتظامی نگهداری می شود. صدها تقدیرنامه دارم اما چه فایده؟ چندین سال عضو هلال احمر تهران بودم و از زلزله بم به بعد چندین سال برای مردم خدمت کردم. من بازنشسته شهرداری هستم. اکنون دیگر پیر شدم. پدرم از بنیان گذاران تئاتر بود وی سپس به هنر پدرش، عبادلله رنجبر که از بنیانگذاران و کارگردانان تئاتر بود، اشاره می کند و یادآور می شود ...
10جمله جالبی که برندگان اسکار گفته اند!
این سالها کجا بودی؟ 3. در سال 1998 وقتی نام رابین ویلیامز بعنوان بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اعلام شد، به روی صحنه رفت و بعد از دریافت تندیس اسکار گفت : در اینجا میخواهم از پدرم تشکر کنم. چون وقتی که سالها پیش به او گفتم که قصد ورود به دنیای سینما و بازیگری را دارم بسیار تشویقم کرد اما به من گفت که حتما یک شغل پشتیبان هم برای خودم انتخاب کنم. مثلا جوشکاری..... 4. کیم بسینگر در ...
پرونده شماره 37 ؛ سالگرد 88 سالگی هوشنگ ابتهاج
. هنگامی که جلد اول کتاب را باز کردم، قصدم این بود که با خواندن و چندبار خواندن هر دو جلد، نه به عنوان دوستدار شاعر بلکه از نگاه کسی که به شعر و شاعری وابسته است، نظرم را بنویسم اما در همان یکی دو صفحه آغازین، بدون اینکه قصدی در میان باشد، قلم در دستم نافرمانی کرد و ذهنم به سمت و سویی رفت که چند سالی است یکسره تاخت و تاز می کند. چه باک، می خواستم از کتابی که درباره سایه است، بنویسم اما ...
گفتگوهای جالب با 2 جلاد عرب+عکس
دوست داشتم آن را ببینم. فردای آن روز امتحان علوم هم داشتیم و می بایست درباره سیستم گوارش و رگ ها توضیح می دادیم. وقتی پدرم شمشیرش را فرود آورد دویدم تا صحنه را ببینم، دیدن آن صحنه همان و بیهوش شدن همان، چند ساعت بعد در اتومبیلی که به سمت خانه می رفت به هوش آمدم. شب موقع خواب هر چه سعی می کردم بخوابم نمی توانستم، کابوس می دیدم اما فقط همان یک دفعه بود و به آن عادت کردم. آیا ...
تلنگری که خدا زد؛ مرحوم کافی الگوی اوستا نبی
پیش در این محله مغازه مکانیکی دارد، ابتدا خودش مشغول به کار بود و حالا محسن پسرش و 2 نفر استادکار دیگر در مغازه همکار او هستند. خانه اش در طبقه بالای مغازه در خیابان شهید اناری است. مقابل در خانه اعلامیه ای از یک شهید مدافع حرم نصب شده و خودش هم سیاهپوش است. حین گفت وگو متوجه می شویم که شهید سعید انصاری، شهید مدافع حرم خواهر زاده اوست و آنها چند هفته ای است که داغدار عروج این جوان بسیجی اند. البته ...
خیانت های این روز ها بیشتر نشده، ولی شکل آن تغییر کرده
سالم بود که روزی به همراه مادرم به شرکت پدرم رفتم. همان روز عاشق یکی از کارمندان پدرم شدم. مهدی 6 سال از من بزرگ تر بود و تازه به استخدام آن شرکت در آمده بود. بعد از رفت و آمدهای بسیار هر دو سخت عاشق هم شدیم و با گریه و گذراندن روزهای سخت لج و لجبازی بالاخره توانستم رضایت پدرم و مادرم را جلب کنم تا با هم ازدواج کنیم. مهدی بعد از ازدواجمان به عنوان رییس قسمت فروش شرکت مشغول ...
زندان هتل نیست!
پسر جوان به اتهام سرقت از خانه های ویلایی شمال شهر دستگیر شده است. جرمش را قبول دارد و می گوید، هیچ وقت فکرش را نمی کرده به این راحتی شناسایی و دستگیر شود. به گزارش جام جم آنلاین، انکار شش ماهه او پس از دستگیری نیز فایده ای نداشت و سرانجام پس از ماه ها سکوت با دیدن شواهد و فیلم سرقت از خانه ویلایی نیاوران مجبور شد به سرقت ها اعتراف کند. پسر 26 ساله در گفت وگو با تپش از سایر جرایم و ...
همه دغدغه های یک زوج معلول/ از کهریزک تهران تا رستگاری مشهد
دیدم و مهرش در دلم نشست و آنجا بود که تصمیم خودم را برای تشکیل زندگی گرفتم البته شبنم 22 سال از من کوچک تر بود با این حال موضوع را با شبنم مطرح کردم و شبنم نیز رضایت داد. شبنم می افزاید: زمانی که وارد آسایشگاه شدم تنها 20 سال داشتم آن زمان علیرضا 42 ساله بود بعد از یک سال خیلی اتفاقی هم را دیدیم آن روز من حال و روز خوبی نداشتم و به خاطر اینکه مادرم حاضر نمی شد من را برای عید به خانه ببرد ...
استقبال پرشور مردم از فقهای ضد انگلیسی
مشاهده کردم. دبیر شورای نگهبان با بیان اینکه انقلاب هنوز زنده است، گفت: از اینکه برای مراسم مربوط به شهدای حرم در ورامین از بنده دعوت شده بود بسیار خوشحال شدم، آن مراسم خیلی دوست داشتنی بود، امروز هم همان حالت را در این جا مشاهده کردم، به همین دلیل لازم دانستم با بیان چند جمله ای از شما تشکر کنم، من هنوز خودم را یک طلبه می دانم و تعارف هم نمی کنم بنده طلبه متولد شدم و طلبه از دنیا خواهم رفت ...
مهاجم استقلال: زنیت مرا می خواست ترسیدم بروم
...! از ترس سر جایم خشک شدم و پیش خودم گفتم الان می گوید چرا از اتاقت بیرون آمدی؟ نمی گویی می دزدنت (خنده) واقعاً منتظر این جمله بودم که آمد دستش را به شانه ام زد و گفت چرا نمی روی بیرون یک چرخی بزنی روحیه ات عوض شود، برو بگرد و خرید کن. چه جوابی دادی؟ گفتم چشم و رفتم اتاقم! احتمالاً ناصرخان فکر کرد می روم اتاق که لباس عوض کنم و بزنم بیرون ولی رفتم و توی دلم گفتم کجا بروم ...
این ماجرا یک افسانه نیست+عکس
... *می رویم که دشمن نیاید آخرین دفعه که تماس گرفت دو روز قبل از شهادتش بود. می گفتند قبل از آن رفت حرم حضرت زینب(س) چند دقیقه تنهایی نماز خواند و دعا کرد و بعد هم رفت. شش صبح شهید شد و من ساعت 3 نیمه شب خوابی دیدم، از خواب پریدم و بی قرار بودم . منتهی دلم قرص بود چون تازه صحبت کرده بودیم. باز گفت اگر من شهید شدم به من افتخار کن! ما می رویم که دشمن وارد کشور مان نشود، تا ...
همسر عزیزم! شما حسینی باش و من زینبی می مانم!
.... روزها همین طور در پی هم می رفت. با یه سختی بچه به دنیا آمد. 3 ماه بود که حتی یک زنگ هم نزده بود. دیگه دلواپسی امانم رو برید. نتونستم بشینم یه گوشه. با بچه یه ماهه رفتم دنبالش. ارتش، سپاه، هر جا که می شد می رفتم. بعد چند ماه دوندگی و پرس و جو، پادگانی که اعزامش کرده بود، گفتند: مفقود الاثره. باور نکردم. یه جای دیگه فرم مخصوص شهدا رو دادند پر کنم. دلم رضایت به این حرف و برگه ها نمی داد ...
اگر شرایط نامزدی مجلس را داشتید چه فیگور و شعاری انتخاب می کردید؟
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛به نقل از آذرنگاه ، او ستار نقی لو، مشهور به ستار کبابچی است. در مورد شعار انتخاباتی اش گفت: با صداقت، سخاوت و شجاعت وارد میدان انتخاباتی می شوم. تصویر بالا هم فیگور پوستر انتخاباتی او است. او علی مرادخانی، بازنشسته آموزش و پرورش است. در مورد شعار انتخاباتی اش گفت: با آنهایی که شعارهای بیخودی در مورد جوانان می دهند مخالفم/ اگر من نماینده ...