سایر منابع:
سایر خبرها
. بنده هم هیچ اطلاعی از قبل ندارم، در این بین تعطیلات 14 خرداد و 15 خرداد هم بود و عملا فرصت مطالعه پرونده و مسلط شدن به پرونده را هم نداشت. ولی همان روز شنبه وقتی اجازه مطالعه پرونده را گرفتم، حقیقت امر این است که وحشت زده شدم. بلافاصله از طبقه پایین آمدم بالا جایی که رئیس دادگاه مستقر بود و گفتم که من انصراف میدهم. من توان مدیریت این پرونده را در متوجه شدم که بیش از آنچه خودم نمیبینم، چون حقیقتا که ...
چشمانم خون را می نوشید. چندین بار این کار را تکرار کرد. دیگر رمقی برایم نمانده بود و هیچ امیدی برای زنده ماندن نداشتم. در همین لحظه او دست هایم را باز کرد. چند دقیقه ای تنهایم گذاشت؛ نمی دانم به دنبال چه رفت، اما برای من بهترین فرصت فرار بود. دختر جوان پس از اینکه توانسته بود از پنجره دستشویی به بیرون فرار کند، بدون اینکه بفهمد به کدام سو در حال دویدن است ناگهان سر از آن جاده درآورد و مرد ...
آدم خودش را می آوردم و من در جایگاه مداح با شعر و نوحه خودم خیرپروری کنم. نه اینکه جای وقت گذاشتن روی شعر و نوحه وارد این کارها شوم. در هیأت باید امر به معروف نامحسوس داشته باشیم این روزها شاهد حضور اقشار بدحجاب و بی حجاب در مجالس عزاداری سیدالشهدا هستیم. هیأتی ها در مواجهه با این افراد چه باید کنند؟ وظیفه من به عنوان مداح این است که باید امر به معروف و نهی از منکر ...
، یکی از گذرگاه های اصلی اسرائیل به محل تجمع گسترده افرادی تبدیل شده که منشوری رنگارنگ از همه طیف های مذهبی و سیاسی هستند. کاپلان، نام خیابانی است که هر شنبه، صد ها هزار اسرائیلی در اعتراض به تلاش برای کودتای قضایی به رهبری ائتلاف بنیامین نتانیاهو، در آن تظاهرات می کنند. افرادی که در کاپلان گرد هم می آیند بسیار متفاوند؛ در بین آنان هم متمکن و ثروتمند پیدا می شود و هم فقیر، هم تحصیلکرده و نخبه فناوری ...
به گزارش شیعه نیوز ، جلسه آزادی یک زن و 5 مرد که به قصاص محکوم شده اما از سوی اولیای دم بخشیده شده بودند، روز گذشته در دادسرای جنایی تهران برگزار شد که روایت آنها از چگونگی قاتل شدن و زندگی شان در زندان جالب است. ساعت 9:30صبح دیروز 6زندانی درحالی که دستبند به دست داشتند به دادسرای جنایی تهران انتقال یافتند تا پس از انجام آخرین مراحل قانونی، دستبند اتهام از دست شان باز و آزاد شوند. آنها ...
طبیعی نداشت که بی دلیل دعوا راه انداخت وبه رویم چاقو کشید و ضربه ای به دستم زد. دخترم هم آنجا حضور داشت و من به خاطر حضور دخترم کوتاه آمدم و سعی کردم حامد را آرام کنم اما نشد.او دوباره به سمتم حمله کرد و چاقو را از دستش گرفتم. می خواستم او را بترسانم. اما نمی دانم چطور شد که چاقو با گردنش برخورد کرد. با اعترافات مرد دستفروش ماموران به پرس و جو از دختر وی و سایر شاهدان پرداختند و روشن شد ...