سایر منابع:
سایر خبرها
پیش کسی که یک مدال آسیایی گرفته گفته شأن کشتی از بین رفته است، من به وی می گویم که شأن کشتی دوره شما از بین رفت که کشتی گیران روی پتو های شپش زده می خوابیدند. خدا را شکر الان هم تخت های طبی و هم محل اسکان و تغذیه مناسب در اختیار کشتی گیران است؛ و از لحاظ مالی نیز قرارداد هایی که در لیگ می بندند قابل مقایسه با آن زمان نیست. وی افزود: کشتی گیر شأنش بالاست، هم قراردادش، هم زندگی اش، هم نوع ...
های تو می توانم یک کمی بشناسمش). یک سکانس عالی از عشق داشت که در حدود نیم ساعت طول می کشید. فقط دوتا صورت روی پرده که نیم ساعت تمام همدیگر را می بوسیدند و با هم مخلوط می شدند. عالی بود. خیلی خوشم آمد. به خدا حس می کنم که از همه بیشتر می فهمم. این حرف را از روی غرور نیست اما وقتی ساکت می نشینم و گوش می کنم، می بینم که تمام قضاوت های درست دنباله ی فکرهای خود من هستند. افسوس که نمی توانم حرف بزنم ...
...> تحقیقات ادامه داشت تا اینکه صبح روز یکشنبه پنجم شهریور ماه، پسر معلول مقتول در پلیس آگاهی از راز این جنایت هولناک رازگشایی کرد و گفت: خواهر و پدرم با همدیگر بسیار اختلاف داشتند حتی 2 روز قبل خواهرم تهدید کرد که او را به قتل می رساند تا از دستش راحت شود! پسر معلول مدعی شد: در 2 ماهه گذشته، پدرم هنگامی که به حمام یا سرویس بهداشتی می رفت، خواهرم گوشی وی را برمی داشت و در توییتر برای ...
بودیم نفرات بعدی که می آمدند، می گفتند این ها راه عافیت را در پیش گرفتند و زمان را مدیریت نکردند. الان این کار انجام می شود. تمام باشگاه ها همکاری کردند. از همه سرمربیان و مدیرعاملان لیگ برتر تشکر می کنم. * رفاقتی پیش می رویم، اما پای حرف مان ایستاده ایم رئیس فدراسیون فوتبال تصریح کرد: قلعه نویی حرفی زد که خیلی من پسندیدم. یک راه این است که مثل سابق با دعوا از باشگاه ها بازیکن ...
داشته باشیم. در آنجا من دیگر خودم شخصا وارد وزارت کشور شدم و سعی کردم همکاری خودم را با وزیر کشور (آقای صباغیان) وقت انجام دهم. آن موقع بنده را به عنوان همکار دعوت کرده بودند و ما هم سعی کرده بودیم با او همکاری کنیم که کارها خوب پیش برود و چون سابقه نظارتی موفقی داشتیم، انتخابات مجلس خبرگان که استانی بود را هم برگزار کردیم که آن هم انتخابات موفقی بود و خبرگان هم شروع به فعالیت کردند. ظرف دو سه ماه ...
؟ انگلیسی را راحت حرف می زد. هم کلام شدیم و گفت که تحصیل کرده است و شاغل. دو فرزند 4 ساله و 7 ساله داشت که آنها را اول به خدا و بعد به مادرش سپرده بود و راهی کربلا شده بود. قبلاً برای زیارت یکی دو بار با هواپیما سفر کرده بود و این بار تصمیم گرفته بود برای تجربه سختی های برای رسیدن به ریمدان دو روز اخیر را توی راه بوده، پرسیدم: برای من تحمل این سختی و راه طولانی غیرممکن به نظر می رسد؛ چطور این همه ...
دلم می خواست برم نشد. چه کار می توونستم بکنم؟ آقام تازه به رحمت خدا رفته بود. یک شبه شدم مرد خونه، با یه مادر و دو تا خواهر دم بخت. خیلی دلم می خواست برم دانشگاه. درسم از همه بهتر بود. اون هایی که سوالات شون رو از ما می پرسیدن رفتن دانشگاه و برای خودشون دکتر و مهندس شدن. ما هم موندیم ویلون و سیلون. شدیم شاگرد بازار. مریم ملایم گفت: حالا ناشکری نکن. همین قدر که دست مون جلوی کسی دراز نیست ...