سایر منابع:
سایر خبرها
برخوردار نیز در گروه فراهم شود. همچنین گزارش فعالیت های گروه ثبت و ضبط می شود و در قالب تولیدات فرهنگی در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد. با یک بار تجربه همه تردیدهایمان از بین رفت در پایان بانوی سی ونه ساله ای که با وجود چهار فرزند، مسئول کتابخانه گروه و دست به قلم روایت طبیعت گردی نیز هست، ماجرای عضویت و برکات آن در زندگی اش را این گونه تعریف می کند: فروردین ماه پارسال توسط ...
را در ذهنش می زند: سال 90 که ازدواج کردم، یک لباس عروس مناسب ولی نسبتاً ارزان تهیه کردم. این لباس آنقدر برکت کرد که بعدها بیشتر از ده تا عروس دیگر هم برای مراسم شان آن را استفاده کردند. همین باعث شد به فکر این طرح بیفتم که نامش را هم آینه شمعدون گذاشتیم و از همان سال تبلیغ این اتفاق خوب را شروع کردم و از آنها که مایل به همکاری بودند، لباس ها را جمع می کردم و به صورت سنتی به دوستان دیگر معرفی ...
آن اندام نحیف و رفتاری که تظاهر به مهربانی داشت چنین جنایتی بکند . از پسر مرحوم بابایی می پرسم چطور شک کردید که پدر به قتل رسیده؟ پاسخ می دهد: پدر من حالش خوب بود. امکان نداشت با یک حالت تهوع از دست برود. همان دقایق اول که خبر مرگ او را شنیدم به کلثوم مظنون شدم و تقاضای کالبد شکافی دادم . سوال می کنم که آیا کلثوم بعد از قتل پدر در خانه شان ماند؟ شعبانعلی بابایی پاسخ می دهد: بله. ما به ...
به نحوی سبک برخورد اباعبدالله الحسین و حضرت زینب علیهما السلام و مبارزینی مثل شهید مدرس با دشمنان شان را با تحریف و دروغ به تصویر می کشد که تصور کنیم باید در اعتراض به رفتار دشمن مسلمان نمای ظالم ریاکار، معانی و مفاهیم دینی و واژه های پوشش، نماز و روزه گفته شود و یا باید آنها را به سُخره گرفت؟! چرا دست به تحریف می زنید تا به اهداف سیاسی کثیف دست یابید؟ اگر قرار باشد کلمات و جملات امام ...
علوم و معارف را با چاشنی چالش فکری صدچندان ساخته است. با خودت بگویی آخ خدا، چه می شد من هم در این مسیر زیبا بودم! مثل حاج آقا فلانی بودم؛ کاش می شد! اما چه این ها باشد، چه نباشد فرقی ندارد؛ چون تو استثنایی نیستی. داغ این حسرت ها را باید زیر خاکستر نگه داری و این سوز را به جان بخری؛ چون تو از آن هایی نیستی که روی پیشانی شان از همان ابتدا نوشته که قرار است بشوند آیت الله و عارف و حکیم! ...
زیادی به امام حسین(ع)، حضرت عباس(ع) و حضرت زینب(س) داشت. بسیار خوش اخلاق بود و تبسم از لبانش جدا نمی شد. پای ثابت جلسات فرهنگی و قرآن مسجد بود و ارادت زیادی به روحانیت داشت. یک بار در روستا اعلام کردند هر کسی می خواهد برای دفاع از حرم داوطلب برود، می تواند ثبت نام کند. همان جا نظرمحمد گفت می روم. گفتند چرا می روی؟ چهارتا بچه داری و در کشورمان هم که جنگ نیست. گفت: شاید این جا جنگ ...