سایر منابع:
سایر خبرها
رهبری را فدارکارترین فرد ایران می دانم که خود را از بسیاری از مواهب طبیعی و به حق، منع کرده است/مجبورم ...
دکتر علی اکبر صالی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی ایران است. دکتر صالحی از سال 1389 تا سال 1392 وزیر امور خارجه ایران بود. او استاد دانشگاه صنعتی شریف است و دو دوره رئیس این دانشگاه بوده است. از سال 1998 تا سال 2003 نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی بوده است. بین سالهای 2005 تا 2009 معاونت دبیر کل سازمان کنفرانس اسلامی را برعهده داشت، سپس از سالهای 1388تا 1389 رئیس ...
ماهان امسال عیدی نمی گیرد!
اولین عید ماهان بدون پدر ماهان بعد از رفتن پدر به دنیا آمد، هنوز یک ساله نشده است و اولین عیدش را با بهار 95 آغاز کرد، عیدی که پدر مهربانش نیست تا به او عیدی بدهد. به گزارش خبرگزاری فارس از قروه، هنوز چشمانش به روز دنیا باز نشده بود که خبر رفتن پدر را آوردند، پدری که تمام هم و غمش این بود تا به حریم حرم آل الله آسیبی نرسد، ماهان امروز بی قرارتر از همیشه بود و بهانه جویی می ...
معجزه رسانه ای شهدا در سرزمین نور
سازنده بود. برایتان سخت نبود در ایامی که همه کنار خانواده هایشان بودند، شما به دور از اهل منزل و در این منطقه حضور داشتید؟ من چهار سال است که تهیه کننده برنامه های زنده راهیان نور هستم. از اولین سالی که به این منطقه آمدم خاک آن یک گیرایی خاصی در من به وجود آورد. شاید برای خانواده م دوری من سخت باشد ولی برای من طوری شده که که اگر یک سال به این منطقه نیایم خودم احساس ناراحتی می کنم ...
گفتگوی خواندنی و جذاب با جواد خیابانی گزارشگر فوتبال
ورزشگاه آزادی کار می کردم، به خودم گفتم باید روزی به جای گزارشگرها، در کنار زمین بایستم، آرزویی که 10 سال بعد و در سال 77 برآورده شد. گزارش بازی حماسی ایران و استرالیا در ملبورن، گزارش بازی های تیم ملی ایران در جام جهانی 1998 از فرانسه، بازی فینال بین برزیل و فرانسه و چند بازی دیگر از ورزشگاه های محل برگزاری اتفاقی بود تا ثابت کنم که خواستن توانستن است. البته خدای بزرگ در این راه خیلی کمکم کرد و چند نفر ...
گفتگوی نوروزی دی اسپورت با الهام فرهمند
*دختر یا پسر، اسم آنها چیست؟ چند ساله شان است؟ 4سال و نیم سپهر *معمولا موقع سال تحویل کجا هستید؟ منزل پدرم *به چه کسی اول از همه عیدی می دهید؟ عیدی نمیدهم *از کی عیدی می گیرید؟ عیدی نمیگیرم *موقع سال تحویل 93 چه چیزی عیدی گرفتی؟ نگرفتم *به هدفت در سال 94 رسیدی؟ بله اغلب به اهدافم میرسم ...
معنای متفاوت نوروز از منظر رهبر انقلاب
سال ها 22 که طی حدود دو دهه، تجربه ی جدیدی را در سیاست گذاری عمومی انقلاب اسلامی شکل داده است 23 و البته سنت سخنرانی آغاز سال نو در پایتخت معنوی ایران، بارگاه امام رضا (علیه السلام)؛ که بیش از یک دهه تداوم داشته است. 24 تحلیلی اجمالی از محتوای این سه حرکت نشان می دهد مهم ترین مسائل جاری انقلاب اسلامی و جهت گیری های کلی مرتبط با این مسأله ها، مهم ترین مضمون این سخنرانی را تشکیل می دهد. به این ترتیب ...
مهدی طارمی از مسائل جالبی پرده برداشت!
...> *برخورد مردم از پارسال تا حالا چقدر با تو فرق کرده؟ مردم همواره لطف دارند.خب سال قبل شناخته شده نبودم اما الان طبیعی است که در کوچه و خیابان بیشتر مرا می شناسند . *مهدی طارمی هرگاه فرصت کوتاهی ولو یک روزه داشته باشد روانه بوشهر می شود. چرا؟ برای دیدن خانواده ام و بخصوص مادرم از هیچ فرصتی نمی گذرم. *اینجا پس برخلاف زمین بازی حسابی فرصت طلب هستی؟ ...
روایت باهنر از واکنش لاریجانی به عدم کاندیداتوریش
. خودشان نبودند یا شما مانع شدید؟ نه، نیازی به ممانعت نبود. خودشان نمی خواهند، چون خانواده با هم خیلی جمع هستیم. پس مجموعا 5 فرزند دارید؟ نه، بعد از فوت مرحوم همسرم، با خانم دیگری ازدواج کردم و یک فرزند دارم که کلاس سوم دبستان است. نوه من سه سال از فرزندم بزرگ تر است. چقدر نوه هایتان را دوست دارید ؟ اینکه می گویند نوه شیرین تر از بچه است در مورد ...
خاطره بازی با سرپرست تیم های خارجی در لیگ جهانی والیبال / وقتی همه دنبال پسته و زعفران بودند!
انتخاب شدید. همه چیز از اردوی تیم ملی نوجوانان شروع شد که به عنوان بازیکن در زمان سرمربی گری آقای "ست کویچ "حضور داشتم.من آن زمان با ایشان به زبان انگلیسی حرف می زدم.بعد از تمام شدن اردو همزمان شد با بازی های جوانان آسیا. به یاد دارم که آن زمان آقای کارخانه هدایت تیم ملی را بر عهده داشتند.فکر می کنم سال 2008.نخستین تیمی هم که کار را با آنها شروع کردم سریلانکا بود. *تا به حال با چه تیم ...
می خواهم روی پای خودم بایستم
از این مقدمه که بگذریم و بخواهیم به طور اخص به موضوع نوشته بپردازیم باید گفت راه های ورود به بازیگری در دنیای امروز بسیار زیاد و غیر قابل طبقه بندی است. از زیبایی چهره گرفته تا ارتباط نزدیک رسمی و غیر رسمی با یکی از عوامل سینما و نلویزیون و داشتن سرمایه باد آورده.. یکی دیگر از عوامل ورود یک بازیگر به این عرصه که البته نمی توان نام غیر اصولی را برآن نهاد ، متولد شدن در یک خانواده هنری و سینماییست. عموماً هنرمندان سینما و تلویزیون به ورود فرزندانشان به این وادی بی تمایل نیستند و کمتر هنرمندی را می توان یافت که این فرصت را به فرزند خویش نداده باشد و یا با این مقو ...
دولت آغوش خود را به روی جوانان انقلابی بگشاید
حوزه های علمیه و مانند اینها. خب، من که میگویم دشمن ، مقصودم دولت آمریکا است؛ تعارف هم نمیکنیم. البتّه آنها میگویند که ما دشمن شما نیستیم، ما دوست [شما هستیم]. پیام نوروزی به مردم ما داده اند و برای جوانهای ما دلسوزی کرده اند؛ یا در کاخ سفید سفره ی هفت سین پهن میکنند! خب اینها بچّه گول زنی است؛ کسی اینها را باور نمیکند. از آن طرف تحریمها را حفظ میکنند، از آن طرف وزارت خزانه داری آمریکا با ...
خاطرات خانم سرمربی از 15 روز اقامت در تهران+عکس
کمپ بانوان، هتل محل اقامت، خانه والیبال تهران و برج میلاد به جایی دیگر نرفتم، اما در تمام این فضاها خاطرات خوشی برایم باقی ماند و مردم ایران و غذاهای آنان را بی نظیر می دانم. وی تصریح کرد: در این مدت متوجه شدم ایرانیان مردمی مهربان هستند و از اینکه با 30 والیبالیست نوجوان به مدت 15 روز تمرین کردم، خوشحال هستم. ایران کشوری ثروتمند با مردمی هنرمند است که نمی توانم در یک جمله همه خوبی هایی ...
عبدی: به احمدی نژاد اجازه بازگشت داده نمی شود
انگار مردم رای می دهند که یکی نباشد و اینکه چه کسی بیاید مساله درجه دوم آنهاست و گاهی اصلا مساله نیست! مثل سال 76، 84 و همین انتخابات اخیر. دلیل تعمیم این حرفم به این انتخابات هم این است که مردم بسیاری از افراد لیست اصلاح طلبان را که حالا منتخبان پایتخت هم شده اند، نمی شناختند اما رای دادند تا برخی از افراد لیست مقابل به مجلس نروند. شما این تصور را قبول دارید؟ این تحلیل کاملا درست است اما همه اش ...
خانواده سالم، جامعه سالم
و مادر و روابط سالم آنان با کودکان اولین و مهمترین زمینه ی رشد و پرورش اخلاقی نونهالان است. بهترین ملاک و معیاری که بر اساس آن تربیت و کیفیت پرورش اخلاقی کودکان را می توان مورد ارزیابی و دقت قرار داد، همان شبکه ی ارتباطی اعضای خانواده با یکدیگر است به همین اعتبار خانواده را امروزه به سیستم ارتباطی تعریف می کنند که سلامت جامعه بازتابی از سلامتی سیستم ارتباطی خانواده است زیرا جامعه ی سالم بدون ...
علل گرایش پسران مجرد به ازدواج با زنان مطلقه
، چه خوب که مادرش نسبت به این مسئله آگاهی داشته باشد و اجازه دهد آن پسر زمان بیشتری را با پدرش بگذراند. مادرهایی که خیلی مهربان هستند و نسبت به پسران شان حساسیت بالایی دارند، بزرگ ترین خطا را در مواجهه با این پسران مرتکب می شوند. درواقع پسرها در سه تا شش سالگی می توانند زمان بیشتری را با مادر بگذرانند اما بعد از آن بهتر است بیشتر با پدر در ارتباط باشند. جایگزینی برای مهربانی های مادربزرگ ...
شیطان پشت پرده انیمیشن های والت دیزنی با کودکانمان چه می کند؟
ایلومیناتی بودند بلکه او خود نیز در این زمینه دیگران را آموزش می داد در واقع یک مربی ایلومیناتی بود. او چند سال پیش در پی یک حادثه خود و خانواده اش را از این اعتقادات کذایی نجات داده و چندی بعد کتابی تحت عنوان ایلومیناتی: چگونه این فرقه مردم را هدایت می کند؟ می نویسد و منتشر می کند. او چندی پیش در مصاحبه ای مفصل و چند قسمتی با سایت سنتر اکس نیوز از خاطرات و تجربیات خود در این مدت ...
چند سکانس خواندنی از زندگی سیدصادق طباطبایی؛ سیاستمدار خوش چهره ای که زیاد می دانست
لباس را که مردم می بینند یاد گذشته می افتند و باید لباس ها عوض شود. حاج احمد آقا گفت: امام اصرار بر همه پرسی دارند. رفتم قم و به امام عرض کردم که دنیا شما را پذیرفته و حالا هم شما اعلام جمهوری اسلامی بکنید. امام گفتند: نه! همه پرسی باید برگزار بشود. شما الان نمی فهمید. 50سال دیگر خواهند گفت که از احساسات مردم سوءاستفاده شده و چه درست بود پیش بینی امام. پرده چهارم؛ حرف هایت را به نام دولت ...
کتک خوردن استقلالی مشهور از پدرش
داشتم که وقتی پدرم متوجه شود من را دعوا می کند. گاهی از پدرم کتک هم می خوردم. کتک هایی که حالا آن قدر برای سهراب لذت بخش شده اند که با فکر کردن به آن روزها لذت می برم. * از عید چطور چه خاطره ای داری؟ همه روزهای زندگی انسان خاطره است. من هر روز آن دورانم خاطره بود ولی عیدی گرفتن از پدر و مادرم خاطرات جالبی داشت. چون ما 5 بچه بودیم همیشه سر عیدی گرفتن دعوا بود و پدرم مکافاتی داشت ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
نظر مالک رضوانی موتورز درباره بازار خودروی ایران +گزارش تصویری
می کردم طراحان خبره و کاردرست می توانند با قیمتی خودرو بسازند و بفروشند که بازیگرهای بزرگ نمی توانند از پس اش بربیایند. این مساله که پدر شما خلبان بوده در تصمیم شما چقدر تاثیر داشته؟ بله قطعا. من عاشق جنگنده ها و سوپراسپرت ها هستم و حتی رنگ آمیزی BEAST را هم مشابه جت های جنگنده انجام داده ام. خودرو مورد علاقه تان چیست؟ خودرو مورد علاقه همیشگی من مک لارن ...
پایان تراژدی تهران
آتلیه ی نقاشی بهرام دبیری جای خوبی است برای نشستن، گپ زدن و گفت وگو، حتی اگر موضوع گفت وگو ربطی به هنر و نقاشی نداشته باشد که البته این گفتگو داشت. اگر چه محور گفتگو شهر بی هویت شده ای تهران بود و این که در این به اصطلاح کلان شهر (که من دنگال شهر می خوانمش) هیچ حسی از زیبایی لطافتی که در فرهنگ و هنر ایران نهفته است وجود ندارد. شهری که درجایی از گذشته گم شده و به جای آن هیولایی از آهن و سیمان و شیشه برآمده است بی هیچ چشم اندازی از هنر و زیبایی و مهر. ...
ما سه نفر بودیم
بازار استارت آپ از نظر سرمایه گذاری به نسبت گذشته شلوغ شده است. ولی خب طبیعی است که یک عمر مردم کشور ما ساختمان، فرش، سکه و دلار خریدند و هر داستان موفقیتی که تاکنون شنیده ایم راجع به سرمایه گذاری در این دارایی ها بوده است. الان مثلاً می گویند که طرف وضعش خیلی خوب است چون ساختمان ساز بوده است یا فردی دیگر توانسته در مدت زمان بسیار اندکی با خرید و فروش روی دلار یا سکه به منفعت بالایی دست پیدا کند. در ...
حضور در لیست انتخاباتی امید انتخاب خودم نبود/برای نمایندگی در مجلس دهم با برادرم مشورت کردم
خبرنگاران جوان: فرزندان شما نیز در عرصه پزشکی فعال هستند؟ نوبخت: بله. *باشگاه خبرنگاران جوان: آیا دوست ندارید که آنها نیز وارد عرصه سیاست شوند؟ نوبخت: خیلی توصیه نمی کنم مگر اینکه از قبل مانند بنده درگیر این امر شده باشند که البته فرزندانم این مقدار وارد حوزه و فعالیت های سیاسی نشده اند. *باشگاه خبرنگاران جوان: قبل از ورود به عرصه نمایندگی و سیاست در کدام ...
نوروز پیش از اسلام و پس از اسلام
مشقت زیاد، به پدر خانواده می پیوندند. پدر، وقتی نوجوان خود را می بیند، او را برای فراگیری علوم متداول زمان، نزد اساتید مبرز می فرستد و به تربیتش می کوشد. درست توجه کنید؛ پدر، چندین سال است در هند زندگی می کند. محیط، هند است و در هند آن زمان هم زبان فارسی، زبان رایج بوده است. دوره، دوره تیموری هاست و گاهِ اوج زبان فارسی در هند؛ اما اینها عربند و به زبان عربی تکلم می کنند. سید علی خان که ...
ماجرای عکسهای آرنولد و خانم بدنساز
خودشان سراغ من آمدند این واقعا برای من سعادت است همه از طریق همین سوال و جواب ها من را شناختند. *گفتید که مادر شاگردتان گفته دوست ندارم دخترم شبیه شما باشد این به همان بازتابی که مردم نسبت به این رشته دارند برمی گردد. درست است. این صبر مربی را نشان می دهد. یک بعد کار ما روانشناسی است. دقیقا من برای مادر شاگردم نیم ساعت زمان گذاشتم و توجیهش کردم با تمریناتی که دختر شما دارد هیچ وقت ...
فرهنگ اصفهان در سالی که گذشت
هر طرف بر فرهنگ اصفهان و لهجه آن می تازند و در شبکه اصفهان نیز این لهجه جز مسخرگی و لودگی جایگاهی ندارد، مردم چگونه آن را به عنوان هویت بشناسند. دست کم در رسانه شهرداری مانند صدای شهر و بنرهای تبلیغی فرهنگ شهروندی به جای لهجه پایتخت از لهجه شیرین اصفهان حمایت کنید. آیا در این سال ها اقدامی برای حفظ این میراث ناملموس انجام داده اید؟ اگر پل جویی ترک بردارد، تمام رسانه ها بسیج می شوند، اما ویرانی ...
در خواستگاری دو چشم دارید دو چشم دیگر هم قرض کنید
موضوعی که پس از پوشش باید مورد توجه قرار گیرد، نوع برخورد و پذیرش طرف مقابل است. اگر تمام خانواده دختر در خواستگاری حضور دارند، دختر خانم باید در بدو ورود آخرین فردی باشد که پشت سر بقیه قرار دارد و مسلماً خانواده دختر باید بعد از خانواده ی پسر جای خود بنشینند و طرز نشستن باید به گونه ای باشد که همه بتوانند یکدیگر را به راحتی ببینند. کم گوی و گزیده گوی دکتر طهرانی در خصوص نحوه ...
شبکه های اجتماعی و در حاشیه قرار گرفتن دیدارهای چهره به چهره
.... معضلی به نام اعتیاد وای فایی ....................................... با مشغله های کاری و فکری و بزرگ شدن بچه ها و بزرگ شدن مشکلات آن ها و هزاران دلیل دیگر، امروزه کمتر فرصتی برای حضور در مهمانی ها پیدا می کنیم، مهمان هایی که به یک و یا دو بار در سال رسیده و برای احوال پرسی و با خبرشدن از حال هم؛ حتی برای تبریک روز پدر، مادر و ایام نوروز دست به دامان تلفن هوشمند ...
رضا قوچان نژاد: فقط یک فوتبالیست نیستم
آرژانتینِ فینالیست، حاضر بودند. مهاجم تیم ملی ایران ادامه داد: وقتی بچه بودم، آرزوی بازی در جام جهانی را داشتم. هدف شما این است که در این رقابت ها که بالاترین رقابت در سطح جهان است، بازی کنید. وقتی بازی ها را تمام کردیم و به ایران رفتیم، همه خوشحال بودند و از عملکرد تیم ملی رضایت داشتند و همین باعث شد با غرور به خانه بازگردیم. این یک تجربه فوق العاده برای من بود که هرگز فراموش نمی کنم ...
مهراوه شریفی نیا؛ قبل از کیمیا، بعد از کیمیا (2)
خواهد بگویی ماشین خوب ارزش است ولی از طرفی هم دلت می خواهد ماشین خوب داشته باشی تا در رفاه باشی. من هنوز خیلی وقت ها پیاده این طرف و آن طرف می روم یا تاکسی سوار می شوم. راننده می گوید شما چرا، م یگویم چرا که نه؟ مثلا سروش صحت یکسری تاکسی نوشت دارد. خیلی هم خوب است و من خیلی با این اتفاق حال می کنم. خیلی کار خوبی است... چه ماشینی داری؟ - فولکس. ده سالی تویوتا کرولا داشتم همه ...