سایر منابع:
سایر خبرها
مژگان بختیاری: عکس های آرنولد را دیدم و بدنساز شدم!
مناسبی نیست چون در اکثر جاها نور آفتاب به مکمل ها می خورد و بعضی اوقات دیدم برچسب تایید وزارت بهداشت هم ندارد. *گاهی هم اینها چند ماه طول می کشد تا از گمرک وارد بازار شوند. چقدر تاریخ مصرف دارند؟ بعضی مکمل ها زیر دو سال است بعضی ها بیشتر. *در کل به نظر شما این طرح خوب است؟ اگر واقعا بشود تمام مکمل های اصل و فیک را از هم تشخیص داد خیلی خوب است ولی این که ...
گفتگو با لیلا حاتمی و علی مصفا درباره سینما و زندگی
.... من در دسترس هستم، منتها از یک چیزهایی بی خبر بودم که وقتی فهمیدم باعث خوشحالی ام شد. - مصفا: البته دوره ما اینترنت نبود. الان دیگر اینطور نیست که ما در یک محیط گلخانه ای برای خودمان یک کارهایی بکنیم و بعد بگوییم عیبی ندارد. کسی اصلا حالیش نیست. من فلان نقش را بازی می کنم. الان دیگر اینطور نیست و حواس همه باید جمع باشد. - حاتمی: بعد هم فیلم های خوب و استاندارد ساخته می شود ...
از گپ زنی تا کدخدایی در کهگیلویه و بویراحمد + عکس
...> بعد از پاسخ مثبت خانواده عروس به داماد عملاً مرحله نامزدی آغاز می شود و طی رفت و آمدهای که دو خانواده با همدیگر دارند زمان مراسم بله برون و کدخدایی کنان تعیین می شود. کد خدایی (داوری) در مراسمی که به کد خدایی معروف است ریش سفیدان و بزرگان خانواده های عروس و داماد در منزل پدر عروس دعوت شده و در مورد میزان مهریه، شیربها و یا (حق شیر) به مذاکره می نشینند، آن وقت که نامزدی جنبه ...
آتش بس پایدار در سوریه راه سخت و دشواری دارد
ایران در مسائل منطقه ای و بین المللی در سالیان گذشته و در چارچوب توافق اخیر هسته ای، وضعیت معکوسی پیدا کرده است. امروز جمهوری اسلامی ایران در وضعیت برآمده قرار دارد و عربستان در وضعیتی است که متهم است؛ حتی خیلی از اروپایی ها از موضوع حقوق بشر تا حمایت از تروریسم، از عربستان انتقاد کردند؛ البته به نظر می آید سعودی ها نسبت به انتخابات ریاست جمهوری آینده آمریکا نیز سیاست انتظار و امید را دنبال می کنند ...
از حاشیه های در حاشیه تا رزمی کار تپل!
هستم که خیلی اهل خرید لباس هستم. البته نه به شکل پیروی از مد. بیشتر و در درجه اول برای من رنگ در اولویت و اهمیت قرار دارد. خودم شخصا تیپ های اسپرت را دوست دارم اما در نهایت بر اساس جایی که می روم نوع لباسم را تعیین می کنم. مهران: من هم مارک باز نیستم و به نظرم هر چیزی که به من می آید حتی اگر از برند معروفی نباشد خوب است. من دوست ندارم خیلی پول برای لباس هزینه کنم و ترجیحم لباسی است که در ...
تا زمانی که صدایم درآید، گزارش می کنم/ بدون فوتبال می میرم
خیابانی بیشتر از چهره های جدید، با انتقاد جامعه خبری و مردم عادی روبرو شود اما او نگاه خاصی به این نقدها دارد: در ایران انتقاد نکرده بلکه تخریب می کنیم. هر کسی برای پیشرفت کارش دلایلی دارد و راه هایی را انتخاب می کند تا خود را نقد کند، من هم همینطور هستم. حتی با گروهی از دوستانم که برخی از آنها زیاد هم با من موافق نیستند، مانند مهدی شاملو، حسین ذکایی، مهدی هاشمی، پژمان راهبر، سیامک رحمانی، مهدی ...
نفر اول لیست تونی بودم اما ژنرال ِتازه وارد مرا نخواست/قلعه نویی اصلی ترین دلیل جدایی ام از تراکتورسازی ...
. من در یک نیم فصل 5 بازی برای تراکتورسازی انجام دادم که در آن 2 گل به ثمر رسانده و یک پنالتی برای این تیم گرفتم که اگر با این آمار، عملکرد من را با سال گذشته مقایسه کنند، حتی می توان عملکرد امسال مرا بهتر از عملکرد سال گذشته ام بدانند. از نظر خودم، من نسبت به سال گذشته ضعیف نشده ام اما یک سری بدشانسی هایی که در این سال آورده ام، باعث شد که عملکرد من امسال چندان به چشم نیاید که ...
رهبری را فدارکارترین فرد ایران می دانم که خود را از بسیاری از مواهب طبیعی و به حق، منع کرده است/مجبورم ...
فوتبالی هستید؟ بنده خیلی اهل فوتبال نیستم اما بچه ها به شدت فوتبالی هستند و طرفدار دو آتیشه استقلال! اهل ورزش هستید؟ بله. قبل از عمل جراحی و کسالتی که پیش آمد هفته ای دو سه بار شنا می کردم. شنا را خیلی دوست دارم. در حال حاضر کمی غافل شده ام. چه غذایی را بیشتر از همه دوست دارید؟ شده با خانواده در طعم غذا ترشی، شیرینی یا نوع غذا اختلاف نظر داشته باشید؟ غذای مورد علاقه ...
از معرکه گیری و مساله گویی تا شکار شاهانه
...> تفریح در دربار ضیافت و میهمانی شاید اولین گزینه برای پر کردن اوقات فراغت شاه که آسانتر و دردسترس تر از بقیه به شمار می رفت میهمانی بود. در طول سال به مناسبت های مختلف در اعیاد و جشن های ملی و مذهبی دربار مقامات و شخصیت های سرشناس از نزدیکان شاه تا مقامات خارجی و سفرا را به میهمانی دعوت می کردند. در این میهمانی ها معمولا برنامه های متنوعی از مسابقات سوارکاری و کشتی گرفته تا ...
معنای متفاوت نوروز از منظر رهبر انقلاب
بزرگتر این جماعت، نه شوروی که دیگری است. نیروی عمده ی دیگر اما متجددینی بودند که اگر چه ملی گرا بودند و بر ایران تأکید می کردند اما در عمل اجتماعی خود نه مسلم بودند و نه روش های انقلابی را بر مبارزات پارلمانتاریستی ترجیح می دادند. اگر چه بعدها تمسک منورالفکرهای راست گرا به استقلال و سپس آزادی، با انقلاب اول و دوم زیر سؤال رفت و بی بنیان شد. نیروی عمده ی سوم اما متحجرین بودند: مقدس مآبانی که اسلام ...
فراهانی: بدترین اتفاق زندگی ام شکست عشقی بود
شهبازی را خیلی دوست داشتم، برای ایشان احترام زیادی قائلم و پذیرفتم که با افتخار در خدمت پروژه سینمایی یک هنرمند واقعی باشم. واکنش پدرتان در مقابل تصمیم شما برای بازیگری چه بود؟ پدرم احترام زیادی به تصمیمات ما می گذارد و من از این نظر مدیون ایشان هستم که اجازه داد ما راهمان را خودمان انتخاب کنیم. به عنوان کسی که سال ها فعالیت موسیقی داشته، انتقاد شما از فضای موسیقی ...
می خواهم روی پای خودم بایستم
که کسی دارد تست می گیرد. یعنی اصلا در برنامه ریزی خودتان هم نبود که بخواهید به صورت جدی وارد عرصه بازیگری سینما بشوید؟ در برنامه من بود و به آن هم فکر می کردم اما برنامه جدی من نبود و چیزی نبود که بخواهم برای آن تلاش کنم. یک هدف دورتری را نسبت به باقی چیزها مد نظر داشتم. در برنامه ریزی تان آن را بعدا می دید اما یکدفعه پیش آمد؟ بله بعدا آن را می دیدم. ...
عبدی: به احمدی نژاد اجازه بازگشت داده نمی شود
نتوانند او را جذب کنند، خیلی راحت می تواند در شهرستان خودشان نامزد شود البته او درواقع مستقل نیست و او هم یک حزب منطقه ای و نانوشته برای خودش دارد. یک فرد در فلان شهر یک حزب منطقه ای برای خودش دارد و اگر 50 تا آدم داشته باشد کفایت می کند. در سیستمی که حزبی نیست این عوارض همیشه وجود دارد ولی در تهران به طور مشخص به نظرم درسی برای ادعای استقلال و لیست آقای مطهری داشت. البته در انتخابات مجلس ...
گفتگوی جذاب سایت فیفا با قوچان نژاد
تحصیل کنم و هم بازی انجام دهم. از این بابت خیلی زیاد ممنون او هستم. او آماده بود برایم وقت کافی بگذارد تا در کنار تحصیل در دانشکده، فرصت انجام برنامه های تمرینی فوتبال را پیداکنم. از این بابت بسیار متشکرم. چون بعد از آن دوره ورزشی ام شکل بهتری پیدا کرد. وی در مورد همکاری با کارلوس کی روش در تیم ملی ایران نیز عنوان کرد: ما هدف بزرگی داریم که می خواهیم در جام جهانی 2018 حضور داشته باشیم ...
عملکرد سازمان سینمایی در سال 94
تهیه کننده و کارگردان سینما در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما،در مورد عملکرد سازمان سینمایی در سال94 گفت: به نظر من اقدامات این سازمان در سال 94 تا حد زیادی قابل قبول بود. وجود نظم در کارها و کم شدن باندبازی از نکات مثبت سازمان سینمایی در سال گذشته بود. وی افزود: تشویق به گسترش سینمای خصوصی و توجه به نظرات و دیدگاههای مختلف نیز از نکاتی است که در سال 94 و در سازمان سینمایی به چشم می خورد ...
گفت وگوی جذاب با آقای گل لیگ از محله کوتی تا ساحل های بندر
پرسپولیس نیوز : آقای گل لیگ برتر، در گفت و گویی متفاوت از مسائل جالبی پرده برداشت. از محله کوتی بوشهر تا بازی در پرطرفدارترین آسیا. از فوتبال های پابرهنه روی ماسه های ساحل بندر تا ستاره پرسپولیس شدن. اینها راهی بود که شماره 9 این روزهای سرخپوشان پایتخت پیمود.با مهدی طارمی گپ و گفتی خودمانی داشتیم از همه جا و همه چیز. بخوانید: *سئوالاتمان را از اینجا آغاز می کنیم که عده ای ...
با یک میلیارد هم به پرسپولیس نمی روم
قهرمانی پروین را بشکنید؟ مردم جلوتر از همه هستند و مرا خوب می شناسند. با توکل به خدا 22 سال با استقلال 17 قهرمانی آورده ام. البته فوتبال زمان پروین با الان فرق داشت. آن زمان پرسپولیس و استقلال قبل از بازی در رختکن دو گل جلو بودند اما فوتبال دیگر مثل سابق نیست و تیم های شهرستانی هم قطب شده اند. *جواب سوال قبلی را ندادید، پرسپولیس پیشنهاد بدهد قبول می کنید؟ باور کنید ...
یک بچه نگذاشت در استقلال محبوبم بمانم
درس خواندن هستی؟ بله. دانشجوی فوق لیسانس مدیریت ورزش دانشگاه علوم تحقیقات تهران هستم. البته قصد ادامه تحصیل هم دارم و علاقه مندم تا دکترا درسم را ادامه دهم. رفتنت از استقلال هم کلی سر و صدا داشت... چند نفر بودند که مانع ماندنم در استقلال شدند. کسی که از نظر من یک بچه است و باعث شد از استقلال بروم. بچه به همراه یک بازیکن استقلال. استقلال مثل یک کیک بزرگ است که برخی ...
با همزاد شاه بیشتر آشنا شوید+تصاویر
به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست [...] به گزارش گروه تاریخ مشرق ؛ خبر خیلی کوتاه بود؛ “اشرف پهلوی، خواهر دو قلوی محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، روز پنجشنبه 17 دیماه[1394] در سن 96 سالگی در مونت کارلوی فرانسه درگذشته است.” این خبر بسیار سریع در همه خبرگزاری ها پخش شد و هر کسی از ظن خود یار آن شد و هر چه خواست نوشت و تحلیل کرد. یکی دست به توهین زد وی را هرزه و دزد و قاچاقچی نامید و دیگری وی را فردی طرفدار حقوق زنان خواند و آزادیخواه و وطن پرست نامید و دیگران در بین این دو سر تحلیل متضاد، مطالبی نگاشتند. ولی اشرف که بود؟ اشرف در واقع هم اینهایی که نوشته اند بود و هم نبود. شاید تعجب کنید یعنی چه؟ بله جای تعجب هم دارد. در جایی که خاندان پهلوی بنا به قانون حق دخالت در سیاست را نداشتند وی در سیاست دخالت می کرد و چه آشکار هم دخالت می کرد. وی مثل بقیه خاندان علاوه بر این ویژگی دست درازی هم در اقتصاد داشت. نه اقتصاد از نوع مشروعش، بلکه اقتصادی که به قول امروزیها ناشی از آقا زادگی و وابستگی به رانتهای قدرت و ثروت است. در این میان همزادی وی با شاه هم مزید بر علت بود که بتواند بیش از دیگر اعضای خاندان سلطنت در برخی از اموری که شاید در شأن آنان نبود دخالت نماید. زندگی آزاد و بنا به قولی بی بند و بار وی شاید علت اصلی نوع نگاه هرزه نگارنه برخی نویسندگان به نوع زندگی اوست. البته وی همیشه دوست داشت که در این جنجال خبری بماند و هیچگاه فراموش نشود. جنجالهای خبری ای که گاه مثبت بود و البته بیشتر منفی. بیست سال پیش روزنامه نگاران فرانسوی به من “پلنگ سیاه” لقب دادند و باید اعتراف کنم که تا اندازه ای از آن لقب خوشم می آمد، و از بعضی جهات اسم بامسمایی است. طبیعت من هم مانند پلنگ سرکش و یاغی و آکنده از اعتماد به نفس است. اغلب به سختی می توانم خوداری و متانتم را در میان جمع حفظ کنم. اما راستش را بگویم گاهی آرزو می کنم که به چنگ و دندان پلنگ مجهز بودم تا می توانستم به دشمنان سرزمینم یورش آورم. با این همه اشرف پهلوی نقشی گاه پر رنگ و گاه کم رنگ در کل دوره سلطنت برادرش داشت. اشرف همواره در همه جا خود را در درجات کمتری نسبت به برادر و خواهرش می دید و خود کاملاً بر این امر اذعان داشت. شمس و اشرف وقتی پنج ساعت بعد به دنیا آمدم، اصلاً از آن هیجان و جوش و خروشی که تولد برادرم به وجود آورده بود خبری نبود. گفتن اینکه من ناخواسته به دنیا آمدم شاید کمی تندروی باشد، اما خیلی هم دور از واقعیت نیست...هر چند خانواده من پرجمعیت بود، دوران کودکی ام اغلب در تنهایی گذشت. شمس به عنوان بچه اول، دختر محبوب و عزیز کرده بود. برادرم البته، به عنوان پسر اول و ولیعهد مورد محبت و احترام همه بود. خیلی زود متوجه شدم که من غریبه ای هستم که باید جایی برای خودم دست و پا کنم. در سالهای بعد خرده گیران و منتقدان من می توانستند بگویند که من در این راه افراط کرده ام، و حضور من در همه جا آشکار بوده است. اما به هر حال در بچگی کمتر مورد توجه قرار گرفتم. شاید همین کم توجهی کلی خانواده نسبت به او در دوره کودکی و نوجوانی موجب شد که در آینده تلاشهای زیادی نسبت به ورود به امور سیاسی و سپس اقتصادی گردید که نقش وی پر رنگ تر از سایر خواهران و برادرانش شد. شاید اولین نقش وی در امور سیاسی را در سفرش به شوروی بتوان دید. سفری که در خصوص مسائل و مشکلات آذربایجان بود و شاه وی را بعد از سفر مهم قوام به آنجا فرستاد که شاید بتواند از ظرافتهای زنانه وی برای نرم کردن دل به ظاهر سنگ استالین استفاده نماید. بنا به گفته خود اشرف- که شاهدی هم به غیر از خودش نداریم- این سفر، سفر موفقی هم بود. تاج الملوک به همراه اشرف و شمس با تمام شور و هیجانی که در خود سراغ داشتم تقاضا کردم که به حمایت روسها از جمهوری آذربایجان خاتمه دهد و کوشیدم استالین را متقاعد کنم که این دولت پوشالی بر روابط میان دو ملت ما در سالهای آینده آسیب خواهد رساند. ملاقاتی که قرار بود ده دقیقه باشد دو ساعت و نیم طول کشیده بود، و وقتی که ملاقات به پایان رسید استالین با من دست داد و تا دم در بدرقه ام کرد. پیش از اینکه از او خداحافظی کنم دستش را روی شانه ام گذاشت، به چشمانم نگاه کرد، و گفت: مراتب احترام و سلام مرا به برادرتان، شاهنشاه ابلاغ کنید و به او بگویید اگر او ده نفر آدم مثل شما داشت، هیچ جای نگرانی نداشت. رو کرد به مترجم و در حالی که با دست به من اشاره می کرد گفت: آنا پراودا پاتریوت، ایشان یک وطن پرست واقعی اند...حال که کار سیاسی ما به پایان رسیده بود، استالین میزبانی مهربان و دقیق و مراقب شده بود. پیش از آنکه با یک شخصیت مشهور ملاقات کنم، همیشه تکلیفم را انجام می دهم و هر چه اطلاعات مربوط به زندگی و شرح حال او گیرم بیاید می خوانم. در مورد استالین، می دانستم که هرگز از شاهزاده خانمی پذیرایی نکرده است و حتی هیچ علاقه ای هم به حکومت سلطنتی ندارد. اما آن روز تشریفات بی اندازه دلواپس من بود، مکرر به من نگاه می کرد و می پرسید که راحت هستم یا نه، چای و کیک تعارف می کرد... پیش از آنکه روسیه را ترک گویم، استالین کت پوست سمور بسیار گرانبهایی برایم فرستاد. این هدیه چنان جلب توجه کرد که نام مرا در سرخط روزنامه ها و مجلات جا داد، اما من هنوز آن را به عنوان یادگاری از نخستین مأموریتم در سیاست خارجی گرامی می دارم. اشرف و شمس پهلوی در نوجوانی آخرین باری که اشرف در امور سیاسی به صورتی کاملاً آشکار شرکت کرد و خود بارها نسبت به آن افتخار می کرد به روزهای پیش از کودتای 28مرداد باز می گردد. این ایام درست مصادف با روزهایی بود که شاه در اوج ضعف و ناتوانی قرار داشت و اشرف نیز به عنوان کسی که در کارهای مختلف دخالت می کرد با درخواست دکتر مصدق از شاه به شکلی کاملاً جدی از ایران اخراج شده بود. در این ایام که زندگی وی با توجه به ریخت و پاشهای نامعمولش به سختی می گذشت از سوی سازمانهای جاسوسی امریکا و انگلیس مأمور شد که حامل پیامی از سوی آنان برای شاه ناامید باشد. وی در خصوص زندگی محنت بارش در پاریس پیش از کودتای 28مرداد می نویسد: در زندگی من این تنها باری بود که از نظر مالی شدیداً دست و بالم تنگ بود، و اصلاً به عقلم نمی رسید که در یک مملکت بیگانه، که دستم از تمام امکاناتم کوتاه شده بود، چطور این مشکل را حل کنم. نومید و سرگشته و بی قرار شدم. من همیشه، حتی وقتی که بچه بودم، مشکل خواب داشتم، اما حالا تمام شبها را با بیداری و کلافگی به صبح می رساندم. در این گیرودار بود که کم کم شبهایم را درکازینوها سپری کردم که وسیله ای برای لذت بردن نبود بلکه به همان دلایلی بود که گاهی مردم را وا می دارد برای فرار از واقعیت بیش از حد مشروب بخورند یا به مواد مخدر پناه ببرند ولو آن که تهیه آنها برایشان بسیار سخت باشد. به زودی تمام پولی را که برایم مانده بود باختم، و ضربه این کار چنان شدید بود که مدتهای مدید دور میز قمار نگشتم. اشرف در کنار محمودرضا پهلوی در سفر به شمال با تمام این احوال تنها چیزی که وی را نجات داد نه قمار و مشروب بود بلکه سرنگونی دولت ملی ایران بود. تابستان گرم پاریس سال 1332برایش با ملاقات با دو تن از عوامل سازمان جاسوسی غربی خوشیمن بود. نخستین پیشنهاد به وی رساندن پیامی دلگرم کننده به شخص شاه از طریقی مطمئن بود که آن شخص می توانست اشرف باشد. اشرف این کار را پذیرفت و این عملش را همیشه به عنوانی عملی قهرمانانه برای خود استفاده می کرد. و شاید پر بی راه هم نبود. زیرا زمینه ساز این شد که سالهای بعد دست بالا را نسبت به سایر اقوام در امور داشته باشد. سفر چند روزه و غیر قانونی وی به تهران که از چشم حکومت دور نبود در تهران سر و صدای فراوانی به پا کرد. هر چند که پس از چند روز وی مجبور به ترک تهران و بازگشت به اروپا شد ولی نامه دلگرم کننده به شاه رسید هر چند که چند روز بعد شاه و همسرش ثریا فرار را بر قرار ترجیح دادند ولی قرار کودتا به سرانجام رسید و اشرف هم پس از چند ماه به ایران بازگشت. هر چند در سالهای پس از کودتا شاه که تازه طعم قدرت را چشیده بود دیگر نمی خواست شریکی حتی در مسائل جزئی برای خود بپذیرد. چنین بود که پس از کودتای 28مرداد دیگر پای اشرف از این امور کوتاه شد.ولی وی با تأسیس سازمانهایی مانند شاهنشاهی خدمات اجتماعی و یا در سالهای پایانی سلطنت برادرش با تأسیس بنیاد اشرف همچنان به صورتی کامل در سایه، با نام سازمانهای خیریه و غیره ردپایش در سیاست اجتماعی کشور دیده می شود. اشرف و شمس در دو طرف عروس و داماد از خانواده راسخ بعد دیگر زندگی اشرف زندگی خصوصی وی است. زندگی ای که با سه ازدواج-مانند برادرش- عجیب و غریب توأم بود که دو تای آن به طلاق انجامید و آخرینش هم زندگی ای بود که هر چند گرم آغاز شد ولی با توجه به روحیات هر دو – اشرف و بوشهری- به شکلی غیر طبیعی ادامه یافت. ازدواج اول اشرف، ازدواجی به شکل کاملاً سنتی و بر خلاف ظاهر حکومت غربی ماب رضاشاه اجباری بود. یعنی دو جوان از دو خانواده مطرح و صاحب نام برای شمس و اشرف انتخاب شد. علی قوام برای شمس و فریدون جم برای اشرف. و البته جالب ترین این بخش هم مبادله این دو همسر به دستور رضاشاه و بنا به درخواست شمس دختر دردانه شاه بود! تغییر همسری که همواره مورد نکوهش و ناراحتی همه دوران زندگی اشرف بود. بدین لحاظ اشغال ایران به دست متفقین اگر برای همه ضرر داشت برای اشرف سودی فراوان داشت و آن خلاص شدن از این ازدواج اجباری بود. ازدواج دوم وی با فردی مصری به نام احمدشفیق بود که به یکباره و سریع انجام شد. ثمره آن دو فرزند علاوه بر فرزندش از علی قوام بود. اشرف خود همیشه از اینگونه ازدواجهای نامتعارفش یاد کرده و خود را چندان پای بند این گونه تعهدات سخت نمی بیند. چنانکه به هنگام جدایی از شفیق و پیوستنش به بوشهری به آن اشاره می کند: پس از تبعید و بیماری طولانیم به نظرم از اینکه دوباره در ایران پیش برادرم بودم چنان خوشحال بودم که خانه جدیدم همانطور که بود به نظرم خیلی عالی می آمد... پیش از ترک فرانسه، با مهدی[بوشهری] به تفاهم رسیدم: من از شفیق درخواست طلاق می کردم و هر چه زودتر با هم ازدواج می کردیم. علی ایزدی و اشرف پهلوی در بازید از یک مرکز اجتماعی وقتی با شفیق سخن از طلاق به میان آوردم او با طلاقی آرام و بی جنجال موافقت کرد به شرط آنکه چند سالی صبر کنیم تا بچه هایمان بزرگتر شوند. من هم قبول کردم. هیچ وقت مادر متعارفی نبوده ام، درست همانطور که هرگز همسر متعارفی هم نبوده ام. اما با این همه رابطه بسیار بسیار نزدیک و مهر آمیزی با بچه هایم داشته ام. چون احساس می کردم که همسری بوده ام که نتوانسته ام به ازدواج آن چنان توجه و مراقبتی را مبذول بدارم که هر ازدواجی برای پرو بال گرفتن و موفق بودن به آن نیاز دارد، وقتی شفیق گفت که اگر طلاق را به تعویق بیندازیم بچه ها کمتر صدمه می خورند، قبول کردم که حق با اوست. تأخیر در طلاق برایم دشوار بود، اما به نظرم کم کم داشتم درک می کردم که به خاطر انتخاب زندگی اجتماعی باید بهای آن را هم بپردازم...هرگز از خودم در آینه خوشم نیامده بود، حتی به رغم اینکه مردانی به من گفته بودند که جذاب هستم. همیشه در آرزوی چهره کسی دیگر بودم(دقیقاً نمی دانم چهره چه کسی)، پوست روشن تر و هیکلی بلندتر. همیشه خیال می کردم معدود آدمهایی دراین دنیا از نظر قد از من کوتاهتراند طوری که وقتی کسی را می دیدم که ریز نقش و کوتاهتر از من است کمی احساس رضایت می کردم. مهدی[بوشهری] به من گفت که من نقص ندارم، و چون او بهترین دوستم بود، مرا بر آن داشت که خودم را آدمی کم نقص ببینم...به عنوان زنی که همیشه درگیر و گرفتار کار است، در زندگی خصوصی ام سعی کرده ام آزاد باشم و راه خود را بروم. واضح است که چنین نگرشی با ازدواجهای بسیار موفق سازگار است. من جفتهایم را عوض کرده ام، پیر شده ام-اما عوض نشده ام. سومین ازدواج من نیز، پس از آغاز شبهه انگیز خود، کم کم نشانه هایی از تنگنا و دست انداز از خود بروز داد. در چند سال اول شوهرم سخت کوشید که زندگی اش را با برنامه پرتقلا و پر جنب و جوش من سازگار کند...باری، آن نوع سازگاری که مهدی در ابتدای ازدواجمان از خود نشان داده بود نتوانست به طور نامحدود ادامه یابد ومن بیشتر از آن به او احترام می گذاشتم که چنین کاری را از او بخواهم. لذا هر چندعمیقاً هر کدام زندگی جداگانه ای را برای خود در پیش گرفتیم. در عوض دوستان بسیار خوبی برای هم شده ایم. هر وقت امکان داشته باشد وقتمان را با هم می گذرانیم، و می دانیم که وقتی مشکلی پیش بیاید می توانیم به هم پناه بیاوریم. البته همسران اشرف، خصوصاً دو همسر آخرش از مزایای این ازدواج بهره کامل را بردند و در مشاغل حساس و پر آب و نانی مشغول کار شدند که می توانستند از همه معایب این شازده خودسر چشم پوشی کنند. همانطور که گفته شد اشرف که دستش را در سیاست کوتاه می دید در یک سری کارهای خیریه و اجتماعی از قبیل سازمانهای زنان و سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی و نهایتاً تأسیس بنیاد اشرف پهلوی متمرکز کرد. سازمانها و اعمالی عوام پسندی که هیچگاه از چشم شاه دور نبود و در بسیاری از مواقع شاه در تنهایی خود همراه وزیر دربارش از آن به تمسخر و کنایه یاد می کرد. هر چند که بنا به نوشته های علم هیچگاه کار جدی ای در خصوص جلوگیری از این اعمال از سوی شاه انجام نگرفت. یک بار که شاه از دست اشرف شکار شده بود، اسدالله علم وادار به اینگونه نوشتن شد: “نسبت به امور والاحضرت شاهدخت اشرف دستور سختگیری شدید صادر فرمودند. یقین دارم والاحضرت سخت برخواهند آشفت. اگر خودکشی نکند خوب است. چون اخیراً هم کسالت عصبی پیدا کرده اند وحشت دارم ولی چاره نیست. بیچاره شاه می فرمودند، این خواهر و برادران من همه هر کدام یک نقص دارند. عرض کردم، خدا به آنها نقص داده که شما را کامل کند و درست می گفتم، تعارف نبود.” کیش، اشرف و محمدجعفر بهبهانیان وی حتی پای فراتر نهاد و با کمک برادر تاجدارش به سازمان ملل رفت و رئیس کمیته ایرانی حقوق بشر شد و همواره از سوی یکی از دیکتاتورترین حکومتهای خاورمیانه به دفاع از آزادیهای سیاسی و حقوق اولیه انسانها زد. کار کمیک و خنده آور که مورد تمسخر بسیاری از روزنامه ها و مجلات غیر وابسته غربی را فراهم می کرد. هر چند شاه با بسیاری از این ادا بازیهای اشرف به ظاهر مخالفت می کرد ولی به نظر می رسد از اینکه فردی از خاندان پهلوی که نامشان به بدنامی در حقوق اولیه انسانها شهره اند بتواند در سازمانهای مختلف بین المللی به دفاع از آنان بپردازد و شاه به کمک این راه برای خود کسب وجهه ای نماید تا حفظ ظاهر نماید، ولی چه سود که اشرف با بلند پروازیهایش که گاه به شوخی می ماند پای از گلیم حد و حدود خود بیرون می کرد و حتی شاه را هم وادار به عصبانیت می نمود. به عنوان مثال زمانی که اشرف داعیه ریاست بر مجمع عمومی سازمان ملل را داشت و در این راه شکست خورد خواستار نمایندگی دائمی ایران در این سازمان شد، بحثی چنین بین شاه و علم درگرفت: از آنجا که والاحضرت اشرف شانس انتخاب شدن برای ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را ندارد، حالا در کله اش فرو رفته که به عنوان نماینده دائم ایران در سازمان ملل انتخاب بشود. شاه گفت:این خواهر دوقلوی من روز به روز دیوانه تر می شود...حرص و آزش برای مال اندوزی ارضا شده حالا در پی افکار احمقانه و جاه طلبانه است... اگر یک سر سوزن قابلیت مدیریت داشت با کمال میل پیشنهادش را بررسی می کردم، ولی چون خواهر من است خیال می کند می تواند از بالای سر وزارت خارجه کارهایش را انجام دهد. جاه طلبیهای او حقیقتاً نامعقول است. دستور داد تا فوری او را از نیویورک به تهران فرا بخوانم. زنان دربار؛ از راست: فاطمه، اشرف، فرح دیبا، فریده دیبا، شمس و شهناز پهلوی ولی به هر روی اشرف با همه این به ظاهر ناملایمتی برادر کارهای خود را به پیش می راند و برادر با همه غرولندش در حضور علم مجبور به اجابت بسیاری از خواسته های وی می شد. اعمال و رفتار اشرف در اروپا و در محافل داخلی بین مردم وسیاستمداران چنان آشکار بود که گاه این اخبار با درج شدنشان در مطبوعات غربی جنجالی برای حکومت ایران به پا می کرد که دود آن هم مسلماً بیشتر به چشم شاه می رفت.چنانکه چندین بار جنجالهای مختلف در اروپا نام ایران و اشرف را بارها بر سر زبانها و تیتر اول مطبوعات کرد. اخباری که به ندرت با سانسور داخلی ایران به گوش مردم می رسید ولی همه سردمداران از این گونه وقایع اطلاعات کاملی داشتند. در سال 57که مجدد موج اعتراضات مردمی در کشور شدت گرفت برای بار دوم اشرف به نوک تیز تبلیغ مخالفان نظام پهلوی تبدیل شد. نوک تیزی که به هدف اصابت کرد و همه می دانستند این هدف پاشنه آشیل شاه است. شاه هم این را خوب می دانست و حفظ نظامش از اوجب واجباتش بود، چنانکه اشرف خود می نویسد:”آخرین باری که ایران را دیدم اوت 1978[مرداد57]بود. از کنفرانس سازمان بهداشت جهانی در روسیه برگشته بودم و کشور را در اوج بی نظمی فزاینده دیدم. برادرم اصرار کرد که کشور را ترک کنم و من چنین کردم.” این بار نه یک مخالف شاه دستور به خروج وی از ایران داد- چنانکه مصدق این کار را در دهه سی کرده بود- بلکه به دستور نزدیک ترین فرد به خود مجبور به این کار شد. وی آخرین منظره ای که در ایران دید اینگونه بود: وقتی از بالای بنای یادبود شهیاد پرواز می کردم، دیدم که یک گوشه ای آن پایین کاملاً سیاه است، لحظه ای بعد متوجه شدم که این توده سیاه توده ای از زنان ایران است، زنانی که به یکی از بالاترین سطوح آزادی در خاورمیانه دست یافته بودند. در اینجا همان چادر مشکی هایی را سر کرده بودند که مادر بزرگهاشان در مراسم عزاداریها به سر می کردند. فکر کردم، خدایا، کار به اینجا رسیده است؟ برای من این صحنه به دیدن کودکی می مانست که بزرگش کرده بودم و اکنون ناگهان بیمار شده و رو به مرگ است. نصب نشان بر سینه برادر سال 57 نیویورک میزبان تتمه زندگی اشرف بود و او در 37 سالی که در این شهر زندگی کرد شاهد مرگ آخرین فرزندان رضاشاه-البته بجز غلامرضا- بود. منابع 1-پهلوی، اشرف. چهره هایی در یک آئینه. تهران، فرزان روز، 1377٫ 2-حدیدی، مختار. پهلویها. تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.1391٫ ج2٫ 3٫علم، اسدالله. یادداشتهای علم. تهران، مازیار، 1387٫ج6و7٫ Let’s block ads! (Why?) منبع: مشرق کد مطلب : سایر اخبار ...
پایان تراژدی تهران
فرهنگ خاصی که داشت برای من تهرانی که 50 سال پیش تهران را به یاد می آورم وجود ندارد، به نظر شما چرا؟ سیمین اکرامی: یکی از دلایل عمده اش این است که شما دیگر در تهران محله نمی بینید. محله درواقع بهترین مکانی است که همنشینی آدم ها از طبقات مختلف را در کنار هم معنی می کند. همین خوش و بشی که قصاب و بقال و سکنه ی یک محل با هم داشتند به اهل آن محل هویت می داد و آن ها را به هم نزدیک می کرد طوری که اگر دو ...
ما سه نفر بودیم
نسل فکری است و نه نسل سنی). به نظرم دولت می تواند در این زمینه بسیار کمک کننده باشد و زمینه تعامل را بین صاحبان کسب و کار در عرصه استارت آپ و مخالفان این عرصه درست کند. با وجود تمامی این ناملایمات بر این باورم که سنگ اندازی ها در مسیر استارت آپ ها هیچ تاثیری ندارد و بهتر است که افراد مخالف و موافق بنشینند و با هم صحبت کنند. یعنی چقدر خوب است که اختلاف نظرها را مطرح ساخته و با تعامل متقابل سعی در ...
مشکلم با مرحوم حمداد به خاطر عدم انتقالم به تراکتور بود/ کاش زودتر ازدواج می کردم/ سال 95 از فوتسال ...
.... آناج: چطور شد فوتسالیست شدید؟ در ماه مبارک رمضان مسابقات فوتسالی با این عنوان برگزار می شد، آقای میرمعصوم سهرابی بازی هایم را پسندیده و بنده را از طریق هیات به تیم ملی فوتسال در رده سنی امید معرفی کردند. من هم رفتم و جزو 14 نفر انتخاب شدم و با اینکه عضو باشگاهی هم نبودم ولی آقای انصاری فرد بازی هایم ما را در ایتالیا دیده و به تیم ملی بزرگسالان دعوت کردند. آناج ...
فوتبال ایران از صدرنشینی در رنکینگ فیفا تا دیدار با یاران زلاتان
آمریکا را که به تازگی قهرمان کوپاآمریکا شدند شکست دهد. پس از آن تیم ملی فوتبال ایران با نتیجه 3 بر یک در ورزشگاه فرنزو آره نا استکهلم از تیم ملی سوئد شکست خورد. در این دیدار جواد نکونام از روی نقطه پنالتی تنها گل ملی پوشان فوتبال ایران را به ثمر رساند. 26 اردیبهشت ماه بود که دو لیست متشکل از بازیکنان مختلف برای برپایی دو مینی کمپ به اردوی تیم ملی دعوت شدند. در نهایت 19 خردادماه بود که ...
طبیعتی بکر حدفاصل دو استان/خلخال، گنجینه هزاره اول قبل از میلاد
اردبیل یکی از مهم ترین آثار گردشگری خلخال روستای گردشگری کزج است. نام این روستا از واژه کزه یا چوب دستی اتخاذ شده و جزو آثار طبیعی منحصربه فرد شمال غرب کشور است. این روستا جزو بخش خورش رستم شهرستان خلخال بوده و در ساحل شرقی و در دامنه کوه مشرف به رودخانه قزل اوزن واقع شده است. به علت نزدیکی این روستا به ماسوله و شباهت زیاد بافت این دو روستا و بر اساس نظر کارشناسان معماری تاریخی ...
دانستی های جذاب از کشورهای میزبان نوروز
...، به ویژه بدخشانیان که جشنی ملی و دیرینه است. تعدادی از آئین این جشن در تاجیکستان با جشن های نوروزی ایران مشترک است اما برپایی مسابقاتی چون تاب بازی و یا بزکشی از مراسم خاص این کشور در سال جدید است. همچنین گل گردانی و بلبل گردانی از برنامه های دیگری تاجیک هاست. همچنین در این روز آنها از دره و تپه و دامنهٔ کوه ها، گل چیده و خبر پایان یافتن زمستان و فرا رسیدن عروس سال، آغاز کشت و کار بهاری و آمدن ...
فرهنگ اصفهان در سالی که گذشت
گنج مدفون است که همچنان ناشناخته مانده است. باید کار کرد.، اول باید خودمان خودمان را بشناسیم و باور کنیم تا پس از آن بتوانیم به دیگران بشناسانیم. هر کس نداند فکر می کند ایشان از خارج گود دارد نظر می دهد، خوب اینها که گفتید وظیفه شماست دیگر! کار کنید، بشناسید و بشناسانید! ولی لطفاً سریع تر! تا چیزی از فرهنگمان مانده کار کنید. قاسم زاده در مورد نابودی لهجه اصفهان و اینکه امروز می ...
برنامه خندوانه و سمت خدا را دنبال می کنم/برخی انتقادها به شبکه دنا غیرمنصفانه است
افراد مشهور هستند اما محبوب نیستند ،خوب است انسان مشهوریت و محبوبیت را با هم داشته باشد. آیا خودتان را یک فرد مشهور می دانید؟ نه، من خودم را یک فرد عادی می دانم. به نظر من یک مجری و خبرنگار اگر تلاش کند عادی زندگی کند یعنی فکر نکند بله، حالا که چند برنامه در تلویزیون اجرا کرده خبری است، می تواند بیشتر پیشرفت کند، هرچند که مردم نسبت به این بنده حقیر لطف های زیادی دارند. به ...
ونگر: مربی نتیجه گرا را مربی بی هنر می دانم!/ فرگوسن هیچ گاه غرق در موفقیت نمی شد
باید امشب بیرون بروی، من خیلی تمایل به انجام این کار ندارم، ولی اگر از من بپرسید که می خواهی بیرون بروی؟ به شما می گویم بله، می خواهم . باید در زندگی عشق باشد. من نمی خواهم در زندگی ام کاری را بر اساس باید انجام بدهم. به نظرم زیبایی ورزش این است که همه می خواهند به قهرمانی برسند، ولی در نهایت یک تیم به قهرمانی می رسد. اگر 20 میلیاردر داشته باشید در پایان لیگِ 20 تیمی یک تیم به قهرمانی می رسد و 19 ...
تحقیق و تفحص های مجلس نهم به کجا رسید؟
، با ارسال نامه ای به هیات رئیسه مجلس، در خرداد سال 94 کلید خورد. تفحصی که نتیجه آن در بهمن ماه توسط مصطفی افضلی فرد، سخنگوی کمیسیون اصل 90 مجلس شورای اسلامی در صحن علنی مجلس قرائت شد. بر اساس این گزارش، وجود فساد در بخش های زیادی از فوتبال ایران، غیرقابل انکار بوده و بر اساس اطلاعات مستند، مصادیق این معضلات عبارتند از: 1 تبانی 2 رشاء و ارتشاء 3 دوپینگ ...
تلخ و شیرین جبهه!
بیدار کردند که بلند شو، بجنب که نمازت قضا شد، برخاستم، رفتم دستشویی، وضو گرفتم آمدم، دستشویی جایی نبود که خلوت باشد، آن هم صبح زود. شک کردم، بله، ساعت 1:30 دقیقه بامداد بود! چقدر خندیدیم به زرنگی دوستان و حواس پرتی خودم، باید تلافی می کردم، حالا که ما به فیض رسیدیم چرا دیگران محروم باشند، یکی یکی تمام برادران را صدا زدم، با همان روش، بلایی را که سر من آورده بودند، سر بقیه آوردم، البته ...