سایر منابع:
سایر خبرها
هفت همیشه برای ما عدد مقدسی بوده؛ شاید خدا خواسته این صبر هفت ساله را بسنجد ، ببیند تا کجا طاقت می آوریم از دوری، ببیند وقتی وارد این گلزار شهدا می شویم چقدر در کنار مزار خالی ات می نشینیم به راز و نیاز و برایت فاتحه می خوانیم؟ نمی دانم هرچه بود و هست تکلیف بوده که هفت سال همه را منتظر بگذاری و امروز بیایی ... خبرگزاری فارس، فاطمه احمدی : فکرش را بکن، جماعتی منتظرند برگردی اما تو دنبال ...
خبرگزاری فارس، فاطمه احمدی : خوابیده بودم توی کارگاه. مدت ها بود انتظار می کشیدم بلکه استاد، کاری کند و من هم مثل سایر رفقا راهی شوم. حالا این بار مقصد کجا بود یا با چه کسی رفیق می شدم؟ الله اعلم! اما فقط دلم می خواست از کارگاه بروم بیرون و هوای تازه را استشمام کنم. رفقایم، یک به یک می رفتند و من هنوز خیره به دست های استادکار بودم. هنوز منتظر. تابستان تازه شروع شده بود و هوا داشت دیگر ...
.... یادمان باشد که ما داریم قصه سختی را به تماشاگر می گوئیم. داریم درباره تجاوز 4 سرباز به زنی می گوئیم که همسر و خانواده اش را از دست داد، افسرده است، 4 ماه است که حرف نمی زند، کشته شدن شوهرش را جلوی چشمش دیده و بدتر از همه حامله است و نمی داند که باید این بچه را نگه دارد یا نه و اصلاً نمی داند خودش دوست دارد زنده بماند یا ادامه ندهد. به همین دلیل قصه، قصه خیلی دارکی است. سجاد این روایت ...
را زیر و رو می کند؛ آری از همان هایی که لحظه در آمیختن خاک و آب جان می گیرد و رمز و راز دفتر هستی را بر هم می زند. قرار است دقایق آبستن به مثله شدن و مشام پر از عطر کربلا و آسمان به رنگ خون را روایت کنم؛ پس نفس در سینه حبس و به سال 61 کوچ کنید، حول و حوش شهرستان سقز دیوار به دیوار پاسگاه یازی بلاغی ، اینجا که رسیدید نفس آزاد کنید و رزم مردان خدا را ببینید میان بحبوحه تیر و ترکش و قساوت ...
کشیدند و زار زار گریه می کنند و گویا چشمان این عزیز هم از فرط گریه های گاه بی گاه 7 ساله، اشکی ندارد. حالا پس از 7 سال فراق دردناک در کنار مردم شهر خانواده شهید به ویژه همسر گرانقدرش فاطمه خانم نجواهای آخرش را با محمدرضای قصه زمزمه می کند چرا پایان غم انگیز و تلخی؛ بعد از 7 سال عزیزترین کس خانواده ات بیاید و دو دستی آن را به خاک ابدیت بسپاری! آخرین وداع بعد از وداع ...
ناامیدی و سیاهی گاهی با غزل و شعر عاشقانه یا با دعوت به نوعی خوش باشی خیامی کوشیده اند روزنه جدیدی به روی فرد خسته، مستأصل و غمگین ایرانی بگشایند. پس از ورود اسلام به ایران، جنگ و دفاع، پشتوانه مذهبی یافت. کشتن کافران یا دفاع از سرزمین اسلام، دفاع از دین و آیین، دفاع از مسلمانان، توجیه و معنابخشی ماورائی یافت. دست خدا در بسیاری جنگ ها در کنار سپاه اسلام دیده شد. به خصوص از صفویه به این سو ...
ها دارد. و میدانید که زبان قصه ها- حتی قصه های بین المللی- شباهت زیادی بهم دارند. بارها اتفاق افتاده که برای اثبات نظرمان از اشعار قدما کمک بگیریم و حتی اگر بخواهیم کاسبکارانه به این موضوع نگاه کنیم می بینیم که حتی دوره گردها هم برای عرضه و فروش کالای خود با لحنی ریتمیک و با قافیه مطاع خود را عرضه می کنند مثل: عسلی طالبی ،عسل طالبی ، طلا گرمک و یا آهای باقلای تازه ، خدا وسیله سازه... ما حتی برای ...