نوربالا| مادری که نذر کرد تا کومله پیکر فرزندش را تحویل بدهد
سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که نذر دفاع از حرم حضرت زینب(س) شد
شهید مدافع حرم ، مهدی قره محمدی در سال 1358 در شهرستان آمل استان مازندران متولد شد. وی پس از اتمام تحصیلات به سپاه پاسداران پیوست و در سال 1381 ازدواج کرد و حاصل ازدواجش 3 فرزند بود، شهید قره محمدی سال 1394 برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سوریه شد و دو سال بعد یعنی در سال 1396 به شهادت رسید. در ادامه گفت وگوی خبرگزاری ایکنا از قم با مریم تاتار همسر شهید مهدی قره محمدی را می خوانید ...
قصه هفت سال انتظارِ مقدس
ات را، فرمانده جبهه و جنگت را برای همرزمانت در سوریه می گویی: "حسین را جا گذاشتیم، حسین را جا گذاشتیم ..." آه می کشی، حسرت می خوری: "باید مثل حسین جسدم را در جبهه بگذارم ..." جمهوری اسلامیِ ما در دفاع مقدس جوانانی را داشت که از مال و جانشان به معنای واقعی کلمه گذشتند . شاید گفتنش راحت باشد، اما با حضور تو باورمان شد که از دنیا گذشتن و به خدا رسیدن یعنی چه. تویی که خواهر و برادرهایت در ...
شهید مدافع حرم محسن محمدی می گفت می دانم اسم من برای شهدا رفت
ت داشتیم می گفت امروز فقط کار هیئت است و به مهمانی نمی رفت. محسن خیلی شوخ طبع بود. اخلاقش خوب بود ما را می خنداند. با من دوست بود. مثل دو برادر بودیم. من بعد از شهادت محسن آدم دیگری شدم از امام علی خواستم، صبر بدهد بتوانم داغ پسرم را طاقت بیاورم. باز خدا را شکر توانستم تحمل کنم. از شهادت شان حرفی می زدند؟ حضرت معصومه را خیلی دوست داشت. ماه یکی، دو باربرای زیارت ...
مرگ در مسلک ققنوس جایی ندارد
...> هجدهمین آیین بزرگداشت شهدای رسانه و ارتش جمهوری اسلامی ایران و 177 شهید رسانه ملی با رویکرد قدردانی از فعالان رسانه ای فردا پنجشنبه (16) آذرماه جاری ساعت 14 در مقبرة الشهدای اصحاب رسانه، قطعه 50 بهشت زهرای تهران برگزار می شود. این مراسم به صورت نمادین برای بزرگداشت همه شهدای عرصه رسانه از دوران دفاع مقدس، رزمایش، شهدای منا و شهدای مدافع حرم برگزار می شود. همچنین این مراسم به نوعی قدردانی از همه فعالان عرصه رسانه است که در شرایط کنونی در خط مقدم اطلاع رسانی مشغول فعالیت هستند تا سرزمین ایران اسلامی سربلند و پاینده باشد. روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد ...
خواب روضه حضرت زهرا(س) از بازگشت الیاس خبر داد
توصیف حال و هوای خانواده در این مدت عنوان کرد: خیلی دوران سختی بود دلتنگی همه مان را اذیت می کرد از پدر گرفته تا محمد فرزند شهید؛ کوچکترین عضو خانواده. روزهای غیرقابل وصفی را گذراندیم، هر روز را می توان یک کتاب نوشت اما آنچه که باعث دواممان شد فکر به راه و هدف برادرمان بود. ایشان راه خوبی انتخاب کردند و عاقبت بخیر شدند. چگینی ادامه داد: بعد از خبر شهادت ایشان همسر برادرم با دو فرزند ...
می دانستم که صفرعلی شهید می شود + فیلم
ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. خیاط بود و به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. بیست و سوم اردیبهشت 1367، در سلیمانیه عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. پیکر او را در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شده است. سراگل شعبانی اینانلو خواهر شهید صفرعلی شعبانی اینانلو در گفتگو با خبرنگار فرهنگی حیات ؛ گفت: برادرم را من بزرگ کردم دو برادر دیگر نیز دارم که من برایشان هم مادر و هم ...
شهیدنامه ایرنا استان سمنان؛ جاویدنام جواد نوروزی
. خداوند انتخابش کرد و خواست برای همیشه جاودانه بماند. به او لیاقت شهادت عطا کرد و به لقاءالله پیوست. آخرین سفر و رسیدن به آرامش ابدی در جوار امام رضا(ع) برادر این شهید بزرگوار می گوید: مادرم نذر کرد وقتی که او از جبهه برگشت به زیارت امام رضا(ع) بروند. جواد در جبهه شیمیایی شد. وقتی که برگشت، رنگ چهره اش زرد شده و حالش طور دیگری بود. او به ما نگفته بود که چه اتفاقی برایش افتاده است ...
محمود ضرابی خیلی فرصت برای رفتن از ایران داشت اما نرفت
مادرم در سن 47 سالگی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. ما وقتی رفتیم دنبال خلبانی، 20 سالمان بود. وقتی هم انقلاب شد 30 سالمان بود. در روزهای انقلاب هم مادر 47 ساله ما را با گلوله در خیابان زدند. من کجا هستم؟ دارم در شیراز اف چهارده می پرم. هر دفعه که محمود ضرابی راجع به شهادت مادرم صحبت کرد، بغض و گریه کرد؛ بدون استثنا. حتی آن مرتبه که تیمسار شاه صفی برای عیادتم به منزل ما آمد. محمود گفت ...
به بهانه سالروز درگذشت علی حاتمی؛ چراغ همیشه روشن سینمای ایران
.... من هم هر روز صبح که می رسیدم اول می رفتم پیشانی علی را ماچ می کردم و می پرسیدم: علی جان آماده ای؟ می گفت: آره، اما دیگر توان نداشت. یادم می آید یک سکانسی را در شب می گرفتیم که مادر تختی باید فارغ می شد و چون زایمان سختی داشت و بچه به دنیا نمی آمد، باید می رفتم سقاخانه ی رو به روی خانه ام و نذر و نیاز و دعا می کردم. سر این سکانس اتفاق بسیار عجیب و غریبی برای من افتاد که هر ...