سایر منابع:
سایر خبرها
. دیگر باید خوب درس بخوانی و دانشگاه بروی. هنوز حرف مامان تمام نشده بود که عباس با هیجان گفت: آنجا هم درس و مدرسه هست. در جبهه هم کلاس درس و مدرسه راه انداخته اند. می خواهم اگر شما موافق باشید، کتاب هایم را ببرم و همان جا درس بخوانم. مامان گفت: تو قول داده بودی یک بار بروی جبهه و بعد برگردی سر درس و مدرسه. عباس گفت: الآن هم سر حرفم هستم. آنجا درس می خوانم. آن یک هفته ...
گروهان هم مجروح شد و به عقب برگشت. بیشتر بچه ها آسیب دیدند و عقب رفتند. من هم مجبور شدم همان جا و در آن به هم ریختگی، دوباره از نو نیرو های کادرمان را بچینم. گروهان پشتیبان را هم برای جایگزینی آورده بودیم. لطف خدا بود که توانستیم تک عراقی ها را دفع کنیم. فردای آن روز هم حاج حسین به خط آمد و گفت: آقای عنایتی، دیروز که حسن آقایی این حرف رو پشت بی سیم زد، من خیلی نگران شدم تا ...
نگاهتان خدمت به مردم و کشور باشد. متوجه شده بودیم که دارد وصیت می کند. از ابتدای سال 98 اینچنین بود. در روز شهادت به خواهرها و برادرها زنگ زده بود و نوع صحبت با خواهر و برادرهایش عجیب بود، انگار کسی می خواهد خداحافظی کند و آخرین تماس است. به فرزندانش زنگ زده بود و به یقین رسیده بودیم که شهادتش را می داند. بدترین لحظات زندگی ام شب 13 دی ماه بود، اضطراب عجیبی داشتم تا ...
شمار می آمد می بایست این فضیلت قبلا نصیب رسول خدا(ص) می شد و بنابر این دلایل نمی توان ولادت در کعبه را برای حضرت علی(ع) برتری و فضیلت به حساب آورد ! اصل واقعه از این قرار است که یزید بن قعنب می گوید: من و عباس بن عبدالمطلب و گروهی از خاندان عبدالعزی در برابر خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان دیدیم فاطمه بنت اسد، مادر علی(ع) که به آن حضرت حامله بود و نُه ماه از مدت حملش می گذشت با حالتی خاص که ...
بدید من برم گردان های رزمی. من به او توضیح دادم که رساندن مهمات چقدر مهم و ضروری است و باید اینجا بمانی. دومین دیدار من با اسد چند روز بعد بود که آمد سراغ من و گفت: حاج رضا! به من قول بده که من موقع عملیات با خودتون بیام جلو. من در چهره و رفتار اسد می دیدم که او جزو آسمانی هاست. پیش خودم گفتم این بچه می پره. پس تلاش می کردم او را نفرستم شلمچه. این فرمانده ادامه داد: اسد که متوجه شد من ...
اربابش بوده، آرام و قرار نداشته و به سایرین می گوید: من احساس خوبی ندارم! احساس می کنم دشمن دارد به ما نزدیک می شود. از مسجد بیرون می آید تا آن اطراف را مراقبت کند. در همان لحظه متوجه تانکی می شود که به سمت مسجد می آید. به داخل مسجد برگشته و پس از مسلح کردن سلاح بیرون می رود. آرپی جی اش را به سمت تانک نشانه می گیرد اما شلیک او و گلوله تانک همزمان می شود و در نهایت به شهادت می رسد. ...