سایر منابع:
سایر خبرها
می گفت عباس آقا صداش کنید؛ عباس خالی نگید؛ حاج آقا صداش کنید. ارزشش رو بدونید. آخه پسرم نظرکرده حضرت ابوالفضله این جملات را فاطمه حاجی واحدی همسر شهید عباس واعظی از زبان مادر شهید بیان کرد که در روز خواستگاری پسرش گفته بود. خانم حاجی واحدی می گفت چون تولد شهید واعظی در روز تاسوعا بوده، خانواده نیز نام عباس را برای وی انتخاب کردند و خوابی هم که مادر شهید دیده بود، حکایت از آینده درخشان ...
فیلم پیرامون واقعی بودن داستان اثر گفت: نفوذ در دل داعش داشته ایم اما بخش عاشقانه و درام داستان را خودم نوشته ام. سعید پروینی تهیه کننده اثر در پاسخ به اینکه فیلم پیرامون شهید سیدرضی موسوی است یا نه، بیان کرد: داستان این اثر کلاژی از قصه های واقعی بود، شهید سیدرضی در تولید این اثر از روز اول تا پایان خیلی به ما کمک کردند و بعد از شهادت ایشان قرار شد اثر را به او تقدیم کنیم. ...
این کار برای ایشان (فرزند محمدرضا) زود است و شاید هم درست باشد؛ بعد هم معلوم نیست مادر در این باره چه عقیده ای داشته باشد. فرمودند ما به عقیده علیاحضرت چه کار داریم؟ کار خودمان را بکنیم؛ چون ممکن است بچه به راه های بد بیفتد. عرض کردم غلام که در جوانی تا هیجده سالگی زن ندیدم، زیرا شب و روز برگرده اسب سوار بودم و به طوری کارهای پدرم که آن وقت تهران بود و کارهای درسی ام و ورزش دائم، مرا به خود مشغول ...
بزرگ قتل آقای مهرجویی و همسر هنرمند ایشان را باعث تاسف ما بود. مایلم در اولین روز جشنواره ادای احترامی به روح این هنرمند بزرگ و تاریخ ساز سینما داشته باشیم و به همین علت خواهش می کنم به احترام آقای مهرجویی و همسرشان یک دقیقه سکوت کنیم. اصغر نعیمی: وقتی فیلم می سازیم با گستردگی مخاطب از درجه های گوناگون طرف هستیم. من این فیلم را با مخاطب مختلفی از نسل زد تا خانواده های متدین دیدم ولی مسئله ...
پدربزرگش سپری کرده. پدر و مادر او به دست موجودی شیطانی به نام کایوت از بین رفته اند اما به او گفته اند تب جنگل باعث مرگ آن ها شده است. آدور از جنگل به شدت متنفر است. روزی آدور با پدربزرگش بحث می کند و از خانه فراری می شود و به جنگلی مخوف می رسد. تونل زمان او را به داخل خود می کشد و بعد به جنگل سوخته ای که حاکمش یک پری به اسم ملکه آلیشون است، فرستاده می شود. نسترن سیفی، نسیم عبدی ...
رویداد24 : امروز آیت الله آمد... مردم دیدن داشتند؛ آرام، خوشحال، با چهره های باز و پاک شده از خاکستر تحقیر و توهین آن فرعون [محمدرضاشاه]و دستگاهش که می خواست دمشان را بگیرد و بیرون بیندازد... هرگز تهران را اینجوری ندیده بودم و دیگر هرگز نخواهیم دید. خلق همه سر به سر نهال خدا بودند با شاخه های زلال باران خورده، سبز سبز که مثل درخت های شاد راه می رفتند و بهار در دستشان بود و طراوت سرکش روییدن در ...