سایر منابع:
سایر خبرها
منظره لذت میبرم اونا وقتی عمر را روی زمین میبینن میرن بالاسرش و میپرسن چیشده؟ عمر میگه هیچی نوچه های چنگیز ریختن سرم یه دل سیر کتک خوردم آسیه میگه یعنی چی؟ واسه چی آخه؟ چرا دست از سرمون برنمیدارن؟ عمر میگه اومده بود زهر چشم بگیره تا شکایتشو پس بگیرم ولی کور خونده با این کارش دوباره میرم ازش شکایت میکنم سپس کمکش میکنن تا برن به خانه. تو خونه زخمشو پانسمان میکنن و اورهان میگه مثل اینکه زیادی بتادین ...
اوضاع خانه نیز به گونه ای بود که به نظر می رسید ماجرا یک مرگ عادی است. به این ترتیب و با طی شدن مراحل قانونی، پیکر بی جان متوفی به بهشت زهرا منتقل شد تا مراسم تشییع جنازه و دفن این زن 65 ساله انجام شود. آن روز قبل از شروع مراسم، پسر این زن به خانه مادرش رفت تا مدارکش او را بردارد. مرد جوان وقتی در جست وجوی مدارک بود متوجه شد تمام طلاهای مادرش که در کمد بوده به همراه دو کارت عابربانکش به سرقت رفته ...
. نسخه عجیب پیرزن رمال دو پسر جوان به همراه مرد مالخر، سه عضو باندی هستند که اقدام به گوشی قاپی در اطراف بهشت زهرا می کردند. سردسته این باند پسر جوانی است که ادعا دارد زندگی اش را یک نسخه رمالی نابود کرده است. هنوز از او سؤال نکرده ام که می گوید: خیلی سرقت نکرده ایم، اما اگر دستگیر نمی شدیم بازهم ادامه می دادیم. چطور سرقت می کردید؟ در اطراف بهشت زهرا با موتورسیکلت ...
حادثه 24 - مهران سردسته باندی است که در اطراف بهشت زهرا از طعمه هایشان سرقت می کردند. او مدعی است که نسخه پیرزن رمال باعث شد تا تبدیل به سارق شود. از چه افرادی سرقت می کردید؟ در اطراف بهشت زهرا با موتورسیکلت پرسه می زدیم و با دیدن خودروهایی که برای خرید گل توقف کرده بودند، به سمتشان می رفتیم. اگر شیشه ماشین پایین بود گوشی موبایل شان را می قاپیدیم. انگیزه ات از ...
... در حالی که این طور نبود. گفتم می روم فاکتورها و رسید پول هایی را که گرفته ام بیاورم. هنگامی که داشتم از خانه مقتول بیرون می رفتم متوجه شدم او با زنم دعوا می کند و او را که باردار بود هل داد. زنم به دیوار خورد و حالش بد شد. به همین خاطر عصبانی شدم و از او پرسیدم چرا زنم را هل داده؟ من هم او را هل دادم و کف اتاق افتاد، بعد هم با دستانم گلویش را گرفتم و خفه اش کردم. بعد از ترسم النگو، گردنبند و ...
رافشار دادم که فوت شد.سه النگوی طلای مقتول را همراه انگشتر، گوشواره و ست طلاهایی که به خودش آویزان کرده بود را همراه دو کارت بانکی برداشته و فرار کردیم. به خانه دوستم دررباط کریم رفتیم. زنم رابه بیمارستان بردم که در آنجا فهمیدم بچه مان سقط شده است. طلاها را به طلافروشی های کرج، شهریار، رباط کریم وپرند برده وفروختم . با پول طلاها، خانه ای اجاره کرده و در آنجا ماندیم. همسرش نیز گفته های او را تایید ...