سایر منابع:
سایر خبرها
.... حدود سه چهار ساعت شعر خواندم و بعد متوجه شدم برایم صبحانه نیاورده اند. حس کردم دیگر وقت اذان ظهر است. وضو گرفتم و نماز ظهرم را هم خواندم و باز دیدم ناهار هم نیاوردند. دوباره شروع کردم با خودم حرف زدن و خاطره بازی کردن. دم دمای غروب بود که حس کردم باید وضو بگیرم و نماز مغرب را بخوانم. درِ سلولم را زدند و دیدم برایم صبحانه آوردند. تمام این صبح تا غروبی که تصور می کردم، فقط نیم ساعت گذشته بود ...
دانشکده رفت، یک افسر لایق و توانا باشد. گفت: جناب سرگرد! من حرف های شما را نمی فهمم. بچه ها همه مسلمانند و می خواهند روزه بگیرند و فکر می کنند کسی نمی توانند آن ها را از دستور خدا و پیغمبر (ص) باز بداره؛ همین! آن روز خبر ماجرای سرگرد و گروهانش، دهان به دهان گشت و در همه دانشکده منتشر شد. سرگرد تازه فهمید دست به کار خطرناکی زده است؛ شاید هم دستور از بالا رسید. پس در هنگام عصر ...
...> تعبیر: او تو را خیلی دوست دارد و تا زمان مرگ فراموشت نخواهد کرد ولی خود را در مقابلش کوچک نکن. تو هم به او فکر می کنی. مصلحت در این است که یار عشق خود را بروز ندهد و همه چیز را با شوز دل تحمل کند تا تو هم در مراحل عشق به پای او برسی. فال حافظ متولدین خرداد لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است***وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز***هر ...
در پادگان جمشیدیه (ولیعصر (عج) تهران) فعالیت دارم و سهم من از خانه پدری فقط یک اتاق است که می توانیم با هم در آنجا زندگی کنیم. زمانی که ایشان به خواستگاری تان آمد، جنگ شروع شده بود؟ نه. سال 58 بود و هنوز جنگ شروع نشده بود. منتها سپاه تشکیل شده بود و شهید به عنوان یک پاسدار پیشکسوت مشغول ضد انقلاب بود. یادم است بخش دیگری از حرف های شهید در روز خواستگاری این بود که اگر با شما ...
یاد بدهند. همین موارد هم موجب شد که بنده قبل از این که حتی به مدرسه بروم قادر به شناسایی پرندگان باشم. مادر بزرگ را هم به خاطر می آورم که انواع پرندگان مثل شاهین، قرقی، باز و عقاب را قبل از این که به مدرسه بروم به من شناساند. بعد هم که به مدرسه رفتم از تفریحات بسیار مورد علاقه ام این بود که پرندگان را در هوا می شناختم و تمام پرندگان شکاری که کارشان تغذیه از دیگر پرندگان بود را به راحتی تشخیص می ...
ارزشمندی داشتند را هم می شناختم. یعنی آن زمان کفترباز بودید؟ بله درست است. البته آن زمان اسامی دیگری می گذاشتند، مثلا عشق باز و اینها! پدرم افسر نیروی هوایی بود و بسیار مخالف این کار. ولی ابراز نمی کرد.مشروط به اینکه به درس و مدرسه ام لطمه نزند اجازه این کار را می داد. چند سال داشتید که وارد سازمان حفاظت محیط زیست شدید؟ 23ساله بودم که به استخدام سازمان حفاظت محیط زیست ...