سایر منابع:
سایر خبرها
شبیخون کارگرنماها به خانه های مردم
جوان در شرح ماجرا گفت: من و مادرم به تنهایی در خانه زندگی می کنیم. چند روز قبل برای گچ کاری خانه سه مرد افغان به نام های علیرضا، نعیم و فرید را به کار گرفتم. آنها در این چند روز مشغول کار بودند تا اینکه ساعت دو بامداد امروز متوجه باز شدن در خانه شدم. وقتی برای بررسی ماجرا از خواب بیدار شدم، ناگهان دو نفر از افغان ها را که علیرضا و نعیم نام دارند، مقابل خودم دیدم. آنها در حالی که چاقو به دست داشتند به ...
ماجرای سرقت از خانه های بدون مرد
...؛ بنده به همراه مادرم به تنهایی زندگی می کنم و آنها دراین چند روز متوجه این موضوع شده بودند؛ حدودا ساعت 02:00 بامداد 1394/11/8 در حالیکه به علت کار گچ کاری، من و مادرم داخل یکی از اتاق ها در حال استراحت بودیم ، متوجه باز شدن در خانه شدم ؛ از اتاق بیرون آمدم تا موضوع را بررسی کنم که ناگهان دو نفر از کارگران افاغنه بنام های "علیرضا" و "نعمیم" به سمت من حمله ور شده و با تهدید چاقو مرا مجبور به سکوت ...
کارگری، شگردی برای سرقت از خانه های بالای شهر
به گزارش خبرنگار گروه اجتماعی آنا، 18 بهمن سال گذشته سرقت از خانه ای در منطقه مینی سیتی به پلیس اعلام شد. به دنبال این خبر، ماموران راهی محل شدند و زن صاحبخانه در این باره به پلیس گفت: چند روز قبل، چند مرد افغان برای گچ کاری به خانه ما آمدند. من و مادرم به تنهایی در خانه زندگی می کنیم و در مدتی که آن ها داخل خانه کار می کردند متوجه این موضوع شدند. ساعت حدود 2 بعد از ظهر بود که دو کارگر افغان به ...
5 مرد شیطان صفت در حضور نامزدم به من تعرض کردند
موتورسیکلت بودند، به ما حمله ور شدند. پسر مورد علاقه ام از ترس جانش مرا رها کرد و گریخت. متهمان که سه مرد افغان و دو مرد بومی شهرستان بودند، به من حمله کردند، کتکم زدند و پس از سرقت النگوهای طلایم، مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند. سارقان آزارگر متواری شدند و من بسختی توانستم خود را از مزرعه به شهر برسانم. همزمان با شکایت دختر نوجوان، تحقیقات پلیس برای دستگیری متجاوزان آغاز شد. ماموران با ...
ناگفته هایی از شکنجه گاه هولناک پدر جنایتکار
. مادرم پشت در بود کاری از دستش بر نمی آمد. پدر دست و پای محمدحسین را با بست پلاستیکی بست و به جانش افتاد. فاطمه که هنوز از یادآوری آن لحظات وحشت دارد، ادامه داد: وقتی دیدم پدرم محمدحسین را رها نمی کند و برادرم رمقی برایش نمانده جلو رفتم اما او مرا هم زد و چون جلوی دست و پایش بودم دست های مرا هم با پارچه بست و شاید سه تا چهار ساعت هر دویمان را کتک زد. این شکنجه ادامه داشت پدر مادرم از راه ...
جزییات حمله شبانه افغان ها به خانه زنان پولدار پایتخت/ صحبت های پسری که برای تفریح سرقت می کرد+تصاویر
محموله های کسبه در محدوده های شوش و مولوی می کردند، توسط پلیس دستگیر شدند. متهم : نیاز مالی نداشتم، برای هیجان سرقت می کردم!+عکس جوانی که در شمال پایتخت دست به سرقت می زد، در اعترافتش عنوان کرد که نیاز مالی نداشته و تنها برای هیجان دزدی می کرده است. حمله افغان های بی رحم به خانه خانم های پولدار پایتخت/ قربانی: با تهدید قمه مرا ساکت کردند+تصاویر تعدادی ...
ازجانباز چه میدانید/ می گویند دردهایتان را نگویید
شدم 15 سال داشتم. ما ساکن خرمشهر بودیم. اویل جنگ مادرم را از دست دادم؛ ایشان شهید شدند. پس از شهید شدن مادرم، وضعیت بدی داشتیم. من پسر بزرگ تر خانواده بودم و یک خواهر و برادر کوچک تر از خودم داشتم. سال 59 پدرم ما را از خرمشهر به اهواز منتقل کرد. بعد از آن به شهرهای شمالی کشور رفتیم اما سال 63 به خوزستان برگشتیم. همان سال ها بود که پدرم هم فوت کردند. بعد از آن بود که به جبهه ...
ناگفته های فاطمه از شکنجه گاه هولناک پدر بی رحم +عکسf
برادرم رمقی برایش نمانده جلو رفتم اما او مرا هم زد و چون جلوی دست و پایش بودم دست های مرا هم با پارچه بست و شاید سه تا چهار ساعت هر دویمان را کتک زد. این شکنجه ادامه داشت پدر مادرم از راه رسید و میله بارفیکس را از پدرم گرفت و پس از یک ساعت کلنجار رفتن با او راضی اش کرد محمدحسین را به بیمارستان ببرند. محمدحسین گوشه ای افتاده بود و ناله می کرد که بعدها شنیدم به بیمارستان نرسیده و جان ...
اختلاف خونین بر سر ارثیه و قتل مدیر اسبق یکی از مراکز دولتی
... تیم تحقیق در نخستین گام پس از تشخیص هویت قربانیان دریافتند که سه قربانی حادثه از بستگان درجه یک خانواده پسری 18 ساله به نام همایون بودند که این پسر چند ماه مانده به سال 95 در درگیری برای تصاحب ارث پدری، خانه مادربزرگش را با بنزین به آتش کشاند. در آن حادثه مادربزرگ سکته قلبی کرد و جانش را از دست داد. با مرگ این زن، همایون مجرم شناخته شد و به زندان انتقال یافت. با این سرنخ نخستین فرضیه پیش روی ...
پدر و مادرش اجازه دادند مشروبات الکلی بخورد
اهداف غیرقانونی قرار دهن؛ برای نمونه در این زمینه پسری از شهرستان های دوردست برای کارگری به تهران می آید، ماشینی جلوی وی نگه می دارد و به وی می گوید که من حقوق خوبی به تو می دهم و شما فقط این بسته ها را جابجا کن؛ بعد مشخص می شود که بسته ها، بسته های مواد مخدر بوده است. عزیزان توجه کنند که سارقان حرفه ای بعضی از نوجوانان زیر 18 سال را تا دم سرقت می برند. موردی هم بوده که کودک 11 ساله ای، 99 مورد ...
خودم کلنگ زدم و آجر چیدم
بودند ولی من دو روز بعد پاسپورتم را دادند. چه کسی نیاز شمارا برآورده می کند جز خدا؟ شما که ترکی بلد نبودید؟ مشکلی ایجاد نشد؟ وقتی پاسپورتم را گرفتم گفتند چون عضو انجمن دوستی ما هستی ایرادی ندارد که زبان بلد نیستی. رفتم شمال و به پدر و مادرم گفتم که می خواهم بروم ترکیه. آن ها خیلی نگران بودند که می خواهی کجا بروی؟ کشور غریب که زبان هم بلد نیستی. گفتم که حتی برای خداحافظی به تهران ...
گذری بر زندگی دو فینالیست خندوانه
بازی های دوران کودکی ام را امروز با ورژن بزرگ تر با اسباب بازی های بزرگ تر انجام می دهم؛ مثلاً در دوران دبستان همیشه یک تفنگ اسباب بازی داخل کیفم داشتم و زمان برگشتن به خانه به بانک می رفتم. لباسم را روی دهنم می گذاشتم و داد می زدم. بعد دو تیر می زدم و فرار می کردم. به خانه که می رفتم ماجرا را به مادرم می گفتم و مادرم می خندید. مادرم در همان بانک حساب بانکی داشت. یک روز که به آن بانک رفتیم، متصدی ...
دو روایت از زندگی دو زن با سرطان پستان
، ترحم اطرافیان برایش سنگین بود. نیلوفر جلسه های شیمی درمانی را که شروع کرد و به پنجمین که رسید، مو هایش را از دست داد: خیلی ناراحت شدم، همسرم و پسرانم که حالا 18 و 16 ساله هستند، آن موقع به من گفتند ما هم کچل می کنیم، من اما قبول نکردم. چون پسر ها دوست نداشتند مرا بدون مو ببینند، در خانه دستمال سر می بستم و بیرون هم پوستیژ می گذاشتم، البته خیلی بیرون نمی رفتم. بعد از جلسه پنجم بود که پزشک ...
خواستگاری اسیدپاش از دختر قربانی !
جایی که می توانست من را کتک می زد، بعد عذرخواهی می کرد. می خواستم از او جدا شوم اما می ترسیدم تا اینکه جمشید به زندان افتاد و مدتی در زندان ماند. این فرصت مناسبی برای من بود تا بتوانم از دستش راحت شوم. در این مدت با پسر دیگری آشنا شدم و می خواستم ازدواج کنم که جمشید از زندان آزاد شد و به سراغم آمد و خواست دوباره با هم رابطه داشته باشیم. قبول نکردم و او هم روز حادثه روی صورتم در پارک اسید ...
روایت سرپرست دادسرای اطفال از پرونده قاتل ستایش؛ پدر و مادرش اجازه دادند مشروبات الکلی بخورد
: به عنوان مثال دختر 12 ساله ای را به مجتمع ما آورده بودند که یک شب 3 پسر با وی اقداماتی را انجام داده بودند. کار مددکاری که انجام شد، متوجه شدیم اولین مشکل برای وی در اثر ندانم کاری والدین بوده که وی شروع به آرایش های نامتناسب می کرده و همین امر باعث اعتراض والدین شده بود که از خانه بیرون می آید و زمینه انحراف وی فراهم می شود. یک نفر او را می بیند و به عنوان اینکه مامور نیروی انتظامی است جلوی ...
متلاشی شدن باند سارقان منزل در کهنوج
یکی از سارقان را شناسایی و وی را دستگیر کنند. سرهنگ "فیروز بخت"بیان داشت: از محل اختفای این سارق تعدادی وسایل سرقتی منازل چون قالی ،سیلندر گاز ،سی دی،تلویزیون،وسایل وظروف آشپز خانه، کیف وچمدان ، کیس و کامپیوتر و غیره کشف شد. وی عنوان کرد: پس از انتقال متهم و وسایل مسروقه به پلیس آگاهی متهم در تحقیقات اولیه به همدستی دونفر دیگر و 15 فقره سرقت منازل اعتراف کرد. وی بیان ...
عاشقانه های سربازان ابوالفضل ع
جانباز بله، ولی جانباز اعصاب و روان اصلا. چون آنها را نمی شناختم. خودم و خانواده ام با جانبازان قطع نخاع دمخور بودیم اما از جانبازان اعصاب و روان تصوری نداشتم. نظر خانواده تان نسبت به این ازدواج چه بود؟ 100 درصد مخالف بودند. روزی که اکبرآقا به همراه مسئولان آسایشگاه به خواستگاری ام آمد؛ اکثر اعضای خانواده ام از اتاق بیرون نیامدند. مادرم که بعد از دیدن اکبرآقا یک هفته سردرد داشت ...
این چهار مَن !
. می گوید: تا زنده ام، نگهدار فرزندانم می مانم اما از آینده می ترسم. سرنوشت دختران و پسرانم مبهم است و توانایی مالی ما زیر خط فقر. ما سال هاست، هر روز رویِ لبه تیغ راه می رویم. صدیقه بانو می گوید: من مادرم. همه وقت دست و صورت جمعشان را می شویم، پاکیزه شان می کنم و خواب و بیداری و سلامت و نور چشمم را فدایشان می کنم اما دست ما از پدر و مادرهای معلول را باید متولیان و مسؤولان بگیرند. دست ...