سایر منابع:
سایر خبرها
بازداشت داماد ناخلف به جرم ربودن پدر زن
شد کار بنایی دارد و من نیز سوار خودرواش شدم. در طول راه یکی از سرنشینان خودرو کلاه بر سر داشت و نتوانستم صورتش را ببینم. دقایقی از حرکت خودرو نگذشته بود که آنها با تهدید مرا به حاشیه شهر بردند. وقتی به بیان های اطراف شهر رسیدیم متوجه شدم مرد کلاه دار دامادم رضا است. او چند ماهی بعد از عقد با دخترم دچار اختلاف شده بود. رضا به زور و تهدید از من خواست چند سند، مبایعه نامه و سفته ...
استعفای دردسرساز از مهمانداری
کاری را که خودش می خواهد انجام دهم. از همان روز اول هم همین طور بود. همیشه این من بودم که باید طبق خواسته هایش عمل می کردم و اگر این طور نمی شد، زندگی ام را به جهنم تبدیل می کرد. برای همین همیشه سعی کردم با این رفتار او بسازم و حرفی نزنم. من شهاب را تحمل می کردم و اعتراضی هم نداشتم، اما چند وقت پیش کاری کرد که دیدم اگر نسبت به این موضوع هم اعتراضی نکنم، به خودم توهین کرده ام. ماجرا از این قرار است ...
زن پزشک در دادگاه، همسرش را شوکه کرد
.... مرد که شوکه شده بود با نگاهی به عکس ها پرسید: تو این عکس ها را از کجا آورده ای؟ تو می دانستی من 20 سال در فرانسه زندگی کرده ام و این دختر هم دانشگاهی و دوست من بوده و در آن زمان من حتی با تو آشنا نشده بودم. در این هنگام زن با بغضی فروخورده جواب داد: فکر می کنی روزهای اول ازدواجمان را فراموش کرده ام که دایم با تلفن، مخفیانه صحبت می کردی و من چون زبان فرانسوی نمی دانستم می پرسیدم پشت خط چه کسی ...
ملاقات محرمانه با فردوسی
.. - سخن در کام گیر و به من بگو که سوشا مکانی آن شلوار زیبایش را از کدام دکان تهیه نموده است...می خواهم یک البسه همانند آن بپوشم تا توجه مردمان خاص و عام را در فضای مجازی برانگیزم... - می خواهم لطفی در حق تو بکنم..پیردانا!! - مرا به سبب این لطف و محبت تو نیاز نیست اما اگر اصرار بر آن ورزی چاره ای جز قبول خواسته ات ندارم... در حالی که از فردوسی دور می شدم و از میدان خارج می ...
من و شهرام جزایری یهویی!
و بنز و سرمایه و دارایی و من که روزهای آخر برج پایشان را روی حلقومم فشار می دادند و برای خریدن دو کیلو گوجه سبز منتظر بودم تا حقوق بدهند کنار هم بایستیم و اندازه مان در عکس یکی باشد. به همین خاطر تصمیم گرفتم اندازه هر کس در عکس به اندازه پولی باشدکه در حسابش دارد! با فتوشاپ این کار را کردیم ولی من اندازه یک نقطه شدم. مثل یک جرم آسمانی در کهکشان راه شیری! بچه ها گفتند اگر بخواهیم نسبت واقعی را رعایت کنیم تو اصلا دیده نمی شوی، همین که از او کوچک تر باشی مفهوم را می رساند و مخاطب متوجه می شود که تو از نظر مالی نسبت به شهرام جزایری بسیار وضعیت اسفناکی داری! ...
ولادت حضرت مهدی(عج)از زبان عمه امام عسکری
. پرسیدم: این مولود از چه کسی است؟ آن حضرت فرمود: از نرجس، عرض کردم: من در نرجس خاتون هیچ اثر حملی مشاهده نمی کنم! حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم. من در حالی که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوی من! حالتان چطور است! من گفتم: تو بانوی من و خانواده ام هستی. او از سخن من تعجب کرده ناراحت شد و فرمود: این چه سخنی است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو ...
چگونه نوه مسیحی قیصر روم، مادر امام زمان(عج) شد؟
) شکایت کردم، فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکی ودر مذهب نصارا زندگی می کنی، اگر می خواهی خداوند وعیسی ومریم از تو خشنود باشند ومیل داری فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگی خداوند ونبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واین باعث بر بهبودی من شد، آنگاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم ...
نقشه عجیب داماد برای فرار از پرداخت مهریه
دستگیر شد. او نیز در بازجویی ها با اعتراف به جرم خود گفت: بهنام دوست چندین ساله من بود. تازه از زندان آزاده شده بودم که به من گفت با خانواده همسرش دچار اختلاف شده و می خواهد از پدرزنش انتقام بگیرد. او گفت اگر همکاری کنم، یک میلیون تومان پول به من پرداخت می کند. من هم قبول کردم. برای همین خودروی پرایدی را در کرج سرقت کردم و در محل قرار حاضر شدم. از یکی از دوستانم هم خواستم تا با ما همکاری کند. در بین ...
آزار و اذیت زن جوان با دست بسته توسط دوستان شوهرش
روز نو : زن جوان که به حکم دادگاه در انتظار اجرای حکم قصاص است در گفتگو با مددکار اجتماعی پلیس استان مرکزی سرنوشت شوم خود را تعریف کرد. وی گفت: در یک خانواده ساده و معمولی زندگی می کردم، مادرم مرا همیشه ایّام مورد مهر و محبّت فراوان خود قرار می داد، ولی پدرم آنگونه که می بایست هیچگاه به اعضای خانواده ش و نظرات آنان هیچ بهایی نمی داد و همیشه حرف، حرف خودش بود. فراز ...
دانشجویانم جای فرزندانم هستند
کشور برو و ازآنجا که زبانشان فرانسوی است و تو فرانسه بلدی دچار مشکل نخواهی شد. چون می خواستم پزشکی بخوانم پس قبول کردم، خودم خواسته بودم به همین دلیل نمی توانستم شکایت کنم. بااین حال تا آخرین لحظه در فرودگاه پدرم گفت که اگر پشیمان هستی هیچ اشکالی ندارد، برگرد. سارلند کجا بود؟ سار لند شهر کوچکی در غرب و متعلق به آلمان بود، ولی فرانسوی ها آن را تصرف کرده بودند، پول و زبان رایج آن ...
ماجرای شرط بندی شهیدهادی در والیبال
به بازی کرد. ابراهیم ضعیف بازی کرد، آن قدر که بازنده شد و حریف برنده. همه آنها خوشحال از آن جا رفتند. من هم که خیلی عصبانی بودم، به ابراهیم گفتم: چرا این جوری بازی کردی؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت: می خواستم ضایع نشن! همه اینها روی هم صد تومن تو جیبشون نبود! هفته بعد، دوباره همان بچه های غرب با دو نفر دیگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با ابراهیم سر 500 تومان بازی کردند ...
همه می توانند شهید شوند/ هرکدام از زخم های جانبازی ام نشانه است
کوتاه کند. (خنده) خیلی جلوی آینه می رفتم. آن قدر حساس بودم که به شوخی به مادرم وصیت کرده بودم که اگر مردم اول یک شانه بردارد و موهایم را شانه کند بعد کفنم کنند تا مرتب باشم. همیشه می گفتم خداوکیلی این طوری مرا نفرستی. اما صورتم را خیلی دوست دارم. احترامم چند برابر شده است. به واسطه این مدالی که حضرت زینب (س) برگردانم انداخته و در صورتم نمایان است خیلی تحویلم می گیرند. مادرم وقتی دید مرا ...
پژمان جمشیدی، یکی از آن 50 کیلو آلبالو
پیامک زدم که نمی آیم و ایشان گفتند اگر مشکل مالی است ما تو را راضی می کنیم. گفتم با اینکه عاشق همه شما هستم اما مشکل این نیست. سال 86 کلیپی برای جام جهانی با میناوند و نکیسا خواندیم که دفتر هدایت فیلم تهیه کرد و سامان مقدم کارگردان و محمد شایسته تهیه کننده بود و از همان زمان ایشان را دوست داشتم ولی سال ها بود که ایشان را ندیده بودم. بالاخره توانستم سروش را راضی کنم که حضور نداشته باشم. شام ...
پایی که 14 سانتی متر کوتاه شد!
تلافی خواهد کرد. وقتی به آن ها گفتم: اون به مرخصی رفته! آرام شدند. از آن ها سئوال کردم: چطور لو رفتین؟ گفتند: یکی از جاسوس ها برای طلال خبر برده. بعد ادامه دادند: طلال حتی سراغ تو رو هم گرفت. چون نبودی زیاد پیگیر نشد. خیلی دوست داشتم ببینم آن جاسوس نامرد! چه کسی بوده؛ اما حیف و صد حیف که خودش را بین بچه های پاک مخفی کرده بود. وقتی خاموشی زدند، مدام در فکر بودم و خوابم نمی برد. سعی کردم ...
گفت و گو با مادر یک پهلوانِ شهید
نداشت که به رحمت خدا رفت. آن زمان رضا شش سال داشت. پسرم متولد 26 مهرماه 1371 بود. پس خودتان تنها بچه ها را بزرگ کردید؟ بله، بعد از مرگ نابهنگام همسرم همه مسئولیت خانه و خانواده بر دوشم ماند. در نبود همسرم کارگری کردم و خرج خانه را به زحمت درآوردم. همیشه حواسم به خمس مال مان بود. اگرچه کم بود اما خمس مال مان را می پرداختیم. پدرم اهل پرداخت خمس بود و این خصلت را به من هم منتقل کرد ...
زن مبتلا به سرطان در دام شیطانی گرفتار شد
قرار گرفت که در ابتدا شاکی گفت: پس از این حادثه با همسرم دچار مشکل شده ام و او قصد دارد مرا طلاق بدهد. خودم نیز دچار وحشت شده و از خانه خارج نمی شوم. متهم بدون توجه به التماس های من، نقشه شیطانی خود را اجرا کرد. در ادامه مرد جوان در جایگاه قرار گرفت و گفت: پس از این که این زن را به عنوان مسافر سوار کردم، در مسیر با هم صحبت کرده و من از او خوشم آمد. قصد داشتم با او صحبت کنم تا با من دوست ...
آزار و اذیت زن 28 ساله داخل خودرو در غرب تهران
ادامه داد: من سوار یک پراید سفید شدم. راننده جوان سر صحبت را باز کرد و من هم با او درد دل کردم اما در میان راه متوجه شدم به سمت بیراهه می رود. به او اعتراض کردم و او پراید را در گوشه ای خلوت متوقف کرد. می خواستم از ماشین پیاده شوم که دیدم درها قفل است. او به سویم حمله کرد و چون مقاومت مرا دید با مشت به صورتم کوبید. مرا کتک زد و بدون توجه به التماس هایم مرا آزار داد. پسر بی رحم مرا از ...
شمه ای از اخلاق و صفات نورانی امام سجاد علیه السلام
المحسنین ، )) فرمود: برو، تو در راه خدا آزادی . نقل شده که دوبار غلامش را صدا زد و او جواب نداد و در نوبت سوم که صدا زد، جواب داد، فرمود: پسرم آیا صدای مرا نشنیدی ؟ گفت : چرا شنیدم ، فرمود: پس چرا جواب ندادی ؟ عرض کرد: چون از طرف تو در امان بودم ، فرمود: سپاس خدای را که غلامم را از ناحیه من در امان قرار داده است . از عبداللّه بن عطا نقل کرده اند که می گوید: یکی از غلامان علی بن حسین علیه ...
بهلولی: پروین و حجازی دیگر تکرار نمی شوند
با یک پرس چلوکباب عوض می شدند اما من اگر کسی پیشنهادی می داد، بلایی سرش می آوردم که آن سرش ناپیدا بود. * من هرگز پس از گلی که پرسپولیس در بازی با هما به ثمر رساند، از خوشحالی به هوا نپریدم! فیلم آن بازی هست. این ادعا واقعاً مسخره است. * یک بار بهتاش فریبا در جریان بازی استقلال و ابومسلم آمد و یقه مرا گرفت و اعتراض کرد. من هم به او گفتم خجالت بکش، من معلم تو بوده ام و این چه حرکتی است که انجام می دهی! * من از سال 1350 وارد دنیای داوری شدم اما این را بدانید که ورودم به دنیای فوتبال به 6 سالگی ام برمی گشت. کمیته داوران استقلال پرسپولیس ...
(معجزه تشویق!!!)
تشویق من بیان شده بود. لبخندی زد و رد شد سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم به خودم قول دادم بهترین باشم. آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد. همیشه شاگرد اول بودم وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم. یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد. چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ میکنیم؟ به ویژه ما پدران، مادران، معلمان، استادان، مربیان، رئیسان و... انتهای پیام/ ...
پاسخ خونین به رد درخواست صیغه
خدماتی که مدتی پیش آنها کار کرده بودم با من تماس گرفت و خواست برای کار به تهران بیایم. از آنجایی که بیکار بودم، قبول کردم. فکر می کردی دستگیر شوی؟ نه. فکر نمی کردم مأموران پلیس مرا به این زودی شناسایی کنند. دختر مقتول گفته بود شما مبلغ زیادی به مادرش بدهکاری؟ بله. مدتی قبل از حادثه مریم 25 میلیون تومان به من پول داد که با آن کالا از مرز قاچاق کنم و بخشی از سودش را به او بدهم ...
بهای سنگینی که برای زندگی شیشه ای داد
خراب نکردند و من با مصرف شیشه از زندگی عادی خودم نیز عقب ماندم. از خداوند متعال بسیار تشکر می کنم که باعث شد من به خودم بیایم و کمکم کرد تا نجات پیدا کنم از دوستم نیز بسیار تشکر می کنم که راه زندگی دوباره را به رویم باز کرد. یک اتفاق یا یک تلنگر روزی در زیر پلی داشتم شیشه مصرف می کردم و به فکر این بودم که چطور باز پول جور کنم که بتوانم مواد بخرم ناگهان حاج آقای ...
خاطرات خواندنی مرحوم بهمن بهلولی
من در مدرسه مطهری بود. البته دقیقاً یادم نیست اما می دانم که در یک برنامه، خیلی تند با او صحبت کردم و با هم مشاجره داشتیم. پس از آن عادل دیگر مرا به برنامه اش دعوت نکرد! (با خنده) حقیقت دارد که شما در یک بازی از خوشحالی گلزنی پرسپولیس، حمید درخشان را بغل کردید؟ خیر، من فقط یکبار در زندگی ام درخشان را گرفتم، آن هم زمانی بود که می خواستم کتکش بزنم. من معلم مدرسه بودم و درخشان شاگردم ...
ازدواج علما چگونه است؟ / ماجرای جالب 4 ازدواج تاریخی
...، و حکیم بزرگ ملا محمد کاشانی. من گرم تحصیل در محضر ایشان و عاشق این اساتید بودم، همواره مایه های علمی من بالا می رفت که نامه ای از پدر دریافت کردم-پدر ایشان (که از علما بود) در بروجرد، معاش زندگی را از راه کشاورزی تامین می کرد-، در نامه آمده بود: حسین عزیزم به بروجرد بیا، من وسایل عروسی تو را فراهم کرده ام. نامه ای به پدر نوشتم که مرا از ازدواج معاف کنید و اجازه بدهید ...
ایوان، پسر روستایی
تمام از او نگاهداری کرد. بال های عقاب کم کم خوب شد و او توانست مرد دهاتی را بر پشت خود سوار کند و پیش خودش ببرد. مرد دهاتی یک سال پیش عقاب ماند. خورد و خوابید و گردش کرد و چنان به او خوش گذشت که نفهمید چطور یک سال تمام شد. بعد از گذشتن یک سال، مرد دهاتی خواست که به منزل برگردد. عقاب جعبه ای به او داد و گفت: - این جعبه را بردار و تا به منزل نرسیده ای آن را باز نکن. مرد دهاتی ...
اس ام اس های عاشقانه غمگین و زیبا
گناه از من بود گفتم که مقصرم تو کوتاه بیا شب ها، پرنده هایش می روند روزها، ستاره هایش ببین، آسمان هم که باشی باز تنهایی! ***اس ام اس عاشقانه غمگین جدید*** دیرگاهیست که تنها شده ام / قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام دگر آئینه ز من با خبر است / که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم / همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید / تا نبینم که چه تنها شده ام . . . ...
ازدواج اجباری در چهارچوب قانون
باقی مانده تن دادن به همان ازدواج ناخواسته است. ازدواجی که بعد از آن درس خواندن مرا تعطیل کرد. شوهرم به من اجازه ادامه تحصیل را نداد. شما نمی دانید که چه حسی دارد که دختران هم سن و سال خودت را ببینی که اونیفورم به تن به مدرسه میروند و تویی که شاگرد اول مدرسه بودی دیگر اجازه رفتن نداری. من اگه آن زمان می توانستم درسم را ادامه بدهم الان اوضاع من این طور نبود. کار بهتری داشتم. دریا هر از گاهی ...
گفتگو با مژده لواسانی جوانترین سردبیر تاریخ رادیو
کنکور بماند وسربازی برود و بعد از آن مجدد کنکور می دهد و این بار با رتبه بهتری در دانشگاه تهران قبول می شود. سختکوشی این آدم برای خود من حقیقتا درس بود و کلی انرژی گرفتم. متن کامل مصاحبه مژده لواسانی را با قلم عطیه همتی، از خبرگزاری مهر، در زیر با هم می خوانیم: درست شبیه آنچه در تلویزیون می بینید پراست از ذوق زدگی ها و هیجانات دخترانه که به راحتی ابرازشان می کند. مژده لواسانی ...
90/ این مدیران فرق توپ لاکی و چرمی را نمی دانند!
را نمی دانند دوزار نمی ارزد. 90: همین الان دلت برای چه کسی تنگ شده؟ واسه خیلی ها.واسه علی منصور که در اوج تنهایی،رهایم نکرد.واسه فامیل هایی که رفتند زیر خاک.واسه رضا چاچا که اگر قهرمانی تیم عبداله را می دید بال در می آورد. واسه خودم. بعد عمری دریبل زدن نباید این همه غصه تو دلم تلنبار باشه ولک. 90: مواظب خودت باش ابی! ...