سایر منابع:
سایر خبرها
می گفت شهادت در جوانی خوش و لذتبخش است
ساده برگزار کنیم. مهر من 14 سکه بود که همان اول زندگی به محمد بخشیدم. بعد هم جای برگزاری جشن ازدواج تصمیم گرفتیم به سفری زیارتی برویم. خیلی دوست داشتم سفرمان کربلا باشد که محمد گفت به دلیل شرایط کاری اش در آن مقطع امکان خروج از کشور را ندارد. بنابراین به مشهد رفتیم و یک هفته ای آنجا بودیم، درست فردای همان روزی که از زیارت برگشتیم، محمد شال و کلاه کرد که به مأموریت برود! خب مثل همه تازه عروس ها که ...
مدالم را با افتخار به شهدای مدافع حرم تقدیم کردم/ انگیزه بانوان ورزشکار کمرنگ شده/ کسب بیش از 100 مدال ...
...: از چهار سالگی رشته کاراته را زیر نظر پدر و مادرم شروع کردم و در حال حاضر کمربند مشکی دان چهار دارم ضمن اینکه مربی و داور فدراسیون کاراته کشور هستم. وی افزود: پدرم از اساتید بزرگ کونگ فو هستند و بعد از آن به ورزش کاراته روی آورده اند، مادرم بعد از ازدواج نیز کاراته را زیر نظر پدرم فرا می گیرد و چون مادرم از اساتید قدیمی و جزو نخستین بانوان کاراته کای استان هستند از همان زمان تا به ...
تا قبل از شهادت رضا نمی دانستیم قائم مقام لشکر فاطمیون است/ فاتح هم دانشجو و هم طلبه بود
انگلیسی و عربی بود و من هیچ وقت از همه این توانایی های برادرم آگاهی نداشتم. خواهر شهید فاتح از ویژگی های اخلاقی برادرش به مهربانی و احترام به خانواده اشاره کرد و گفت: برادرم احترام ویژه ای برای پدر و مادرم قائل بود و هرلحظه که وارد منزل می شد بلافاصله دست پدر و مادرم را می بوسید و هیچ وقت من و برادرهایم را بدون خانم و آقا صدا نمی کرد. وی با اشاره به فروتنی و اخلاص ویژه قائم مقام ...
بر تابوت نادرشاه و کلنل پسیان نماز میت خواندیم
باشگاه تربیت بدنی می آمدند. حبیب ا... بلور، مربی تختی و همه کشتی گیرهای باشگاه بود. تختی را همه دوست داشتند؛ وقتی به باشگاه می آمد، همه پیش پایش بلند می شدند و خوشامد می گفتند. او با همه دست می داد و خوش وبش می کرد. من هم با او دست می دادم و سلام می کردم. صحبت بیشتری بین ما شکل نگرفت. سال ها بعد و پس از تمام شدن کارم در باغ نادری، دوباره برای کاری به تهران رفته بودم. یک روز که حوالی خیابان تخت جمشید ...
اینجا درس می خوانند؛ آنجا کار می کنند
کار می کنم. چند ساعت در روز کار می کنی؟ از 8 صبح تا 10 شب. چقدر درآمد داری؟ ماهی 450 هزار تومن. پولاتو چی کار می کنی ؟ می دم به مادرم. بابا داری ؟ آره. الان کجاست؟ تو رستوران کار می کنه. پس تو چرا کار می کنی؟ پولشو لازم دارم. نمی خوای درس بخونی تا باسواد بشی؟ چرا ولی نمی تونم وقت درس خوندن ندارم. چند تا بچه اید ...
استعدادهای فوتبال محمودآباد به خوبی کشف نمی شوند/ عاشق فوتبالم/ از صدای خمپاره 120 می ترسیدم
...> بهروز: بله. از کودکی فوتبال را دوست داشتم، وقتی سوم ابتدایی در مدرسه شاهپور آن زمان ( امام خمینی ره کنونی ) درس می خواندم و چون جثه کوچکی داشتم در زنگ ورزش من را بازی نمی دادند . در آن سال ها احمد والهی ، مهدی ضیغم ، نصرت کاوه ، حبیب فرج پور و حمزه مفیدی هم در آن مدرسه درس می خواندند. سه هفته مرا بازی ندادند تا اینکه هفته سوم به دلیل نداشتن یک همبازی کمتر، از من خواستند تا برایشان ...
مسعود فراستی: من حکومتی هستم!
. پس چه دلیلی دارند که مخالفت می کنند و می گویند این جوری نیست؟ این را باید از آنها بپرسید. برای ام روشن است. من که قبل از اینکه میشل اوباما از کاخ سفید بیاید و به آرگو جایزه بدهد این را گفته بودم. بعد دیگر مثالم شد. آنها باید بیایند و بگویند نه. من که حرفم روشن است. تاریخ نشان می دهد. جشنواره های سینمایی جهان از بعد از جنگ جهانی دوم تغییراتی می کنند. از اواخر دهه 40 میلادی در ...
گفتگو با سروش حبیبی؛ ابر مرد ترجمه ایران
آن گرمی و شیرینی محبت پدر و مادرم را چشیده ام و به صمیمیت و هم نفسی با برادران و خواهرم خو گرفته ام و با رفقای کوچه و دبستانم بازی و زد و خورد کرده ام و این خود گنجینه ای از یاد نرفتنی است. تهران مثل پوستی است که من در آن رشد کرده ام. چطور می شود چیزی را هرقدر هم که گرانبها باشد جای منظره توچال و دماوند گذاشت که جمعه ها صبح زود چشمم را روشن و نسیمش جانم را تازه می کرد؟ شما حدود چهل سال ...
رضا کیانیان: دهه شصتی ها به ما وصل هستند
باستانی کار بود و همدوره هفت کچلون و حسین رمضون یخی. مگر پدرت ساکن تهران بود؟ ما کلاً در تهران بودیم. من متولد میدان خراسان هستم، مسجد لرزاده. مادرم مشهدی بود. بعد از ازدواج در تهران ساکن شد. اول برادرم (داوود) که9سال از من بزرگتر است متولد می شود و بعد من. یک سال و نیم بعد هم مهاجرت می کنیم به مشهد و من آنجا بزرگ می شوم. پدر من با چنین پیشینه ای به مشهد می آید. یکی از ...
چه کسانی برای اولین بار کشف حجاب کردند
و وقتی که کلاه بر سر می گذاشتند آنرا حتی الامکان پائین می کشیدند و گاهی یک بلوز یقه چین دار در بر می کردند و عینکی سیاه بر چشم می گذاشتند، به طوری که نیمی ازصورت و چینهای بلوز تمام گلویشان را می پوشاند . اما به تدریج تغییراتی در وضع پوشش جدید آنها در شهرهای بزرگ، خصوصاً در تهران روی داد. به قول نویسنده مجله زن روز: خانم های تهرانی در پیروی از مد و آرایش به سرعت پیشرفت کردند و همان خجالتی ها و ...
روزنامه های دوشنبه
خواری با همدستی برخی مسئولان!، می نویسد: ترفند کاشت درخت و جعل سند از جمله شگردهای زمین خواران طی دهه های اخیر برای تصاحب زمین های عمومی بوده است اما آنچه این پدیده شوم را دردناک تر می کند زد و بند برخی مسئولان محلی و غیرمحلی است که یکی از نمایندگان مجلس این روزها از آن پرده برداشت. محمد کاظمی نماینده مردم ملایر در مجلس می گوید: متاسفانه در سال های گذشته عده ای از طریق تصرفات غیرمجاز و زدوبند با ...
داستان یک فرار
را دوست داریم ولی پدر و مادرم بخاطر نداشتن پایان خدمت با این ازدواج مخالفند کلافه شده بودم هرچه اصرار می کردیم اجازه ازدواج به ما نمی دادند دیگر نمی دانستم چه کار باید بکنم تا اینکه محمد پیشنهاد داد تا فرار کنیم اول ترسیدم و مخالفت کردم ولی بخاطر عشقی که به محمد داشتم دل به دریا زدم و با او فرار کردم و به خانه پسرعموی محمد در یکی از شهرستان های اطراف کرمان رفتیم. چهار روز انجا بودیم تا ...
ماجرای زندگی دختری که اعتیاد مادرش اورا به هرزگی کشاند
... دختر 22 ساله که در پاتوق معتادان و فروشندگان مواد مخدر دستگیر شده بود درحالی که لیوان چای را روی میز می گذاشت، دفتر خاطراتش را به دوران کودکی ورق زد و به کارشناس اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: 8 ساله بودم که پدر و مادرم به خاطر اختلافات خانوادگی از یکدیگر جدا شدند و من و برادر 3 ساله ام در کنار مادرم ماندیم. آن زمان درکی از طلاق نداشتم و احساس می کردم پدرم روزی از مسافرت باز می گردد. ...
بیوگرافی افسانه پاکرو + عکس
که سعیده به مهدکودک رفته بود اینقدر اصرار کردم تا من را هم زودتر از موعد به مهدکودک فرستادند. در اصل من دو سال مهدکودک رفتم. یک سال با سعیده، یک سال هم تنهایی. مدرسه هم که با هم بودیم و دقیقاً تا اول دبیرستان. از آن جا به بعد راهمان تغییر کرد. من به هنرستان رفتم و گرافیک خواندم. سعیده: من هم تقریباً همین راه افسانه را رفتم. به هنرستان رفتم و کامپیوتر خواندم ولی در ادامه مانند افسانه هنر ...