سایر منابع:
سایر خبرها
برادرم رئیس جمهور تربیت می کرد/ رابطه شهید بهشتی و امام (ره) مثل پدر و فرزند بود
آن پدر، استاد و بچه ها دانشجو بودند.... هر روز، بعد از آنکه پدرمان نکات را مطرح می کردند، مورد توجه قرار می دادیم. قبلاً گفته بودید که شخصیت پدرتان روی شخصیت شهید بهشتی به میزان قابل توجهی اثرگذار بود. به نظرتان این خصوصیات پدر تا چه اندازه در ایشان بروز پیدا کرده بود؟ زینت السادات بهشتی: یادم می آید این خصوصیت پدرم در شهید بهشتی نیز وجود داشت. در ایام مختلف سال، وقتی برادرم ...
معرفی قاتل امام علی(ع) توسط رسول خدا
.... فرمود: یا علی ! کسی که تو را کشته مرا کشته. بعد فرمود: یا علی! تو روح منی. تو مثل جان منی. تو از طینت منی. یعنی چه این حرف ها؟ یعنی عزاداری روز 21 ، عزاداری برای شخص خاتم است. دسته هایی که بیرون می آیند برای شهادت خاتم انبیاء بیرون آمدند. معنای این کلمه این است: مجالسی که منعقد می شود، برای شخص پیغمبر خاتم است. اگر بشریت بفهمد- نه تنها شیعه- برای علی روز بیست و یکم بر سر ...
فریاد این شهید هنوز در گوش آیت الله خامنه ای مانده است+تصاویر
خواندن ذکر مصیبت دعوت کرده بود. همان روز اول در وسط مراسم، شخصی از طرف همسر سرهنگ به شهید پیغام داد که برای اعلی حضرت دعا کند. شهید گفت: من دعا برای عموم مردم می کنم نه شخص خاصی. شب بعد هم به شهید همین پیغام را دادند که شهید با عصبانیت گفت: اگر ناراحتید، می روم و شبای بعد هم نمی آیم. آنها با دیدن رفتار شهید از حرف خودشون منصرف شدند. مبارزه با اسراف و تجمل پرستی همسر شهید می ...
اَحسنُ ما اَنزلَ الله، جنب الله؛ علی بن ابوطالب
طلحه و زبیر را که تا دندان مسلح در آهن بودند با سربرهنه و بدون شمشیر به گفتگو طلبید (مرد نامتناهی، ص 45). ... عمرو بن عبدود برای بار سوم فریاد زد خسته شدم این قدر مبارز طلبیدم. آیا کسی نیست که بخواهد به بهشت برود؟! در حالی که برخی از ترس، بازماندن درب منزلشان را بهانه فرار کرده بودند و برخی منافقانه هول و هراس به دل مومنین می انداختند برای بار سوم اسدالله الغالب اذن میدان خواست؛ عاقبت ...
پدرش گفت حسین دیگر بر نمی گردد/ شهیدی که نشانه بازگشت پیکرش را به مادر داد
خنده را روی لبمان می آورد. مادر از یادآوری خنده های پسرش و شیطنت های کودکی اش می خندد و می گوید: یک روز برادر بزرگ ترش با دوستش آمدند در خانه و گفتند: مامان حسین سر من و دوستم را با آجر شکست. من با تعجب پرسیدم: چطور حسین که از شما کوچکتر است سر دو نفر شما را با هم شکست؟ حسین گفت: می خواستم مارمولک بکشم، آجر را به دیوار زدم، آجر دو قسمت شد و سر هردو نفرشان شکست. حسین در عین ...
علی(ع) در لحظات آخر عمر ما را به چه سفارش نمودند؟
الْوَفَاةُ أَقْبَلَ یُوصِی فَقَال : آنگاه که هنگامه شهادت پدرم فرا رسید آن حضرت شروع به وصیّت کردن نموده و فرمودند: هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیهما السلام) أَخُو مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ ابْنُ عَمِّهِ وَ صَاحِبُهُ. این ها مطالبی است که علیّ بن ابی طالب برادر حضرت محمّد، رسول خدا و پسر عمو و وصی و همدم و همراه او بدان وصیّت و سفارش نموده است ...
شرح یک دیدار به روایت خانواده شهدای مدافع حرم
: خیلی آرزو داشتم که دخترم را بغل شما بدهم و در گوش او اذان بگویید، چون بچه ام بعد از شهادت پدرش به دنیا آمده، هر چند که دیر شده ولی باز هم دوست دارم که آقا گفتند: نه، دیر نشده، چرا دیر شده؟ دخترم، حلما که تازه با هزار زحمت در بغلم خوابیده بود را یک نفر از محافظان ایشان از من گرفت به حضرت آقا بدهد که بیدار شد و گریه کرد ولی بغل حضرت آقا که دادند آرام شد و خیلی آرام در بغل ایشان نگاه می کرد و آقا در گوش ...
شب های شیدایی قدر میهمان مردم قومس - عاشقی در شب شهادت علی (ع)
هر بند دستانش را به نشانه درخواست از پروردگار بالا می برد. از او می پرسم برای چه بین همه مکان های دیگر شهر، گلزار شهدا را برای امشب انتخاب کرده است؟ نگاهش را جدا می کند از ای همراه بی همرهان، ای فریادرس آن که فریادرسی ندارد، ای راهنمای آن که راهنمایی ندارد و با طمانینه و کوتاه می گوید: به خاطر علاقه به شهدا، پدرم جانباز بود که چند سال قبل فوت کرد، برادر هم شهید شده است. ...
به رفتن از همدان فکر می کنم/ دریغ از یک حمایت!
موفقیت گام بردارند. فارس: وضعیت حمایت هیات فوتبال از داوران چطور است؟ در سال 1388 به خاطر بی توجهی ها و کم لطفی های صورت گرفته قصد داشتم از داوری خداحافظی کنم، اما عباس صوفی رئیس وقت هیأت از من حمایت کردند و اجازه این کار را ندادند؛ با این حال بعد از آن دیگر هیچ حمایتی از هیأت فوتبال همدان ندیدم. فارس: یعنی هیچ حمایتی؟ من و برادرم باید روزی چهار ساعت تمرین ...
معمای قتل نوعروس
. عصبانیتش آن قدر شدید بود که آرام نمی شد . فرشته به من گفت می بینی چه حرف هایی به من می زند، مرتب فحاشی می کند. آن شب چون برادرم خانه ما بود، به او گفتم فردا صبح صحبت می کنیم، اما خواهرم روز بعد کشته شد . سپس متهم در جایگاه حاضر شد. او اتهام قتل را رد کرد و گفت: من خودم یکی از شاکیان این پرونده هستم. روز حادثه صبح زود از خانه بیرون رفتم و نزدیک ساعت 7 شب به خانه برگشتم. در را ...
از اینکه همسر هوس رانم را کشتم اصلا پشیمان نیستم
...> نه آنها همگی من را طرد کردند و همیشه به می گفتند که تو و همسرت مایه ننگ ما و خانواده هستید. آیا به راستی این گونه بود؟ اویل مخالف طرز فکر آنها بودم ولی بعدها، گذشت روز گار به من ثابت کرد که هرچه افراد خانوادام می گفتند، درست بود. چه شد که تصمیم به قتل سارا و برادر زاده ات گرفتی؟ چند باری دخترم سر بسته به من گفته بود که برادر زاده ام به خانه مادرش رفت و ...
ماجرای دختری که با جوان غریبه ای رابطه نامشروع داشت
غیرقانونی در ایران با مشکلات زیادی روبه رو بودیم با وجود این، من و خواهر و برادرم در مدارس دولتی تحصیل می کردیم تا این که بنا به شرایطی مجبور شدم به خواست پدرم ترک تحصیل کنم چرا که مادرم به سرطان مبتلا بود و من باید به امور خانه نیز رسیدگی می کردم. درست 5 سال قبل بود که مادرم پس از تحمل سختی های این بیماری جان خود را از دست داد و من از نظر روحی دچار آسیب شدیدی شده بودم. از آن روز به بعد ...
امام خواب دیده بود عبای آیت الله سوخته!/نماز جماعتی که آقای بهشتی در هامبورگ خواند
من کاملاً آزاد بودم با ایشان همکاری کنم یا نکنم. در هر حال، بعد از چند ماه از خرید فرش پشیمان شدم و آن را فروختم. آیت الله بهشتی هر ماه ده درصد حقوقش را به من می داد هرگز به یاد ندارم حتی یک کلمه تحقیرآمیز به من گفته باشد. او هر ماه ده درصد حقوقش را به من می داد و می گفت، خانم! این غیر از خارج خانه است و به شما تعلق دارد. هر جور که دوست دارید خرج کنید. او می دانست که من به ...
برادری که هتک حرمت خواهرش را در فضای مجازی دید
پدرم پک عمیقی به قلیانش زد و گفت:"این مزخرفات رو توی همون مدرسه یادت دادند! می دونی، مقصر من بودم که گذاشتم بری مدرسه و همین چند تا کلاس درس رو بخونی! اگر همون موقع قلم پات رو شکسته بودم، اکنون اینگونه برای من رجز نخونده و حرفای بیهوده که آب در هاونگ کوبیدن است و هرگز راه به جایی نخواهد برد، نمی زدی. ببین دختر، خوب گوشاتو باز کن؛ تو چه بخوای و چه نخوای باید با "پرویز" ازدواج کنی. این ...
محاکمه دوباره دختری که در16سالگی پدرش را کشت
...، اما اشتباه می کرد. رابطه ات با پدرت چطور بود؟ چون تنها دختر خانواده بودم پدرم مرا خیلی دوست داشت و می گفت هیچ وقت اجازه نمی دهد ازدواج کنم. چطور پدرت را کشتید؟ مادرم در اولین مرحله به پدرم مرگ موش خوراند، اما اثر نکرد. در دومین مرحله مادرم آبمیوه مسموم را به پدرم داد که او بعد از خوردن آبمیوه، بیهوش شد. من بالشتی را روی دهان پدرم گذاشتم و مادرم چند ضربه چاقو به او زد ...
مشکل اساسی حکومت امام علی(ع) چه بود
جنگ معنی ندارد. علی فرمود: مگر شما نمی دانید که از روز اول سخن من به اینها این است که بیایید ما بر اساس قرآن حکومت و قضاوت کنیم، ببینیم حق با کیست؟ اینها دروغ می گویند، اینها قرآن رابه میان نیاورده اند، جلد و کاغذ قرآن را سپر قرار داده اند، برای اینکه بعد باز علیه قرآن قیام بکنند. اهمیت ندهید، من امام شما هستم، من قرآن ناطق شما هستم، بزنید بروید جلو. گفتند عجب! چه حرف ها می زند؟ ما تا به ...
وصیّت های امیرالمومنین و کیفیت شهادت ، غسل و دفن آن حضرت
...، اینک هنگام مفارقت و جدائی است، ترا وصیّت می کنم که با برادر خود محمد نیکوئی کنی؛ چه او برادر و فرزند پدر تُست و می دانی که من او را دوست می دارم و امّا برادرت حُسین، پس پسر مادر تو و برادر اعیانی تُست و ترا در باب او احتیاج به وصیّت نیست و خداوند خلیفه من است بر شما و از او مسئلت می کنم که احوال شما را به اصلاح آورد و شرّ ستمکاران و طاغیان را از شما بگرداند، بر شما است که شکیبائی کنید و پای ...
مادرم پشت درب خانه منتظر می نشست
زخمی شدم) آن شب تا صبح نخوابید. ساعت 8 صبح هم که رادیو مارش عملیات را زد، دلمان خالی شد و مادر زار زار گریه می کرد. از آن روز به بعد شب ها معمولا تا صبح پشت در می آید تا تو بیایی.” بعدها برایم تعریف کردند که مادرم در شب های که انتظار مرا می کشید با لباس نازک در حیاط می نشست و می گفت “پسرم در سرما مانده است. من چطور با لباس گرم در خانه بمانم.” مادرم هنوز نمی دانست که چرا برخلاف معمول من ...
حمید بهاری: انشقاق در جامعه مداح به صلاح هیچکس نیست! + تصویر استعفانامه
عضویت هیات امنای خانه مداحان اهل بیت (ع) در آمدم. چندی بعد، مجددا به امر استاد، مدیریت جلسه چهارشنبه به این حقیر واگذار شد. سالی گذشت. پیشنهاد ادغام دو جلسه چهارشنبه و یکشنبه جامعه مداح تهران از طرف بنده به بزرگان داده شد و پس از امضای تعدادی از ذاکرین و اساتید در نهایت به تایید استاد آهی رسید. بعد از درگذشت حضرت استاد آهی شدیدا احساس تنهایی کرده و دیگر دلگرمی برای ادامه راه نداشتم. به ...
آن شب به داغ مولا مهتاب گریه می کرد تصویر ماه در آب بی تاب گریه می کرد
داشت و از شدت درد و کثرت سم پاهای خود را یکی پس از دیگری بلند می کرد و زمین می نهاد. آن گاه به من فرمود: ای اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدی؟ گفتم: چرا، ای امیرمؤمنان، ولی شما را در حالی دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم. فرمود: بنشین که دیگر نپندارم که از این روز به بعد از من حدیثی بشنوی. بدان این اصبغ، که من به عیادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه ...
گلایه فرزند حبیب از انتشار تصویر پدرش در سردخانه
...؛ چون من در سکوت فرو رفتم و نمی دانم چه جوابی دادم. روز بعدش زنگ زد که عید را تبریک بگوید؛ تا خواست تبریک بگوید، زد زیر گریه و اصلاً نتوانست حرف بزند و فکر کنم یک دقیقه فقط گریه کرد. بعد مادرم تلفن را گرفت و گفت نگران نباش. حال پدرت خوب است و فقط یک مقدار هیجان زده شده. از آن موقع من یک اضطراب وحشتناکی داشتم که یک اتفاقی می خواهد بیفتد و مرگ پدر درون ذهنم بود و صددرصد خدا داشت من را برای این روز ...
عوامل گسست جامعه کوفه +دانلود کتاب
کارگزار علی(ع) بود، چنین نامه نوشت: اما بعد، خانه و آشیانه ای که در آن پرورش یافته ای، برای ما مشخص است. پس به آن پناهنده نشو، همان گونه که پرندگان به آشیانه خویش پناه می برند. اگر ترسی وجود نداشت و خداوند بدان آگاه تر است، همچون عبد صالح می گفتم: فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّهً وَهُمْ صَاغِرُونَ . با لشکریانی ...
بازیکن گمنام پرسپولیس:الگوی من دی ماریاست
ایران را نگاه نمی کردم. بیشتر فوتبال اروپا را دوست دارم. پدرم پرسپولیسی است ولی برادر و عموهایم استقلالی هستند. از کدام بازیکن ایرانی خوشت می آمد؟ بازیکن خاصی را در ذهنم ندارم که بگویم اما در اروپا بازی دی ماریا را دوست دارم و الگویم این بازیکن است. البته در بین بازیکنان ایرانی چند کلیپ از بازی های میناوند را دیده ام و از سبک بازی او خوشم می آید. فکر می کنی با حضور امید عالیشاه و وحید امیری در ...
بازگشت از دنیای مردگان/قاتلی که مقتول را زنده کرد
ایران اکونومیست - سال 1369 بود. مجرد بودم و هنوز در خانه و نزد مادر و پدرم زندگی می کردم دیپلم که گرفتم چون در آن شهر کوچک کاری برای انجام دادن نداشتم مجبور شدم به سربازی بروم محل خدمتم نیز خوشبختانه شهری نزدیک بود و می توانستم هر پنج شنبه برای مرخصی به دیدن خانواده ام بروم . زمستان بود. وقتی به شهرمان آمدم خبردار شدم پسر عمویم که از رفیق و حتی برادر برایم عزیزتر بود و هست به مناسبت ...
روایت زندگی شهید مظلوم بهشتی از زبان خواهرش/ از علایق مختلف شهید بهشتی تا آخرین صحبت های این شهید مظلوم!
به شما نرسید؟ زینت السادات بهشتی: برادرم روز شنبه به شهادت رسید و خوب به یاد دارم که چند ساعت بعد از آنکه به شهادت رسید، صبح یکشنبه بود و هنوز هوا به صورت کامل روشن نشده بود که منافقان با من تماس گرفتند و گفتند خانم بهشتی دیدید که برادرتان را کشتیم؟ این در حالی بود که همان شب رادیو بیگانه گفت ایران مغز متفکر خود را از دست داد. تسنیم: در کنار سواد و علم بالا، شاید ارتباط ...
بهشت پدری...
کارهای خانه را تعیین کرده بودند که در شبانه روز به کمک مادر بشتابند. هنگام ورود به خانه اول به سراغ مادر می آمدند و از ایشان احوالپرسی می کردند و خسته نباشید می گفتند و دلجویی می کردند. در جریان فعالیت های اجتماعی نیز همواره مادر را به همراه خود می بردند. چه جلسات گوناگون که در داخل کشور داشتند و چه در خارج از کشور، به خصوص آنکه در اروپا می خواستند زن مسلمان با حجاب کامل به جامعه اروپایی معرفی شود و ...
شهید بهشتی در علم و فقاهت مظلوم بود/ علت مهاجرت شهید بهشتی به تهران / چرا شهید بهشتی جواب منافقان را ...
...> حجت الاسلام اژه ای: خوب، ما با آقای بهشتی از چند جهت نسبت خانوادگی داشتیم؛ مادر پدرم، عمه آقای بهشتی هستند و مادر آقای بهشتی خاله ما. مادر آقای بهشتی، دختر مرحوم آقا میر محمدصادق خاتون آبادی و خواهر آقا میر محمدصادق همسر پدربزرگ من، آیت الله حاج میرزا محمدحسین اژه ای بودند. ما یک فامیل بزرگی بودیم که نسبت فامیلی داخلی زیادی با هم داشتیم. البته روابط من با آقای بهشتی ارتباطی با مسائل ...
ماجرای کامنت فارسی بمب آبی ها زیر پست رونالدو!
، حرف درباره شما زیاد زد. اما چند جا هم مصاحبه کرد که باید بالاخره تکلیف سربازان مشخص شود. امیر خان هم خیلی دوست داشت که این مشکلات حل شود .امیر خان سال های آخر حضورش در استقلال به شدت دنبال من بود و از او بابت این علاقه اش تشکر می کنم. این نیم فصل هم مشکلی وجود نداشت. با اینکه خیلی صحبتی با هم نداشتیم اما من همیشه در جایگاه یک بازیکن به وظیفه ام عمل می کردم. *خیلی اینگونه ...
امید دیگر از یکشنبه ها نمی ترسد
بزودی اجرا خواهد شد گفت. شماره تماسم را به او دادم و گفتم وکیل من شاید بتواند به پسر شما کمک کند. وی ادامه داد: صبح روز بعد امید تماس گرفت و گفت: سال 88 وقتی قتل اتفاق افتاد من 19 ساله بودم و برادر بزرگم مخارج زندگی را تأمین می کرد. روز حادثه در خانه خواب بودم که با شنیدن صدای دعوای برادرم با خواهر زاده ام محمد سراسیمه بیرون دویدم. آنها بر سر یک جفت کتانی باهم درگیر شده بودند. وقتی بالای ...
مادر گناهان کبیره در حکومت
مدیران دولت های مختلف گرفته تا خون ها و مجازات های زیر پرسش، چقدر در انذار دادن های دین مورد توجه بوده است؟ آیا برای حکومت هم گناه کبیره ای تعریف شده است؟ دکتر مصطفی دلشاد تهرانی که برای همه حرف هایش استنادی از قرآن یا نهج البلاغه دارد، تفاوتی جدی میان گناه کبیره در حکومت با گناه کبیره در سطح فردی قائل و معتقد است که خودخداپنداری و توهم تسلط بر دیگران، مادر گناهان کبیره در حکومت است، با ...