سایر خبرها
شاعری که عارف بود، عارفی که عاشق بود / نظر پرویز پرستویی، رسول یونان، محمد علی بهمنی درباره حسین پناهی
در مجموعه های تلویزیونی گرگها، آواز مه، محله بهداشت، بی بی یون، روزی روزگاری، امام علی (ع)، همسایه ها، آژانس دوستی، دزدان مادر بزرگ، آئینه خیال، کوچک جنگلی، آشپزباشی، روزگار قریب، یحیی و گلابتون و شلیک نهایی نیز بازی کرده است. وی در سال 1367 به خاطر فیلم "در مسیر تندباد" و در سال 1371 برای بازی در فیلم "مهاجران" نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره فجر شد. همچنین ...
آن روسری که پرچم زنان تبریز شد
هم می آید و قلیان می کشد! کلبعلی، پیرمرد دهاتی ای که چند سال بود مشتری قهوه خانه بود و هر روز می آمد و چند ساعت توی قهوه خانه می نشست، وقتی متوجه غرولند پیرمردها شد، بلند گفت: سلامتی شیرزن تبریز که پوز شاه مملکت را زمین زد صلوات... و با این حرف کلبعلی همه مردهای توی قهوه خانه صلوات فرستادند. غیر از آنهایی که غر می زدند و زیرچشمی و چپ چپ زینب را نگاه می کردند. زینب خانوم انگار که خجالت کشیده باشد ...
میخواهم شهید شوم ولی نگران مشکلات روی شانه های دین هستم
. گفت: خب بپرس . پرسیدم: تو زندگی شما خانواده اولویت چندم است؟ بابا سرش را پایین انداخت و چند ثانیه ای سکوت کرد و گفت: از یک جهت من همه این کارها را برای خانواده انجام می دهم، اگر من پیگیر این مسائل نباشم، برای نسل بعد شما جنگ به یک افسانه تبدیل می شود؛ می شود یک قصه! دیگر کسی مفهوم شهید و شهادت را به درستی متوجه نمی شود، اگر یک روزی فرزند شما از شما بپرسد که چرا کسی از خانواده شما به داد مظلوم ...
کاهش وزن به سبک نعیمه نظام دوست
...> چاقی من ارثی نیست من دچار اضافه وزن هستم و این را از ظاهرم می شود، فهمید. چاقی من ارثی نیست بلکه به دلیل مصرف کورتون به وجود آمد. چند سال قبل به دلیل یک بیماری مجبور به مصرف کورتون شدم، همین قضیه هم باعث افزایش وزن من شد. بعد هم اتفاقات دیگری باعث شد که وزنم روز به روز بیشتر شود. 10 سال است که با بیماری چاقی درگیر هستم، یادم می آید که قبل از آن 60 کیلو بودم. بعد از بالون ...
فرزندان خواننده های مشهور ایرانی + تصاویر
زیر عکس منتشر کرد که سلام. امروز بهترین روز زندگیمه. عضو جدید خانواده رو بهتون معرفی می کنم. کارن عسکری کوچیکه همه شما . او قبلا هم در مصاحبه ای گفته بود: من هیچ وقت نخواسته ام از سلبریتی هایی باشم که ازدواج کردن و بچه دار شدن شان را از مردم پنهان می کنند. در میان سلبریتی های دنیا هم شاهد این هستیم که آنها به راحتی این مسائل را با مردم در میان می گذارند و اتفاقا هواداران شان از این ...
داستان عجیب زندگی یک شهید باهوش
جلسه هفتگی بچه های دوره سه مدرسه مفید چند هفته پیش از شهادتشان که در آن علی بلورچی مطلب عجیبی را در مورد انتخاب شهادت بیان کرده و هر کسی را به فکر فرو می برد. دیدن این فیلم که در آن حرف های علی محور جلسه است، باعث شد که احساس کنم علی و روحیاتش را بیشتر شناخته ام... در قسمتی از متن کتاب هم از زبان مادر شهید آمده است: اولین روزی که مرگ بر شاه گفتم، محرم بود. اعلامیه های امام را ...
دختران هاشمی رفسنجانی از افشای کدام واقعیت تاریخی واهمه دارند +تصاویر و سند
به نظر من او با اعضای مجاهدین ارتباط سازمانی نداشت چرا که وقتی بچه های سازمان به خانه های تیمی رفته بودند، وحید زندگی معمولی داشت. وحید به علت ارتباطی که با برخی از اعضای مجاهدین از جمله مسعود رجوی در زندان داشت، با این ها دوست بود... تلقی ما نیز از بازداشت وحید، ارتباط با مجاهدین بود ولی این برداشت را درست نمی دانستیم... بعد ها گفته شد که چون وحید در زندان بعضی چیز ها را به آقای لاهوتی نسبت داده ...
خواننده های ایرانی و دنیای بچه داری!
روز زندگیمو بهم هدیه داد. واقعا یه لحظاتی از زندگی رو نمیشه تو جملات توضیح داد... نگاه عزیزم... خوش اومدی... از همه دوستان عزیز که تبریک گفتن هم تشکر می کنم. حالا نگاه هم مثل زانکو چاووشی بین طرفداران پدرش، محبوب و مشهور است. حالا نگاه تا چند ماه دیگر دو ساله می شد. او 14 آبان سال 93 به دنیا آمده است. بعد از تولد او بود که یگانه یکی از محبوب ترین آلبوم های خود به اسم حباب را روانه بازار ...
قتل سارا کوچولو، برای ازدواج
او زنده است گفت من بچه شخص دیگه ای را بزرگ نمی کنم. برای همین من مانده بودم که چه کنم. بعد از مرگ دخترت ازدواج کردی؟ نه. مجردم و به تنهایی زندگی می کنم. پس خواستگار پر و پا قرص تو چه شد؟ خبری از او ندارم. اما فردای روز حادثه به او گفته بودی که سارا فوت کرد و خیالش راحت باشد. بیا من را ببر. زن جوان سکوت می کند. چه مدت است که طلاق گرفته ای ...
مرتضی واقعاً شهید شدی یا این را هم شوخی می کنی
فردای قیامت جواب حضرت زینب(س) را چه می دهی؟ بالاخره هم دهم دی ماه 94 بود که به خانه آمد و گفت امروز اعزام داریم. قبلش هم از اعزام گفته بود، اما این بار رفتنش جدی بود. من ناراحت شدم و گفتم حداقل صبر کن کمی دیرتر برو. اما آقا مرتضی آنقدر خوشحال بود که می خواست پرواز کند. واقعاً هم پرکشید و رفت. از آن روز به بعد چند بار با ما تماس گرفت و چون اوایل از رفتن ناگهانی اش ناراحت بودم، با شوخی سعی می ...
صابر ابر همراه با پرتقال های کال اش
آن را بسازم. خود من هستم. می توانم خشم و غم و بقیه احساساتم را با آن تخلیه کنم. سینما این اجازه را به من بازیگر نمی دهد. چون سینما مقطع است. اما در تئاتر با خودت می گویی من یک ساعت و نیم، پیوسته شیدایی می کنم تا کمی حالم خوب شود. (می خندد) پرتقال های کال کی نوشته شد؟ اول از همه بگویم سینا آذین نویسنده این متن، جزو نوابغی است که در سال های آینده اتفاقات خوبی برای او رقم خواهد ...
5 روایت از نجات جان هایی که نمی خواستند بمانند
عجیب و غریب می خواست. گفته بود می خواهد تغییر جنسیت بدهد. وقتی به خانه شان رفتیم می خواست با چاقو رگش را بزند. به مادر حمله کرده بود و خیلی، خیلی وحشیانه مادر را گاز گرفته بود. همکاران اورژانس 115 هم آمده بودند و خواب آور و آرامبخش تزریق کردند تا آرام شد. مادر برای مان تعریف کرد که این دختر وقتی 8 ساله بوده، یک روز باران می آمده و پدر، عسلویه بوده و آرزوی این بچه این بوده که با پدرش زیر باران قدم ...
زوج نابغه قربانی سگ سیاه
خانه پدری نقل مکان کرد. آیدا در آن پنج سال چند باری به دیدار مسعود رفته بود، اما هر بار با زخمی بر دل و بدنش به یادگار بازگشته بود، هر بار سعی کرده بود از زیر نگاه ها و پرسش های خانواده اش به گونه ای فرار کند. یک بار برای کبودی گونه اش بهانه آورده بود با موتور مسعود زمین خورده اند، بار دیگر درباره علت زخم روی پیشانی اش گفته بود به در آسانسور خورده و... اما همه این توضیحات دروغ بود. در ...
ما خادمان خواهر خورشید هشتم ایم
ایامی در قم داشتم، همیشه نسبت به حضرت معصومه سلام الله علیها احساس دین می کردم و حس می کردم و می کنم آرامش، امنیت، سلامتی و برکت وقتی که زندگی امروز من دارد، به خاطر حضور معنوی ایشان در زندگی ام است. به همین خاطر تلاش کردم شرایط زمانی را طوری ایجاد کنم که بتوانم کاری انجام بدهم؛ الان هم شرایط طوری نیست که زمان آزاد زیادی داشته باشم، اما برای ایجاد این شرایط تلاش کردم و حالا سه سال است ...
چرا حین سزارین از هوش رفتم؟
سوال مخاطب نی نی بان: 30 سالم هست و زایمان اولم سزارین بود. لگنم برای طبیعی مناسب بود و سر بچه ام رو به پایین بود ولی تا چهل هفتگی درد نداشتم. بدون درد رفتم بیمارستان و به گفته پزشکم قرار بود طبیعی زایمان کنم. صبح بستری شدم ظهر بهم آمپول فشار زدند. از ساعت 15 تا 21 درد های خفیف داشتم و کمی خون ریزی. بعد از معاینه دوباره دکترم گفت 2 فینگر بیشتر باز نشده و خطرناک است. من هم دردهایم تشدید شده بود و ...
نماز اول وقت؛ رمز شهادت سردار شهید آخوندی
به گزارش سرویس راهیان نور خبرگزاری بسیج ، شهید محمد جواد آخوندی، فرمانده گردان ید الله تیپ امام صادق (ع) (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) در دومین روز از دومین ماه سال 1338 در روستای اناران به دنیا آمد. از کودکی مهربان و صمیمی بود و در کارهای خانه و کشاورزی و دامداری به افراد خانواده کمک می کرد. مدرسه رفتن را دوست داشت و در سال 1344 به دبستان حسین آباد واقع در روستای حسین آباد ...
هوا و هوس باعث شد جان دخترم را بگیرم
دارم ولی باور کنید نمی توانستم تنهایی زندگی کنم. هر بار با هرکسی آشنا می شدم همین که می فهمید بچه دارم مرا رها می کرد و می رفت. دو هفته با یک نفر زندگی می کردم. در بومهن ساکن شده بودیم، که با فهمیدن موضوع سارا او هم رهایم کرد. چرا او را به خانواده همسرت ندادی؟ به خانواده میثم می گفتم از فرزندم نگهداری کنند، اما آنها هم قبول نمی کردند. می گفتند تو او را نگه دار ما هزینه اش را ...
رئیس جمهور - اجبار - در انتخاب رشته را بایکوت کرد
خودم که بعد از 29 سال سابقه کاری در آموزش و پرورش تنها 2 میلیون تومان دریافتی داشته و مشکلات زیادی را متحمل می شوم، زندگی کند. به گزارش فارس، نگرانی و ناراحتی در چهره برخی پدران و مادران که برگ هدایت تحصیلی فرزندشان را زیر بغل دارند، مشهود است؛ اما در طرف مقابل وزارت آموزش و پرورش بر صحیح بودن روند اجرای این موضوع پا فشاری دارد. البته ذکر این موضوع مهم است که نقش مشاور خوب می ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (290)
خوش بگذرون. 23. تو ونیز دعوا میشه میگن بریم محلشون رُ به آب و خون بکشیم. 24. حافظ هروقت با معشوقش حکم میزده موقع تعیین حکم میگفته: لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی. قنادی اصغر فرهادی 25. یارو می گه من بچه میارم که خنده ش رو ببینم خستگیم از تنم در بره.خب عزیز خسته می شی برو استراحت کن، چرا راه حل به این سختی رو انتخاب می کنی؟ 26. چرا اب کرفس ...
پله: من ارباب فوتبال هستم و بولت ارباب نسل فعلی ورزش
؟ همه ورزش ها را دوست داشتم: تنیس، بوکس و... دوست داشتم با محمدعلی مبارزه کنم پس بوکس را انتخاب می کردم. فکر می کنم در بوکس می توانستم خوب باشم چون گهگاهی مبارزه می کردم. * به نظر شما کدام ورزشکاران برزیلی می توانند در ریو بدرخشند؟ شناگرهای ما دوران خوبی را سپری می کنند. البته در والیبال و چند رشته دیگر هم شانس داریم ولی چیزی که برزیلی ها مطلقاً به دنبال آن هستند قهرمانی در ...
متن کامل گفتگوی سلام دلفان با علی رستمیان
اسلحه برنو به من داد و با سرنیزه ای که داشت تقریبا چهار انگشت از من بلندتر بود. گفت برای چه به جبهه آمده ای؟ گفتم آمده ام امام را یاری کنم؛ آمدم انقلاب را یاری کنم؛ آمده ام به مزدورها تو دهنی بزنم... از این صراحت لهجه ما خیلی خوشش آمد... بعد گفت که شما خیلی بچه اید گفتم بیا بدوییم؛ بیا تیرانداری کنیم؛ بیا برویم توی سنگر نگهبانی بدهیم و... با همان لحن بچگانه التماسش کردم تا اینکه اجازه داد به ...
بهترین خاطره طرح هجرت3 حضورم در روستا بود
همون روستا (حسن بقعه ) بود. خونواده شهید با نهایت صمیمیت با ما برخورد کردند و از ما خواستند تا سر سفره ای که با محصولات محلی خودشون پهن کرده بودن بریم بعدم از درختایی که پسر شهیدشون کاشته بود میوه آوردن. پدر شهید بهرامی می گفت: چند شب پیش خواب دیدم تو خونه مهمون دارم و حالا که شما اومدین مطمئن شدم که تعبیر خوابمه؛ آخر هم از ما خواستند که تابع محض ولی فقیه باشیم و حرفاشونو خوب گوش کنیم و به حد و اندازه وسع و تکلیفی که رو دوشمونه بهش عمل کنیم . ...
می آید و می آورد از سمت یثرب همراه خود، عطر دعای مادرش را(چشم به راه سپیده)
نیست در میان خستگان از قلب ما ناکام تر خشک شد لب های ما با چند ندبه می رسی؟ جان مولا، ساقی از دست تو شد این جام، تر؟! زیر لب ذکر تو را هر روز و هر شب گفته ام گفته ای: آرام تر...آرام تر...آرام تر! می رسی با انتخابی سخت! می دانم ولی بی گمان از عاشقانی بهتر و خوش نام تر سهم ما... شوق حضور و آبروی انتظار سهم عاشق های از گمنام هم گمنام تر! نغمه ...
مصائب دختران پرند در دبیرستان ایران
.... اما با دانش آموزان و اولیا که هم صحبت می شوم از مشکلات متعدد آن برایم می گویند. فاطمه یکی از بچه های فاز دو است با مادرش برای ثبت نام به مدرسه ایران آمده اما او را ثبت نام نمی کنند می گویند ظرفیت نداریم. وی که متوجه شد ما خبرنگاریم با ما هم صحبت شد. 5 سال است که ساکن پرند هستم. پدرم کارمند است و مادرم خانه دار، از فازدو برای ثبت نام به این دبیرستان که تنها دبیرستان دخترانه ...
مادر بی رحم دخترش را برای ازدواج کشت
با هم خوابیدیم. نیمه های شب متوجه شدم که حالش بد است اما روی سرش پتو کشیدم تا چیزی نبینم. صبح بیدار شدم و متوجه شدم سارا فوت شده است. بعد از آن با سر وصدا از برادرانم کمک خواستم. با خانواده ات زندگی می کردی؟ پس از جدایی از شوهرم همراه مادر و برادرم زندگی می کردم. پدرساراکجاست؟ 3سال پیش طلاق گرفتم و زمان حادثه او در زندان بود. به جرم سرقت و مواد مخدر ...
با فرزند کمتر موافق نبودم و نیستم/ هفت فرزند دارم
پله ها به خاله ام گفتم که آمده ام از دخترت خواستگاری کنم و همه خواسته هایم را در این دفتر نوشته ام و دفتر را دادم. خاله ام به من ایراد گرفت که این چه طرز خواستگاری کردن است. من هم گفتم، عقاید و داستان زندگی من را بخوانید، اگر پسندید با پدر و مادرم برای مراسم رسمی می آییم. خاله ام همان شب تماس گرفت و من و خواهرم را برای شام به خانه اش دعوت کرد. آنجا که رسیدم دختر خاله ام دفتر را جلویم گذاشت، یکی یکی ...
دانشگاه را رها کرد تا حرف امام روی زمین نماند
خانه که بیرون می رفت دلم طاقت نیاورد و بدو بدو تا در کوچه رفتم تا یک بار دیگر پسرم را ببینم. دیدم همین طور که می رود پشت سرش را نگاه می کند و می خندد. از همان فاصله دوباره با من خداحافظی کرد و رفت. همان لحظه در دلم گفتم خدایا پسرم را به تو سپردم و هر چه خودت صلاح می دانی برایش در نظر بگیر. بچه ام (بهمن) به برادرشوهرم گفته بود بار آخری که به جبهه رفتم قسمت نشد که شهید شوم ولی این بار که بروم فکر ...
خاطرات فراموش شدنی
دوستان گردان فجری می دانند که از ابتدا شروع گردان تا این اواخر اکثر نیروهایش آر.پی.جی زن و تیربارچی بود و تک تیرانداز کم داشت . شرایط سخت، خستگی زیاد و کم شدن روحیه ها بچه ها را شاهد بودیم. (تعداد نیروها کم شده بود و کمتر کسی به جبهه می آمد و بچه ها هم احساس تنها شدن می کردند. البته بعد از این وضعیت امام (ره) دستور هجوم به جبهه ها را داد که فضا تغییر کرد) روزی اول مغرب بود که حیدر یوسف پور ...
مروری بر دیالوگ های پرمایه و فاخر ایرانی
گاهی با این جور بهانه ها می شه قوم و خویش رودید. بفهمیم کی هست ...کی نیست... بچه ها رو نمی شناسی... چون بزرگ شدن... بزرگارو نمی شناسی... چون پیر شدن.. همه کسم مردن... ولی نه برای من... هر روز می بینمشون... پدر اونجا نشسته بود... مادر اون جا و من بچه بودم... تو نبودی... پس معنیش اینه که مرده بودی؟.... نه! روسری آبی / رخشان بنی اعتماد رسول رحمانی (عزت ا... انتظامی): رسول رحمانی ...
کرامات و معجزات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها از زبان خادمین حرم
بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اینکه در این باره به کسی چیزی بگویم، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم: او را به دکتر بردم! گفت: پس داروهایش کو؟ حرفی برای گفتن نداشتم. برای اینکه دروغی نگفته باشم، حقیقت را گفتم: بچه را نزد حضرت بردم و ایشان هم عنایت کردند و شفا دادند. همسرم در حالی که گریه می کرد، گفت: در همین ساعات که شما رفتید، خوابیدم و خانمی را در عالم خواب ...