سایر منابع:
سایر خبرها
به من تجاوز کرد و گفت که ایدز دارد
کاری داشته باشم می تواند مانند پدری دلسوز به من کمک کند. از طریق تلگرام با او در ارتباط بودم تا اینکه جوانی به خواستگاری ام آمد. اما پدرم به خاطر سن کم من و نداشتن پول خرید جهیزیه با ازدواج مان مخالفت کرد و جواب رد به خواستگارم داد.همین باعث عصبانیتم شد و شبانه از خانه فرار کردم. همان شب به محمد زنگ زدم و از او کمک خواستم. او مرا به خانه اش دعوت کرد. چون جایی برای ماندن نداشتم به آنجا رفتم. او به من ...
اذیت و آزار دختر فراری توسط مرد ایدزی!
پناهگاه من شده بود تا اینکه خواستگار قدیمی ام به من زنگ زد و خواست تا به دیدنش بروم که دستگیر شدم. کارآگاهان وقتی ادعای دختر جوان را شنیدند و مشخص شد که مرد جوان قصد داشته با این داستانسرایی ایدزی فریبا را برده خودش کند. در ادامه کارآگاهان برای دستگیری امیر وارد عمل شده و روز 18 مرداد ماه این مرد شیطان صفت در عملیات غافلگیرانه پلیس در خانه اش دستگیر شد. امیر ابتدا ...
امام زمان (عج) ایشان را سر راه من قرار دادند!
تب داری! صورتت برافروخته است. اصرار کرد که برویم دکتر. گفتم من الان خسته ام، استراحتی می کنم و اگر لازم شد می رویم. آن روز حال عادی نداشتم. چون از صبح متوسل به وجود نازنین حضرت ولی عصر(عج) بودم و زبان حالم این بود: محبت و ارادت ما به خاندان اهل بیت ریشه دار است و از طرفی فضای غیراخلاقی ای بر جامعه حاکم است و از طرف دیگر عده ای جوان مانند من می خواهند مسیر شما را طی کنند. دست مان هم که به دامن شما ...
مادرم به جرم ارتباط پنهانی با یک مرد غریبه دستگیر شد
شناختم+ عکس فریب دختران در خانه مجردی و تهیه فیلم و عکس از صحنه تجاوزشان بلای که بر سر زن تنها در غیاب شوهرش آمد مزاحمت برای خانم دکتر جوان / فکر نمی کردم مقاومت کند عمل بی رحمانه و زننده سرباز جوان با یک مادر و دختر/ من فقط انتقام گرفتم +عکس از خانه فرار کردم / شوهرم می گفت بی خیال دنیا بیا شراب بخور ...
مزاحمت برای خانم دکتر جوان - فکر نمی کردم مقاومت کند
.... جام جم 110 این اخبار را از دست ندهید: دوست همسرم در تنهایی به من حرفی زد که از شنیدنش شوکه شدم به شکل عجیبی به بی وفایی همسرم پی بردم و او را شناختم+ عکس فریب دختران در خانه مجردی و تهیه فیلم و عکس از صحنه تجاوزشان بلای که بر سر زن تنها در غیاب شوهرش آمد عمل بی رحمانه و زننده سرباز جوان با یک مادر و دختر/ من فقط انتقام گرفتم +عکس از خانه فرار کردم / شوهرم می گفت بی خیال دنیا بیا شراب بخور ...
از خانه فرار کردم - شوهرم می گفت بی خیال دنیا بیا شراب بخور
خانواده ام واقعاً آبروداری کردند. یک مراسم جشن عروسی خوب هم برگزار کردیم. قرار بود به خانه مادر شوهرم برویم. اما او یک ماه بعد از ما ازدواج کرد و درگیر زندگی جدیدش شد. زن جوان افزود: در دوران عقد باردار شدم. مانده بودم چه کار کنم. مادر شوهرم می گفت مزاحم زندگی اش نشویم و خودمان فکری برداریم. پدرم که از آبرویش می ترسید دست به کار شد.او زیرزمین خانه همسایه را برایم کرایه کرد و جهیزیه ای که با ...
سنگ نوشته مزار هر شهید یک رسانه است
به گزارش دولت بهار، هرچند رهبر انقلاب در بازدید از گلزار شهدای بهشت زهرا تأکید کرده اند که شکل ظاهری گلزار شهدا حفظ شود و فقط مسیرهای دسترسی آسان آن میسر شود، اما چندی پیش بنیاد شهید و امور ایثارگران و سازمان بهشت زهرا با عقد قرادادی اقدام به یکسان سازی قبور شهدا در گلزار شهدای تهران کرده اندکه عکس العمل و اعتراض بسیاری را برانگیخت. به گزارش روزنامه جوان، وحید رضازاده آذری فرزند شهید ...
دوست همسرم در تنهایی به من حرفی زد که از شنیدنش شوکه شدم
باید حد و مرز حریم برای زندگی اش قایل شود و اعتماد نابجا به دیگران دردسرآفرین می شود. قدس آنلاین 110 این اخبار را از دست ندهید: به شکل عجیبی به بی وفایی همسرم پی بردم و او را شناختم+ عکس فریب دختران در خانه مجردی و تهیه فیلم و عکس از صحنه تجاوزشان بلای که بر سر زن تنها در غیاب شوهرش آمد مزاحمت برای خانم دکتر جوان / فکر نمی کردم مقاومت کند عمل بی رحمانه و زننده سرباز جوان با یک مادر و دختر/ من فقط انتقام گرفتم +عکس از خانه فرار کردم / شوهرم می گفت بی خیال دنیا بیا شراب بخور ...
ماجرای فرار دختر 20 ساله از خانه / نمی دانستم حادثه شومی در انتظارم است
گرفت و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد. همشهری 110 این اخبار را از دست ندهید: دوست همسرم در تنهایی به من حرفی زد که از شنیدنش شوکه شدم به شکل عجیبی به بی وفایی همسرم پی بردم و او را شناختم+ عکس فریب دختران در خانه مجردی و تهیه فیلم و عکس از صحنه تجاوزشان بلای که بر سر زن تنها در غیاب شوهرش آمد مزاحمت برای خانم دکتر جوان / فکر نمی کردم مقاومت کند عمل بی رحمانه و زننده سرباز جوان با یک مادر و دختر/ من فقط انتقام گرفتم +عکس از خانه فرار کردم / شوهرم می گفت بی خیال دنیا بیا شراب بخور ...
4 داستان کوتاه درباره زنان زیرزمین پایتخت
سطح پایینی هم نیستم. به خوابم نمی دیدم این روز رو... خب تا قطار نیومده تعریف کن که چی شد؟ تو شهرمون دانشجو بودم که عاشق یکی از همکلاسیام شدم. بچه تهران بود. نه که فکر کنی بچه پولدار بودا، بچه ی پایین شهر بود، خواستیم با هم ازدواج کنیم که خانواده پسره خیلی موافق نبودن. خلاصه بعد کلی داستان عقد کردیم و من اومدم تهران. هم شوهرم بیکار بود، هم من. مادرشوهرم می خواست چیکار دو تا ...
مجاهدی که پیش از شهادت "نمازخوان" شد
دارد و سیاست فرزند کمتر زندگی بهتر هنوز آنجا تزریق نشده است. (باخنده!) خب هر ماشینی که از مناطق محاصره شده می آید کمی آن خانواده را سوال پیچ می کنند. یکی از مجاهدان پیش من آمد و خندید. از او پرسیدم چه شده؟ بگو ما هم بخندیم. گفت این ماشینی که الان رفت. از بچه پرسیدم شما فقط زن و بچه هستید، پدرت کجاست؟ جواب داد: دارد ضد صفوی ها می جنگد! یا مورد دیگری بود که یک مرد با دو سه پسر جوان و خانواده ...
آزار و اذیت وقیحانه زن جوان توسط 2 دوست شوهرش
دامنگیر او شد که دیگر حتّی قدّرت کارکردن را نیز از دست داد و به شدّت مریض و زمین گیر شده و با بیکاری او اقتصاد خانواده ما روزبه روز ضعیف و ضعیفتر از گذشته شد. این زن گفت: با بیکار شدن حمید، حیران مانده بودم که چگونه می توانم زندگی خود را به پیش برده و هزینه خانواده ام را تامین کنم. به علّت رفتار نامناسب حمید و غرق شدن او در سراب اعتیاد، دیگر تمام بستگان با ما قطع رابطه کرده بودند و تنها ...
جوانی که گاوداری را بدون چشم اداره می کند
شدند و مرا نزد پزشک بردند. از آن روز درمان های مختلفی روی من انجام شد و بارها به اتاق عمل رفتم و چشمانم جراحی شد اما فایده ای نداشت. سرانجام پزشک ها به پدر و مادرم گفتند که بیماری من درمان ندارد و برای باقی عمرم نابینا شده ام. با وجود آنکه سن زیادی نداشتم اما بخوبی معنای نابینایی را می فهمیدم و درک می کردم. آخرین تصویری که به یاد می آورم و آن را خیلی واضح و روشن به خاطر سپرده ام، چهره نگران پدر و ...
معروف ترین ایرانیِ فرانسه!
روزنامه نگار ورزش فرانسه است که پدربزرگش از لیبی آمده بود. از دست قذافی به تونس فرار کرده و بعد به فرانسه آمده بود. او با کتابی که نوشت، کمک کرد مادرم را پیدا کنم چون هم دین ماست و غربی نیست. خانم های فامیل ما خیلی راحت با او صحبت کردند. اگر یک نیکلا یا اولیویا بود، کار سخت تر می شد. وقتی قرار شد کتاب زندگی من را بنویسد به من گفت مهیار یک مرد از یک زن به وجود مین آید. اگر مادرت را نشناسی نصف ...
مردی که شاه را کشت
اسلحه را نیز برای دفاع خریده است. اما بعد تصمیم می گیرد که شاه را بکشد. او خود در این باره می گوید: در آغاز نمی خواستم شاه را بکشم و همچو اراده ای نداشتم و نمی دانستم که شاه به گردش شهر خواهد رفت و این قوه را هم در خود نمی دیدم. روز پنجشنبه شنیدم که شاه به حضرت عبدالعظیم می آید. در خیال دادن عریضه به صدارت عظمی بودم که امنیت بخواهم. عریضه را هم نوشته در بغل داشتم و رفتم در بازار منتظر صدراعظم بودم ...
افشاگری مدافع ملی پوش از جلسات مدیران پرسپولیس؛ گفته بودند لیست را خالی می کنند / طاهری قرارداد دوساله ...
احترام به تیم و هواداران آن حفظ شود و تا همیشه هوادار این تیم خواهم بود. قراردادم با پرسپولیس بود نه قرضی من با توجه به اینکه امیدوار بودم به پرسپولیس برگردم قراردادم را با این تیم تمدید کردم. نمی خواستم به صورت قرضی به تیم دیگری بروم. من مشکلی با اینکه نیم فصل بیرون بمانم نداشتم اما مشخص نبود در نیم فصل هم بار دیگر مرا بخواهند. اما آقای طاهری عصبانی شدند که چرا رامین گفته نمی ...
شکستِ بزرگِ محمود استادمحمد و کینه اش از آربی آوانسیان+عکس؛ فیلم و صوت
قدر صاف و صورت به صورت با مقوله تئاتر آشنا شد، مطمئناً خیلی چیزها را از دست داده؛ چیزهایی که به عنوان یک پدر، فرزند، شوهر یا هر چیز دیگری، نرمال جامعه است. او وارد دنیای دیگری شده بود؛ تئاتر برای او سیاره دیگری بوده و مطمئنم که پدرم در آن سال ها اصلاً روی زمین زندگی نمی کرد. هر اتفاق مادی زندگی او مثل روابط خانوادگی، همه برحسب تصادف بوده و فکرشده نبوده است. او تصمیم نگرفته بود که فرزندی داشته باشد ...
شهیدحسینی و سیزده روز آخر حیاتش
می ری؟ حتماً دوستاشن. با عجله دوید پایین و لباس هایش را پوشید. از در که خواست برود بیرون، باباش جلویش را گرفت: چی شده این قدر هراسونی؟ ... کجا داری می ری؟ با دست پاچگی گفت: چیزی نیست بابا ... راستش یکی از دوستام با موتور تصادف کرده، تلفن زد برم بیمارستان پهلوش. کی هست؟ شما نمی شناسینش بچه ی این طرفا نیست. خیلی دل نگران بودم. رفت وآمد مرتضی شَکَم را بیش تر ...
زیباترین چهره با زخم های تلخ جنگ
. فردی به اسم حسن آبادی هم یک پا و یک دستش را از دست داد که بعد از جنگ ایشان هم به شهادت رسید. من هم صورتم مورد اصابت ترکش قرار گرفت و کاملاً از بین رفت. حس عجیبی از درد سرتاسر وجودم را گرفته بود، فوراً پرسیدم حاج آقا محمدزاده، چه زمانی متوجه شدید که این اتفاق برایتان افتاده است؟ همان لحظات اول متوجه بودم اما ابعاد آن را نمی توانستم حدس بزنم. بیست روز در بیمارستانی در تبریز بودم که در ...
جنایت، پایان ازدواج اجباری
مشارکت در قتل همسرش اعتراف کرد. لیلا پسر جوان 23 ساله ای به نام حسن را معرفی کرد و گفت: شب قتل، من و شوهرم در منزل بودیم، حوالی ساعت 3 بامداد (دهم دی ماه سال پیش) حسن به در منزل آمد؛ بعد از اینکه در خانه را باز کردم، مرا هل داد و داخل حیاط شد؛ حسن یک میله آهنی در دست داشت و گفت: امشب می خواهم مرتضی را بکشم. مرتضی خواب بود؛ من داخل حیاط ماندم و حسن به داخل منزل رفت و بعد از گذشت حدود ...
شیرین زبانی حافظ برای قوماندان تیپ فاطمیون
بود چون من نوه و فرزند اول بودم خانواده خیلی حساس بودند و سخت گیری می کردند. پدرم گفت اول ایشان بیاید من ببینمش بعد اگر مشکلی نبود برای خواستگاری بیاید. وقتی قرار شد آقای توسلی برای اولین بار به منزل ما بیاید اصلا بحث خواستگاری مطرح نبود و من هم اجازه نداشتم بروم داخل جلسه، البته خانه مان طوری بود که با ترفندی می شد خواستگارها را دید. برق اتاق پایین را خاموش کردم که مثلا انگار کسی نیست و ...
خجالتی اما رفیق باز !
. جوان به این کم رویی در شهرش توانسته آنچنان دوستان زیادی دور خودش جمع کند که مشکل زندگی اش بشود و از آن ناراضی باشد. خب، رفیق باز نباش. برای همین اومدم این جا. تعجب را که در چشمانم می بیند برای این که حرفش را باور کنم، می گوید: آره. خداییش رفیقام زیادن. دوستام اون قدر زیاد دوروبرم بودن که دیگه مشتری زیاد نمی اومد. پدرم هم مغازه را جمع کرد اومد این جا. چند ساله پدرت ...
کارزشت دایی با خواهر زاده اش / من محمد را فریب دادم
کرد تا با او ارتباط داشته باشم / من پیشنهادش را قبول کردم مردان مزاحم نیمه شب مرا ربودند و بعد از سه شبانه روز در اطراف تهران رهایم کردند زمانی که شوهرم درخانه خواب بود من دوست پسرم را به خانه آوردم +عکس کار زشت دایی با خواهر زاده اش / من محمد را فریب دادم عمل غیر اخلاقی پسر جوان با عمه اش / آن روز اشکان به خانه عمه آمده بود به شکل عجیبی به هوس باز بودن همسرم پی بردم/ او را از روی دستانش شناختم+ عکس ...
هیچ چیز جز شهادت نمی توانست ما را از هم جدا کند/ بعضی تهمت ها داغ روی داغ ما می گذارد
بچه ها دوست داشتم کنارمان بماند اما از سوی دیگر دوست نداشتم جلوی جهادش را بگیرم. *خود شهید زمان ترک شما و بچه ها، چه حس و حالی داشتند؟ خب بالاخره ایشان هم مانند ما، با دلتنگی ها و دلبستگی های خانوادگی دست و پنجه نرم می کردند اما زمانی که پای جهاد به میان می آید، باید از خیلی مسائل گذشت و بنده روحیه بالای شهادت را در ایشان از زمان اعزام تا زمان شهادت به وضوح می دیدم به طوری که ...
ارتباط دختر 21 ساله با دوست پدرش!
دوست پدرم که او هم معتاد بود، رابطه برقرار کردم. حداقل با این رابطه، غم تهیه مواد نداشتم و تقریبا مستقل شده بودم. مادرم که نسبت به حرکات و رفتارم مشکوک شده بود، متوجه کارهایم شد. دیگر جایی در خانه اش نداشتم که فرار کردم و به خانه زنی رفتم که تنها زندگی می کرد. پدرم چندبار قبلا مرا برای تهیه مواد به سراغ این زن فرستاده بود. چندماه از حضورم در خانه او می گذرد. ما برای هزینه های مواد مخدر دزدی می کردیم که این بار قانون به سراغمان آمد. منبع: رکنا ...
فریب با ایدز برای اسارت دختر فراری
از دوستانم بروم که در خواب ... پس از این در حالی که خواب بود، از خانه اش فرار کردم و به خانه یکی از دوستانم پناه بردم. پشیمان شده بودم و قصد داشتم با پدرم تماس بگیرم و موضوع را توضیح دهم که مرد میانسال با من تماس گرفت و گفت بیماری ایدز دارد و مرا هم به این بیماری مبتلا کرده است. او مرا تهدید کرد تا دوباره پیش او بروم، اما من قبول نکردم و در خانه دوستم ماندم. پس از این به شدت ترسیده ...
کسب 15 رتبه برتر کنکور سراسری 95 توسط دانش آموزان خارج از پایتخت
آینده چندان خوبی در داخل ندارد بنابراین با علم به اینکه در رشته تجربی می توانم موفق تر باشم اقدام به تغییر رشته کردم. طبیبیان با اشاره به پیش بینی اش از نتیجه ای که در کنکور به دست خواهد آورد، گفت: اصلاً تصور نمی کردم رتبه تک رقمی کسب کنم، البته این موضوع را نیز بگویم که انتظار خاصی از خودم نداشتم، در واقع برای رتبه تک رقمی درس نخوانده بودم، اما خداوند کمک کرد، آرامش داشتم و آزمون را هم ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (293)
و کوفت و زهرمار می فرسته تو گروه میگه صبح زیباتون بخیر. سمت چپ، مود صبح تا عصر سمت راست، مود عصر به بعد 25. شما بصورت اتفاقی روز دختر تبریک بگو احتمال اینکه درست تبریک گفته باشی هفتاد درصده. 26. دو روز بعد اعلام نتایج کنکور از قلم چی به من زنگ زدن گفتن دو میلیون بهت میدیم برو بگو من گزینه دو ثبت نام کرده بودم. 27. رفیقم واس تولدم مسیج داده که ...
ارتباط کثیف دختر جوان با یکی از پسران فامیل / فریب هوس بازی هایش را خوردم
ماهواره به خانه ما باز شد آرامش به ما پشت کرد و هر روز پدرم به بهانه های مختلف با مادرم جنگ و دعوا راه می انداخت. وی افزود: برای من و خواهر بزرگترم تحمل چنین شرایطی سخت شده بود. چشم انتظار خواستگار بودیم که زودتر از این محیط فرار کنیم و به آرامش برسیم، دست تقدیر با خواهرم یار بود و با حضور اولین خواستگار راهی خانه بخت شد. بعد از مدتی با رفتن خواهرم خیلی احساس تنهایی می کردم. 25 ...
گریه اش را فقط هنگام خواندن دعای شهادت دیدم
درست یکی از همین افراد بود. شهیدی که از هر روز زندگی اش برای خودسازی اش استفاده می کرد. آرزو داشت اولین شهید استان لرستان باشد و خدا توفیق اولین شهید شهرستان کوهدشت را نصیبش کرد. روزنامه جوان دقایقی با کبری قبادپور همسر شهید درباره شیوه و سبک زندگی و اعتقادی شهید گفت وگو کرده است که در ادامه می خوانید. روزهای اول آشنایی تان با شهید چگونه رقم خورد که منجر به ازدواجتان شد؟ ...