سایر منابع:
سایر خبرها
بررسی قصور پزشکی توسط برنده زرشک طلایی +تصاویر
کنکوری ها اظهار کرد: پس از مراجعه به بیمارستان، پزشک تشخیص داد که دچار نارسایی کبد شده ام و باید ویتامین های خاصی را با تزریق مصرف کنم اما پس از مدتی بیماری به حدی پیش رفت که به CCU رفتم. در تمام این مدت پزشک معالج، نه با خود من و نه با خانواده ام درباره بیماری سخنی نگفت و تنها حرفی که به ما زده شد این بود که من نهایتاً 48 ساعت دیگر زنده خواهم ماند. داوودنژاد افزود: برای عمل جراحی وارد ...
سهل انگاری کارفرما جوان تالشی را در آستانه بیماری سرطان قرار داد
ناراحتیشان نشوم عمق فاجعه ای که برایم رخ داده بود را به آنها نگفتم و همین بس که جریان انگشتان خواب و خوراک را از خانواده ام گرفته بود شدت درد انگشتانم به حدی بود که شبها برای این که کسی ازخواب بیدار نشود زیر پتو آهسته و بی صدا گریه میکردم و اشک می ریختم چه سخت است در دل گریستن و بر زبان هیچ نگفتن ، دوست نداشتم دردی به دردها و مشکلات خانواده اضافه کنم. شبی از شدت درد برای اینکه کسی از خواب بیدار نشود به ...
حمله عجولانه کانال های ضددینی به قرآن/ اتاق فکرهای بی سواد
همین حرفها ما را فرا خواندی ؟ ! قرآن مجید در پاسخ این مرد بد زبان می فرماید : بریده باد هر دو دست ابو لهب ، یا مرگ و خسران بر او باد ( تبت یدا ابی لهب و تب). تب و تباب ( بر وزن خراب ) به گفته راغب در مفردات به معنی زیان مستمر و مداوم است ، ولی طبرسی در مجمع البیان می گوید : به معنی زیانی است که منتهی به هلاکت می شود. بعضی از ارباب لغت نیز آن را به معنی قطع کردن تفسیر کرده اند ...
اقدام وقیحانه پدرخوانده با دختر پرورشگاهی
خانه دوستانم می رفتم و پس از آرام شدن پدرم به خانه باز می گشتم. به دنبال کار بودم که با مرد جوانی که مشاور استخدام یک شرکت بود آشنا شدم و پس از مدتی به هم علاقه مند شدیم و پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و من ابتدا سرنوشت زندگی ام را برایش توضیح دادم و او با پذیرفتن همه شرایط به خواستگاری ام آمد و به عقد هم در آمدیم. وی افزود: روز حادثه با همسرم در خانه رضا بودیم که پدرخوانده ام شروع به بهانه ...
عکاسی که هشت بار چاقو خورد
البته می شود گفت که تقریباً اتفاقی بود. از شیمی به عکاسی و فلسفه؟ گفتید که اتقافی بود. می شود آن اتفاق را توضیح بدهید؟ برای رفتن به آمریکا بلیتی به دستم آمد که خیلی ارزان بود. نمی خواستم از دستش بدهم. به واسطه دوستی که با شرکتی تازه تاسیس ارتباط گرفته بود، این بلیت را به دست آوردم. فقط کیسه خواب و چادر داشتم. به آمریکا رفتم و به درخواست دوستم دوربینی برای او خریدم؛ ولی از ...
لحظات سخت دل کندن فرمانده از همسر و فرزندش
های بهداری در پاسگاه ترابه واقع در محور تبور، مشغول گشت زنی بودیم که ناگهان چشمانم به رزمنده ای افتاد که در پشت آرنج دست چپش، چیزی شبیه خمپاره، دیده می شد. باورش کمی سخت بود، به همین دلیل کمی نزدیک تر رفتم و با نگرانی پرسیدم: اخوی! دستت چی شده!؟ دستش را چرخاند و گفت: خمپاره 60 به آرنجم خورده و هنوز عمل نکرده . فریاد کشیدم و به بچه ها گفتم فوراً از محل دور شوند، زیرا هر لحظه ...
بیماری پیسی و پیامدهای روحی و جسمی آن
خود ایمنی باشد که در آن بدن به اشتباه به خود حمله می کند. البته برخی پزشکان نیز معتقدند که ویتیلیگو کاملا ژنتیکی است و به باور بعضی دیگر ممکن است به پریشان احوالی و اضطراب های روحی یا آفتاب سوختگی مربوط باشد. اما علت هرآنچه که باشد، می دانیم در برهه کنونی درمانی برای این بیماری ابداع نشده است. البته بعد از آنکه برامر دریافت این بیماری درمان ندارد به یکباره از داخل فرو ریخت و تصور می کرد ...
انتقاد کورش باقری ازکسی که نگذاشت بهداد نقره المپیک بگیرد
، چهار سال پیش 216 زده بود. یعنی اوج بدشانسی اول من بعد سهراب بود که آنجا نتوانست مدال بگیرد و بعدش آن اتفاقات برایش افتاد. حالا به صحت و سقمش کار ندارم که دوپینگش به چه صورت بوده است، یکی دو سال کنار رفت و واقعا حقش هم بود و قابل پیش بینی بود. بهداد هم که پایش پاره شده بود من حقیقتا آن موقع که پارسال در بیمارستان عمل کرده بود از نزدیک رفتم دیدم و به نظر من شاهکار کرد که رسید. یعنی خیلی سخت است که ...
محمد چرمشیر، همچنان می نویسد...
های شما من را یاد خاطره ای از نخستین روز کلاس با خود شما انداخت. شما آن روز از ما خواستید انشا بنویسیم. برای همه ما خیلی عجیب بود اما بعدها متوجه شدم که اولین درس درست نوشتن را در همان انشانویسی ساده آموختم. وقتی شما از ما خواستید که کلماتمان را وزن کنیم. در همان تمرینی که اشاره کردید؛ اولین موضوعی که دریافت می کنید این است که ما آنقدر کلمات مصرف می کنیم که گاهی موضوع را فراموش می کنیم ...
مسئولان هر وقت جانباز را دیدند، راهشان را کج کردند!
. فاش نیوز: کی متوجه موضوع شدید که قطع نخاع شده اید؟ چه کسی به شما گفت؟ - کسی نگفت. موضوع را به تدریج متوجه شدم. یعنی کم کم متوجه شدم که شرایطم طوری شده که نمی شود راه رفت. فاش نیوز: چه حسی داشتید وقتی فهمیدید؟ - یادم است که حس خاصی نداشتم و نگران هم نبودم. شاید به دلیل انبوه اتفاقات دو رو برم بود. شاید هم همان صبری که گفتم خدا م یدهد. البته جریان شهادت ...
عظمت عرفه در کلام رهبر انقلاب؛ خدا را برای به دنیا آمدن در دولت اسلام شکر کنید/ چرا دعا می کنیم؟ جایگاه ...
گروه معارف - رجانیوز: چشم ها، روزنه ها را از لابه لای کلمات عرفه می یابند. کافی ست نَفَس به روح نیایشگرِ خود بدهی. همه چیز رو به ترقی و صعود است و دست ها آماده بالا بردن نیایشند. مناجاتی همچون عرفه که همه ساله در قالب اشک ریخته می شود و اشک ها فرستاده هایی هستند به معراجِ روشنی تا کدام قطره شَرَف حضور یابد به آستان دوست؟ هر انسان در صحرای عرفات، بغض پراکنده ای ست ...
همسر شهید: عبدالله همه زندگی من بود/ سر سفره عقد آرزوی شهادت می کرد/ هنوز هم منتظرم برگردد + تصاویر
بچه هایم هستند و عبدالله را با نام کوچکش صدا می زد. به عنوان یک محافظ کارش خیلی سخت بود و در محدوده کاری اش نباید اجازه می دادند که کسی نزدیک به حیطه حفاظتی شان شود. گاهی عبدالله می گفت: تا به حال یک دست کت و شلوار را یک ماه کامل نتوانستم که تنم بکنم، چون در دیدارها مردم آویزان ما می شوند و لباسهای مان پاره می شود. در آن شرایط هم کسی به یاد ندارد که عبدالله با کسی بد رفتاری کند. وقتی ...
روایتی جذاب از سیره شهید آیت الله مدنی
یک دست لباس اضافه هم همراه نیاورده ام. آیا شما خیاطی می شناسید؟ گفتم: بله حاج آقا خودم خیاطم . سریع رفتم و مترم را برداشتم و برگشتم مسجد. قد و قامتش را متر کردم و همان شب برایشان شلوار و لباسی دوختم و این سر آغاز دو سال خدمت من به ایشان شد. طوری که در طول دو سال خیاطی تنها بهانه ای بود برای سکونت در نورآباد و تقریبا تمام روز در خدمت ایشان بودم. در طول این دو سال پنج نفر بودیم ...
مریم پالیزبان، لانتوری و بزرگترین ترس های زندگی اش
گریه و ناله، به شدت به هم می ریختم اما به خاطر حضور ماسک انگار ارتباط من با دنیای بیرون قطع شده بود، فقط صدا و لمس دست ها. من سعی کردم این درد را به شخصیت مریم منتقل کنم و رنج فزاینده اش را به نمایش بگذارم. مریم مثل آدمی است که به صورت اژدها نگاه کرده. نمی شود به اژدها نگاه کنی و نسوزی. اما او بر ترسش غلبه می کند و همین باعث زیبایی و قدرتش می شود. اما شخصیت مریم چون اهل ...
شفاف با موسس “شفافیت”
این مجموعه این شاخص ها را عملیاتی کرده باشد؟ واقعیت این است که من بر خلاف عموم افراد که در بحث هایی مانند فساد نا امید هستند و نگاه منفی دارند، اینگونه فکر نمی کنم. البته در زمان ورود به بحث شفافیت نگاهم اینگونه نبود و احساس می کردم بسیار سخت و پیچیده خواهد بود و مهمترین مشکل را وجود فساد و یا عدم خواستن شفافیت می دانستم. اما در عمل آن چیزی که بیشتر با آن مواجه شدم عدم آگاهی بود. در ...
عاشق کسی شدم که برای شما چای آورد
پیش مبتلا به سرطان شد و خوشبختانه در مراحل اولیه بود که عمل جراحی انجام و خوب شد. در زندگی شخصی من چنین ترس هایی ممکن است باشد. پسرم هم دیپلمات است در سازمان ملل. شما چه اشتباهی در زندگی انجام دادید؟ من فکر نمی کنم اشتباهی در کارهای من بوده باشد. البته ممکن است آنگونه که در ذهنم بود، رقم نخورد، اما سعی کردم به شکل های دیگری جبران کنم. اگر سفیر شده بودم، شاید بسیار گمنام می شدم. ...
افزایش 147 درصدی کشفیات موادمخدر/ عاقبت مصرف تفننی شیشه
چون دیگر هیچ درآمدی نداشتم دست به سرقت موتورسیکلت زدم که بعد از چند روز شناسایی دوباره به مدت 9 ماه به زندان رفتم. مدتی بود که از زندان آزاد شدم و توان دیدن روی پدر و مادرم را نداشتم به همین دلیل در خیابان ها پرسه می زدم و شب ها هر جایی که مناسب بود می خوابیدم تا اینکه دیشب کنار صندوق صدقه ایستاده بودم و فکر بیرون آوردن پول از صندوق بودم که ماموران به من شک کردند و من را دستگیر کردند. الان هم از کارهای اشتباهی که انجام دادم خیلی پشیمانم اگر با دوستان ناباب حتی یک بار هم نمی رفتم و مصرف مواد مخدر را تجربه نمی کردم گرفتار چنین روزی نمی شدم. انتهای پیام/ ...
امام زاده ای که مقام معظم رهبری به زیارتش رفت
پیر و جوان، وزن و مرد، به این محل هجوم می آورند. صبح این روز، مردم زیادی از فین، چوب به دست، بر سر چشمه آبی در کنار حرم (یعنی در محل شستن قالی) گرد هم می آیند و با شعار یا حسین ، یا حسین به طرف مرقد مطهر حضرت سلطان علی بن محمد باقر(ع) حرکت می کنند. آنان در صحن صفا، همراه سایر مردم و با حضور چندین تن از علما و شخصیتهای مذهبی، مراسم را با تلاوت آیاتی چند از قرآن مجید آغاز می کنند. سپس ...
چاقوکشی در جشن عروسی
بدهم پدرم کشاورز بود و از راه کشاورزی امرار معاش می کرد این بود که من هم در کنار پدرم مشغول کار شدم و با یک دستگاه تراکتور مخارج زندگی را تأمین می کردم تا این که برای گذراندن خدمت سربازی عازم بیرجند شدم و ادامه دوران خدمتم را در نیک شهر سپری کردم. پس از آن هم دوباره به روستا بازگشتم و به کار کشاورزی مشغول شدم تا این که پدرم در یک سفر زیارتی به عتبات عالیات با مردی همسفر شده بود که همین آشنایی به ...
روایت جدید از دلیل اصلی "برکناری متکی"/احمدی نژاد تصور می کرد با 11 روز "خانه نشینی" مردم به خیابان ها ...
زمینه را برای روی کار آمدن احمدی نژاد مهیا کرد، گفت: در آن زمان بحث این بود که دولت اصلاحات دولت تجملاتی بود و به دنیال این بودیم که رییس جمهوری با خصوصیات شهید رجایی را بر سر کار بیاوریم. نماینده مجلس هشتم در این خصوص تاکید کرد: ایشان رییس جمهور شدند و من باز به عنوان فرماندار ابقا شدم و با استاندار جدید کار کردم اما رفته رفته رفتارها و گفتارهای آقای احمدی نژاد – و البته بیشتر اطرافیان ...
شهید مدنی برای امام خمینی چون مالک اشتر بود برای امام علی(ع)/ آقا گفت: من به حبیبی رأی می دهم؛ مردم ...
رها شده بودم. دختر فلجی را دیدم که روی زمین، شان کشان نزد من آمد و نامم را پرسید و گفت: چه می خواهی؟ گفتم من خیلی تشنه ام! باز کشان کشان رفت و برای من آب آورد، اما آب گرم بود؛ گفت شنیدم قلب و جگر تو آسیب دیده و آب سرد برایت مضر است، برای همین آب گرم آوردم که تشنگی ات رفع بشود. تا روز مرخصی با او در ارتباط بودم و فهمیدم که او پدر و مادر خود را در درگیری از دست داده و عمویش او را در بیمارستان رها ...
خواستگار شیاد!
به نام ناصر از طریق شبکه های مجازی آشنا شدم. کارم شده بود هر روز صحبت و درد دل کردن با او و روز به روز این ارتباط عاطفی بین ما بیشتر و بیشتر شد. به طوری که آنقدر این ارتباط برایم شیرین و دلنشین بود که اصلاً تفاوت ها و مشکلات و عیب های او را نمی دیدم. ناصر فردی 47 ساله داری زن و فرزند بود من با فرزند اولش هم سن و سال بودم. چهره جذاب و زیبایی هم نداشت، البته این را بگویم که من ...
مدافع حرم گمنامی که بالاخره سیمش وصل شد+
زمینی سپاه می خواست فرد مورد اعتمادی را برای گره گشایی و انجام مأموریت اعزام کند، از سیّد استفاده می کرد. در شرایطی که یک مدیریت میدانی در شرایط سخت ناز بود این سید بود که با میل و رغبت تمام می رفت و یک گنجینه غنی از اطلاعات نظامی بود، اما در عمل شبیه یک سرباز ساده رفتار می کرد نه یک فرمانده. سید در صحنه جهاد به خوبی بررسی می کرد و در شرایط جنگی به خوبی تصمیم گیری می کرد. تصمیم هایی که سرنوشت ساز و ...
زن شیشه ای یک دختربچه را ربود
می کردی و همدیگر را می شناختید؟ زن جوان باز هم سکوت می کند. قبلاً هم این کار را انجام داده بودی؟ بله. اردیبهشت امسال به همین شیوه دست به سرقت زدم و با گرفتن رضایت شاکی سه ماه حبس کشیدم و آزاد شدم. یک ماه نمی شود که از زندان آزاد شده ام! چه اتفاقی افتاد که معتاد شدی؟ 27 سالم که بود در میهمانی شرکت کردم، آن موقع هم مثل الان اضافه وزن داشتم و دوستانم به من پیشنهاد کردند ...
اگر کلام مقتدرانه رهبری نبود پیکر شهدای منا باز نمی گشت/ جنایات آل سعود را برای فرزندم بازگو می کنم
باحضور بسیاری از اعضای خانواده جانباختگان منا تشکیل شده که از این طریق باهم در ارتباط هستیم و در آن جا افرادی هستند که در خانوادشان چندین نفر در فاجعه منا جان خود را از دست داده اند. به مادرم می گویم با اینکه داغ پدر سخت است اما خانواده هایی هستند که چندین عزیز خودرا ازدست داده اند. جوانانی مثل گروه تواشیح و حافظان و قاریان قرآن که واقعا حیف بود به این زودی پرپر شوند و معتقدم همه آنها به ...
درد دل قهرمان المپیک : فقط یک اتفاق می تواند سهراب را زمین بزند
آنها مدال گرفته بودند باید راهشان جدا می شد اما مسیر دیگری برای من تعیین شده بود. اگر خودم برنامه ریزی داشتم به هیچ وجه الان اینجا ننشسته بودم. یعنی خیلی اتفاقات ناگهانی برایم افتاد که فکر می کنم به آن قسمت می گویند. سال 2013 که خانه نشین شدم با خودم گفتم یک وزن بالاتر بروم. البته همه به من می گفتند این کار را انجام ندهم. زمانی که به دسته 94 کیلوگرم آمدم تا یک سال حتی وزنه هایم در دسته 85 کیلوگرم ...
نویسندگانی که گمنام مانده اند
دوران زندگیم هیچ زمان از کتاب غافل نشدم و از هر فرستی برای مطالعه بهره می بردم بعد از چندی مهارتم را در حرفه عکاسی افزایش دادم و در تهران عکاس خانه ای باز کردم اما به دلیل اینکه آسم داشتم نتوانستم در تهران بمانم و مجبور شدم عکاس خانه را بفروشم و به بجنورد بازگردم. وی در ادامه توضیح داد: در سال 1363 به تبریز رفتم و مدتی را در حضور قدما و عرفا درس آموختم با استاد باستانی پاریزی مراوده شعری ...
سعودی ها از دو طرف به روی حجاج ایرانی سنگ و شیشه و حتی تیرآهن پرتاب می کردند/ وزارت خارجه در پیگیری ...
تعدی کنند، اما کاری نمی شد کرد و هرکسی سعی می کرد کمک کند. یکی به جلو می رفت و با دست خالی با آن ها که تا دندان مسلح بودند می جنگید؛ انواع و اقسام ماشین های جنگی و سلاح ها را داشتند. برخی حاجیان شیشه ماشین هایی مثل آتش نشانی را که بین جمعیت گیر کرده بودند، می شکستند که البته کار مؤثری نبود. بعضی ها برای جابجا کردن مجروحان کمک می کردند. همین که نزدیک غروب شدیم، همچنان دست بردار نبودند و ...
چیزی که تازه شروع شده، رفتارهای دور از اخلاق از قلم های هرزه نویس و زبان های هرزه گو است/ به جای راه حل ...
ناچار به فرار شده است. شخصیت ها، رعنا و عماد و خود مردی که وارد حریم این خانواده شده، ماجرا را روایت می کنند. آن مرد زمانی که ناچار است توضیح دهد چه اتفاقی افتاده، می گوید وسوسه شد و به حمام رفت، اما پیش از اینکه اتفاقی بیافتد، به دلیل اینکه زن از ترس خود را در شیشه پرت کرده، مجبور شده آنجا را ترک کند. حتی در جمله ای عماد به مرد می گوید معلوم نیست که اگر رعنا خودش و از ترس پرت نکرده بود تو شیشه چه ...
پدرم گفت اگر به میدان ژاله بروی عاقت می کنم
های سیاسی فرهنگی علیه رژیم که زیر پوشش مدرسه رفاه انجام می شد، ساواک روی مدرسه حساس شده بود. این حساسیت ها باعث شد ساواک مقطع راهنمایی و دبیرستان رفاه را حدود سال 1353 ببندد. بنابراین ما پراکنده شدیم و ارتباطی با هم نداشتیم. من دستگیر شدم. تعدادی از معلمها هم گرفتار شده بودند. ما می ترسیدیم با خانواده ایشان (محبوبه دانش جعفری) ارتباط برقرار کنیم. آن زمان سنی نداشتم. 15- 16 ساله بودم. خانم خیر ...