سایر منابع:
سایر خبرها
کورتوا: من خودم را نیمه اسپانیایی می دانم
عنوان نایب قهرمانی لیگ قهرمانان اروپا را به دست آورد. او در گفت و گو با نشریه مارکا اظهار داشت: من خودم را نیمه اسپانیایی می دانم. آن زمان که مجبور به ترک اتلتیکومادرید شدم، حال و هوای بدی داشتم. بدنم سرد شده بودم. احساس بدی داشتم و گریه کردم. اتلتیکومادرید یک باشگاه خانوادگی است و من هنوز عشق و محبت آن را احساس می کنم. کورتوا در پاسخ به این سؤال که آیا دوست دارد ...
داماد اعدامی به زندگی برگشت
را به دادگاه کیفری احضار کردند . با همان لباس های آبی راه راه زندان . آن شب حالم آن قدر بد بود که اصلاً گفتن ندارد خدا نصیب هیچ کس نکند . نه دوست نه دشمن خیلی سخت است. به امیر گفته بودند قصاص می شود و اگر نتواند مبلغی را که اولیای دم اعلام کرده اند را فراهم کند می رود زیر تیغ و تمام . ماه رمضان آخرین تیری بود که داشتم . با همه روزنامه ها حرف زدم بماند که یک عالمه راست و دروغ نوشتند از اینکه من ...
هافبک پدیده: از 3 باشگاه طلبکارم
خبرگزاری تسنیم: یوسفی در گفت وگویی در مورد احتمال بخشش محرومیتش گفت: هنوز به من و باشگاه چیزی را اعلام نکرده اند اما فکر کنم آخرین جلسه محرومیتم بخشیده شود و امیدوارم در بازی با صنعت نفت به میدان بروم. من به کمیته انضباطی و مسئولانش احترام قائل هستم ولی از این محرومیت دو جلسه ای واقعا شوکه شدم و به هیچ عنوان مستحق این محرومیت نبودم.در فوتبال ما اتفاقات بدتر از این رخ می دهد اما هیچ واکنشی نشان ...
امروزخراسان جنوبی/ از همسری شهید برازنده تا کارآفرین نمونه خراسان جنوبی
ابتدا ساکن بیرجند بودم و در زمینه های متفاوتی فعالیت داشتم. در کمیته امداد امام(ره) همکاری داشتم و هر جا کار و برنامه ای بود حضور داشتم. بانوان در آن زمان فعالیت های مختلفی از دوخت و دوز لباس رزمندگان تا تهیه غذاها و بسته بندی تنقلات را انجام می دادند. اما ما در ستاد کمیته امداد نه همکاری مستقیم بلکه حمایت های فرهنگی از رزمندگان داشتیم. *همسر شهیدتان رو چطور معرفی می کنید؟ شهید ...
حرف های عروس و دامادی که در حیاط زندان به عقد هم درآمدند
. یک شب هایی آنقدر خسته و در مانده می شدم که گریه کردن هم دیگر فایده ای نداشت . امیر بود اما کاری از دستش بر نمی آمد . همه ازدواج می کنند خوشبخت می شوند من ازدواج کرده بودم و علاوه بر بد بختی های خودم باید بار یک آدم دیگر را هم به دوش می کشیدم . همه درها هم بسته بود . به کسی هم نمی توانستم گله کنم خودم قبول کرده بودم . خودم خواسته بودم. هیچ امیدی وجود نداشت بعد من باید برای او که همه امیدش به من ...
برای برخی ها پسر موبور و چشم آبی که انگلیسی حرف می زند مائده ی بزرگی است!/ وای به حال ملتی که سرشناسهای ...
دردناک است و اصولاً عقیده دارم روزنامه فروشی که کار توست از همه ی کارها پر دردسرتر و پرمشقت تر است . یادت هست که من با تو چهارسال همکار بودم، یعنی از روزی که نتوانستم به مدرسه بروم و ناچار شدم برای سیرکردن شکم کار کنم با تو همکار شدم. حالا وقتی یاد می آورم که توی آن یخبندان شدید، من و تو توی ایستگاه راه آهن می دویدیم تا چند روزنامه بفروشیم و مردم بدون توجه به ما پالتوها را بالا کشیده و بی ...
همسر شهید: به مادرش می گفت اگر شهید شدم مانند مادر شهید احمدی روشن آرام و صبور باش و به خاطر شهادت من ...
برلیان هم برنداشتد و این رفتار سید برای من قابل ستایش بود. ولادت حضرت معصومه هم زیر یک سقف رفتیم. برای عروسی مان یک مراسم کاملاً ساده و بعد از آن به مشهدالرضا رفتیم و زندگی مان را با زیارت آقا علی بن موسی الرضا شروع کردیم. من به گل خیلی علاقه داشتم، به هر مناسبت و بهانه ای برای من گل می خرید. من از محبت بیش از حد سید سیراب بودم به قدری لحظات به یادماندنی و شادی را با هم رقم زدیم که گویا هزاران هزار ...
آیت الله بهاءالدینی و حکایاتی از نفوذ نگاه و نفوذ کلام
چیزی نیستیم؛ در برابر حس خودمان، همه حس های دیگران اعتباری ندارد. و اما نکته سوم و بسیار حائز اهمیت، کرامات متعدد ایشان و خبر داشتن از ماوراست. در این باره حکایات فراوانی وجود دارد که ما به ذکر چند نمونه بسنده می کنیم. یکی از آن ها، خاطره ای ست از شهید علی صیاد شیرازی. با توجه به ارادتمندی آیت الله بهاءالدینی به رزمندگان اسلام و حضور مکرر ایشان در جبهه های دفاع مقدس ...
خاطرات مدرسه کپری
بروم اما پدرم می گوید من نمی توانم خرج تحصیل و لباس و رفت و آمدت را بدهم، منکه خودم می توانم 2 پارچه آبادی را پیاده بروم فقط لازم است صبح زودتر راه بیفتم، لباس هایم هم خوب است و کیفم را هم از پاکت آبمیوه ها می سازم. مدیر یکی از مدارس این منطقه می گفت: باهوشترین دانش آموز مدرسه دخترانه این منطقه مهر سال قبل به مدرسه نیامد و علت آن نیز نداشتن پول کافی برای خریدن مانتو بود، من هر سال از ...
حجت الاسلام کرمی: امیرالمومنین(ع) انبیاء را در سختی ها یاری نموده است
آنها می خواهند تجاوز کنند. برای جبرئیل سوال شد که چرا در آن زمان که می خواستند حضرت را در اتش بیافکنند او نترسید با اینکه آتش خیلی بزرگی بود از حضرت ابراهیم علت را جویا شد. حضرت ابراهیم فرمود: در آن روز که دست رد به سینه ی شما زدم ایام جوانی من بود و من حامل نطفه ی نوریه علی ابن ابی طالب (علیه السلام) بودم و یقین داشتم تا زمانی که این نور در صلب من است اگر زمین و آسمان بسیج شوند و ...
جشن غدیر با حال و هوای خاکریز و سنگر
و همه مردم در سایه پیروی و اطاعت از فرمان رهبری قدم به میدان های نبرد گذاشتند. نوابی گفت علاوه بر وظیفه فرماندهی یکی دیگر از وظایفش در دوران جنگ تحمیلی این بوده که جابه جایی کوله شهدا را به عهده بگیرد و در قسمت تعاون همکاری میکرده و بدترین خاطراتش از جنگ مربوط به همین روزهاست و میگوید : این کاربرایم بسیار تاثر برانگیز بود ولی پیرو ولایت بودم و سرباز وطن و فقط اطاعت امر می کردم. او در ...
قصور پزشکی و انتظامی در پرونده عباس کیارستمی ثابت شد
راضی هستی من بروم و ایشان موافقت کرد. در طول 40 روز بستری نیز کوچکترین مشکل و اعتراضی به لحاظ روند درمان عنوان نشد و بنده با مرحوم کیارستمی، پسر و همچنین برادر او روابط دوستانه داشتم. او درباره عدم حضور در ادامه روند درمان بیمار خود نیز افزود: دنده های همسرم از 3 نقطه شکسته بود مجبور شدم بیشتر بمانم و گرنه زودتر برگشته بودم و خودم کیارستمی را از بیمارستان جم مرخص کردم و هر روز نیز به دیدنش می رفتم ...
اولین های هشت سال دفاع مقدس + تصاویر
مشکلات موجود برای بانوان ایر در چنگال حزب بعث گفت: من زمانی که اسیر شدم حدود 23 سال داشتم. ما چهار دختر اسیر نگرانی بسیاری داشتیم. نگرانی ما تنها مرگ و شهادت – که نگرانی یک اسیر مرد هست – نبود. زمانی که مرا در خط مقدم گرفتند، مرا در چاله زباله ای انداختند که تنها جای نشستن یک نفر بود و می خواستند با ایجاد ترس و وحشت از من اطلاعات بگیرند. در همان گودال تنها صدای توپ وخمپاره را می شنیدم و نمی دانستم ...
پارک پاک؛ دورهمی بدون کارت دعوت
مادر دست پسر و دختر خردسال شان را گرفته، آمدند و دیگر کسی برای اینکه فرماندار، استاندار، مسؤول ارشد او را ببیند وارد صحنه نشد. درست است؛ پارک پاک نام دورهمی و مهمانی بی زرق و برق بود که در آن همه مردم و مسؤولان در یک سطح بوده و برای شادی، مشاهده برنامه های زیبای فرهنگی، هنری، دینی و گذراندن مطلوب اوقات فراغت گردهم آمدند. پارک پاک آمل برای پنجمین سال متوالی در محوطه پارک دهکده ...
جوی بارتون؛ تجربه های یک یاغی، مخلوطی از جنجال و فلسفه!
. نهایت خلافی که مرتکب شدم، نزاع و درگیری بود. وقتی برای اولین بار وارد زندان شدم، شوکی بزرگ بر من وارد آمد. اوه! خدای من! ببین کجا هستم! سعی کردم که خیلی منطقی با خودم برخورد و برای زندگی در زندان آماده بشوم و استفاده خوبی از زمان خود کنم. زندان معایب زیادی دارد اما باعث شد که من بهتر از قبل، با مشکلات مواجه بشوم و از مصائب زندگی درس بگیرم. وقتی کودکی ناتوان بودم، یک سگ وحشی مرا گاز گرفت، پدرم در جلوی ...
کار وقیحانه یک دختر با پسر جوان به خاطر نامزد کردن با دختر دیگر
مسائلی با یکدیگر جر و بحث کردیم. او دروغ می گوید خودش می خواست با اسید مرا بسوزاند. او در اتاق دیگر بود و من به اتاقم رفته و خوابیدم. او بطری اسید را برداشت و بالای سرم آمد و اسید را به سمتم پاشید. من قصد داشتم جلوی او را بگیرم و خودم را نجات دهم که بیشتر آسیب نبینم که او مقداری از اسید روی خودش ریخت. نمی دانم چرا به این کار دست زد شاید چون فهمیده بود من نامزد کرده و می خواهم ازدواج کنم از من کینه به دل گرفته بود.در ادامه دختر اسیدپاش با تجدید قرار قانونی روانه زندان شد. ...
پیام اشتباه تلگرامی نوعروس24ساله به همسرش ، ارتباط او با یک جوان را لو داد
دیگر جوابم را نداد و فهمیدم من تنها عروسک هوسبازی های او بودم . این شکست عاطفی و نگاه تحقیر آمیز دیگران سبب شد اعتماد به نفسم را از دست بدهم بویژه شنیدم شوهرم بعد از طلاق با دختر دیگری که او را هم من می شناختم ازدواج کرده است و بیشتر داغون شدم من تاوان سنگینی به خیانتم دادم و حالا می خواهم بهروز شناسایی شود تا دختران و زنانی مثل من فریب نخورند. بنابه این گزارش،دستور بازداشت آزارگر تلگرامی صادر شد و ساناز نیز پس از اقرار به رابطه نامشروع با سپردن کفالت تا زمان محاکمه آزاد شد. ...
“قونشو” در ایسنا
ها یک قدم از من عقب تر بوده و پیشرفت شان نیز منوط به پیشرفت من است. وی متذکر شد: کپی کردن زمانی خوب است که برای یادگیری باشد، در این راستا تمرین و تکرار بسیار مفید بوده و امکانات، تکنولوژی و ابزار نیز در این مسیر بسیار مهم است؛ چرا که لوگوی قونشو نیز به خاطر پیشرفت تکنولوزی به وجود آمد، اگر تلگرام نبود قونشو هم نبود. وی با اشاره به این که تمامی استیکرها را با دست های خودم می ...
بلای شومی که نیمه شب 2 جوان سر ثریا آوردند / آنها وحشیانه لباس هایم را پاره کردند و ...
بودند ادعا کردند آنها هم می خواهند بروند و پیشنهاد دادند من را به خانه ام برسانند. ابتدا نپذیرفتم اما آنها بسیار متین باز اصرار کردند و فاطمه هم خواست با آنها بروم با اعتمادی که داشتم پذیرفتم و از جشن خارج شده و سوار ماشین مزدا 3 آنها شدم. ثریا با گریه گفت:هنوز چند قدمی نرفته بودیم که یکی از پسرها رو به من کرد و پیشنهاد داد تا چرخی در خیابان ها بزنیم که نپذیرفتم و بسیار مودبانه خواستم به ...
غیر سیدها هم می توانند سعید باشند!
افسوسی دارم که از کودکی با من بزرگ می شود، با من نفس به آه بر می کشد و حتی با من به اشک می نشیند. کوچک که بودم، چیزی که بیش از همه در چشمانم جا می گرفت و آه حسرتم را در می آورد، شال سبزی بود که بعضی ها به گردن داشتند! آرزو می کردم کاش مثل آنها بودم. گاهی، حتی کلمه سید را اول اسم خودم می گذاشتم تا ببینم چه شکلی می شود و چقدر قشنگ می شد. سیدرضا اسم قشنگی بود. کلی حال می کردم با این اسم ...
سرنوشت تلخ یک جوان غریب که در تهران راهش را گم کرد
، اما بعد از گذشت شش ماه از سوی همشهری هایم معتاد شدم. بعد از چند ماه که میزان مصرفم بالا رفت صاحبکارم فهمید و من را اخراج کرد. در این مدت چه کردی؟ همیشه کنار خیابان می خوابیدم. چند روزی هم در پارک ها سرگردان بودم تا این که تصمیم گرفتم دست به سرقت بزنم. اولین بار با تهدید چاقو دخل یک سوپرمارکت در جنوب تهران را زدم که سه روز بعد دستگیر و چند ماه زندانی شدم. در تهران ...
ماجرای ازدواج تلخ یک دختر جوان با مرد نزول خوار
، هیچگاه به لقمه ای دعوت نکرد. دو ساعت بعد وقتی اهل خانه در خواب بعداز ظهر بودند، مینا ظرفی پلو و خورش برایم آورد. آن اولین بذل محبت آمیز او بود که مرا بیش از پیش مدیونش می کرد. ضعف داشتم، از چند روز قبل هم چیز دندان گیری نخوره بودم. مینا نشست و لحظه ای بعد وقتی من مشغول خوردن شدم، با تبسمی که شیرینی آن هرگز از یادم نمی رود مرا به حال خود رها کرد و رفت. هنوزهم پس از سال ها ...
داغی که مادر ستایش بر دل دارد
ملت ایران و افغانستان را به هم وصل کرد. برای همین امیدوارم که دادگاه هم با رأی عادلانه، این وحدت را بیشتر کند. مادر داغدار در ادامه گفت: با اینکه انجمن صلح بارها از من خواهش کرد که در دادگاه حاضر نشوم، اما قبول نکردم، چون باید بدانم چه بلایی سر ستایش من آمده است، برای همین در دادگاه حاضر شدم. خودم را برای شنیدن واقعیت آماده کرده بودم، اما نتوانستم طاقت بیاورم و از روی صندلی افتادم و از ...
غدیر در کلام امام خمینی
زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته است باید روش ملتها و دست اندرکاران باشد. قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الّا مقامات معنوی قابل نصب نیست یک چیزی نیست که با نصب آن مقام پیدا بشود؛ لکن آن مقامات معنوی که بوده است و آن جامعیتی که برای آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند و لهذا، می بینیم که در عرض ...
حسن یزدانی: من تختی نیستم!
استارت زدم ولی بعد از یک سال زیر نظر همت مسلمی تمرینات اصلی تر را دنبال کردم و در همه این سال ها فقط با این مربی بودم. کشتی ورزش سنگینی است. از این رشته خسته نشدی؟ - اوایل که به سراغ کشتی رفته بودم کمی باعث دلزدگی ام شد و خواستم از این رشته بیرون بیایم ولی بعد از شش ماه که کشتی را آغاز کرده بودم در اولین مسابقات قهرمان شدم و ترغیب شدم تا کشتی را ادامه بدهم. از آن به بعد هم همیشه ...
مرخصی گرفتم و خودم را به خانه رساندم / همسرکثیفم را در شرایط بدی در اتاق خواب دیدم
را از دست داده و به رزیتا حمله کردم اگر همسایه ها نبودند این دختر چشم سفید را می کشتم. در برابر این ادعا ها و در حالیکه مهرداد خیانت به تازه عروس را پذیرفته و اصرار داشت از زهرا طلاق گرفته و با رزیتا ازدواج کند رزیتا گفت:من در همان جشن عروسی دلباخته داماد شدم و اولش ابتدا به بهانه تبریک و سپس حرف دلم را دور از چشم میهمان ها و عروس به او زدم و دیدم مهرداد هم دلباخته من است و آنها اشتباهی ...
پشت سوریه ایستادیم تا دشمن پشت مرزما نیاید/ارزش کارمدافعان حرم کمتراز رزمندگان دفاع مقدس ...
در طول تاریخ ایرانیان یکتا پرست بودند، تاریخ ما آن بود اما توسط سلاطینی آنچنان ذلیل شده بودیم. قبل انقلاب حج رفته بودم یک جوان عرب گفت "کجایی هستید" گفتم "ایران"، گفت "برادر اسرائیل". آنچنان تحقیر شدم می خواستم زمین دهن باز کند و من را ببلعد و این جمله را نشنوم. شاه آن زمان کنار کارتر دست به سینه می ایستاد. ناطق نوری ادامه داد: با حضرت آیت الله خامنه ای رفتم سازمان ملل، ریگان روز قبل ...
زیباترین سال تحصیلی
همین دفتر ها حسابی جنجال به پا کرده بود که إلّا و بلّا باید از همین ها بخری. وقتی به غرفه بعدی رسیدیم باز دفترهایی با عکس های خارجی. پیش خودم گفتم: حتما کارتون جدیدی اومده مریم دختر همسایه هم آن را خریده مبینا هم دنبال همان هاست. اما دوباره مبینا آنجا هم بیشتر از چند لحظه نماند و سریع به غرفه بعدی رفت. چند تا غرفه را که رد کردیم سرعت مبینا بیشتر شد و من کمی عقب ماندم. همین طور که ...
قصور پزشکی و انتظامی در پرونده عباس کیارستمی ثابت شد
40 روز بستری نیز کوچکترین مشکل و اعتراضی به لحاظ روند درمان عنوان نشد و و بنده با مرحوم کیارستمی، پسر و همچنین برادر او روابط دوستانه داشتم. او درباره عدم حضور در ادامه روند درمان بیمار خود نیز افزود: دنده های همسرم از 3 نقطه شکسته بود مجبور شدم بیشتر بمانم و گرنه زودتر برگشته بودم و خودم کیارستمی را از بیمارستان جم مرخص کردم و هر روز نیز به دیدنش می رفتم. جراج کیارستمی در ...
تعزیه یک قصه مقدس است
نمایش نیز با اشاره به تاریخ شکل گیری این کمپانی از سال 1976 گفت: ما امسال چهلمین سالگرد تاسیس این کمپانی را در ایتالیا جشن گرفتیم اگر بطور خلاصه بخواهم درباره آشنایی خودم با این کمپانی و آغاز تئاتر بگویم باید به دوره دانش آموزی ام اشاره کنم که به تئاتر علاقمند شدم و هنگامی که با پینو دی بودو ملاقات کردم با هم در این راه پیش رفتیم. او با بیان اینکه بازی بازیگران روی صحنه و تلاش شان برای یادگیری و ...