سایر منابع:
سایر خبرها
متهم اسیدپاشی: فکر می کردم داخل بطری آب است
بانک مرا خالی کرده است، به خاطر همین او را از خانه ام بیرون کردم اما آرزو هر بار پشت در خانه من می آمد و التماس می کرد که به منزلم راهش بدهم، روز وقوع حادثه آرزو در منزل من بود و قبل از اینکه به خانه من بیاید با چند پسر قماربازی کرده بود، آرزو در تلفن همراهش صدای پسرهایی که با آنها قماربازی کرده بود را برای من پخش کرد که همین موضوع باعث آغاز درگیری بین ما شد. وی ادامه داد: پس از اینکه ...
مرا چه به نشان فتح!/ دیدار با رهبر برایم مهمتر بود
این مدال را ندارد. غصه شهدا را هم نخورید بحث آنها جداست و شما بین زنده ها تنها کسی هستی که این شرایط را داری و فکر نکن که اولین نفر شما را پیدا کردند، نخیر، خیلی دنبال گزینه گشتند و کسی را پیدا نکردند و گفتند که این متعلق به فلانی است و مدال هم توسط حضرت آقا داده می شود . من باز خودم را به در بیخیالی زدم که این مدال را نمی خواهم. تا اینکه در یک روز برفی یعنی 15 بهمن ماه آماده شدم و ...
قاتل ستایش نی ریز، چگونه دختر 6ساله را در بیابان کشت؟ - روایت مرد میانسال پیش از اعدام
او را گرفته و به داخل خانه بردم. دست، پا و دهانش را بسته و زیر رختخواب مخفی اش کردم. وی ادامه داد: با مخفی کردن او از خانه بیرون آمدم مادر ستایش مقابل منزل بود به من گفت دخترم را ندیدی من گفتم در پارک بازی می کرد. چند ساعت از این ماجرا می گذشت و ستایش زیر رختخواب ها بود. بعد از چند ساعت با سرقت گوشواره هایش او را با موتور به بیابان و اطراف کوهی بردم. قبلا برای شکار کبک به آنجا می رفتم ...
داستان عجیب 2 خواهر در مسیری کثیف
40ساله مواد می فروخت. هنوز بسته مواد مخدر را تحویل نگرفته بودم که پلیس سررسید و دستگیر شدم. دوسه نفر با قیافه های تابلو هم آنجا بودند که دستگیر شدند. هیچ وقت فکر نمی کردم این طوری دچار مشکل شوم. حالا نمی دانم چه پاسخی به پدرو مادرم بدهم. آنها آدم های آبرومندی هستند وآزارشان به مورچه ای نرسیده است . اما خواهرم و همچنین من با این حماقتی که کردم آبرو و حیثیت چندین و چند ساله شان را به بازی گرفته ایم ...
روایت 31 سال چشم انتظاری پدر برای دیدن فرزندش/ رضایت مشروط مادر برای اعزام علی اکبر به جبهه
ماه محرم برپا کند به سراغ برادر بزرگ تر می رود که پولی قرض بگیرد اما او می گوید: پول نداری، نذری نده ! پدربزرگ با شنیدن این جمله به سراغ سایر دوستان می رود و همان جمله را از زبان دوستان نیز می شنود. ناراحت و غمگین به خانه بر می گردد و زانوی غم به بغل گرفته و اشک ریزان، خطاب به امام حسین علیه السلام می گوید: من نمی دانم، اگر می خواهی نذری من ادا شود، خودت کمکی کن، دست و بالم الان بسیار خالی است ...
گفتگو با غلامعلی صابری | خاطرات یک تلفن چی نابینا اما هنرمند با حافظه ای بی نظیر
مدرسه نابینایان صابری ادامه می دهد: این خانم هر روز صبح مرا به مدرسه می برد و عصر بعد از تمام شدن دانشگاه اش ، دنبالم می آمد. حدود 50 روز به همین منوال گذشت تا این که من از او خواستم اجازه دهد یک روز خودم به تنهایی از مدرسه برگردم. او با تعجب گفت از این کار من خیلی هم خوشحال خواهد شد! طی کردن مسیر خانه تا مدرسه چیزی حدود 20 تا 30 دقیقه طول می کشید. روزی که قرار شد به تنهایی برگردم ساعت ...
پابلو نرودا: من چندان سیاسی نیستم
...> شما همیشه با دست می نویسید؟ از زمانی که تصادف کردم و یکی از انگشتانم شکست و تا چند ماه نتوانستم از ماشین تایپ استفاده کنم، به عادت دوران جوانی برگشته ام و با دست نوشته ام. وقتی انگشتم بهتر شد و می توانستم مجددا تایپ کنم ،متوجه شدم اشعاری که با دست می نویسم، پراحساس تر هستند و صورت تجسمی آن ها راحت تر تغییر پیدا می کند. رابرت گِریوز، شاعر انگلیسی، در مصاحبه ای گفت برای فکر ...
از خاطرات جنگ تا بی مهری مسئولان کشور
ترس از دست دادن خانه و کاشانه و بی خوابی ناشی از موجی شدن حال و روز جانباز و آرپی جی زن 15 ساله هشت سال دفاع مقدسی است که این روزها با دلی شکسته روزگار می گذراند. به گزارش مهر؛ مهمان خانه ای شدم که نیاز نیست صاحب خانه برایم بگوید که هست و چه کرده است. عکس های روی دیوار، تانک، آرپی جی، تصویری از شهید کاوه، پسربچه نوجوانی که با آرپیچی درون دستانش ژست گرفته است، همه و همه فریاد می زنند تو ...
دعوت های شوم زن شوهردار از خواستگار خواهر کوچکترش
این موضوع را از فامیل پنهان کرده اند هنوز با هم در خانه مشترکشان در کرج زندگی می کنند. او با ابراز عشق و علاقه، مرا به دام کشاند و این پایان ماجرای عشق من و خواهر کوچک ترش بود. سحر مدام از کرج به خرم آباد می آمد و مرا نیز چندین بار به خانه اش در کرج دعوت کرد. وضعیت مالی و زندگی او در سطح خوبی بود و رابطه ما ادامه داشت تا اینکه یک روز سحر از من خواست همسر سابقش را از میان بردارم تا مزاحم زندگی و ...
مارکسیسم راه آزادی ما نبود!
زندگی می کنید. همیشه این جا زندگی می کردید؟ خیر. من تهران هم زندگی می کردم. چند سالی است که آمده ایم این جا. من اهل تهرانم. اهل کجای تهران؟ خانه شما کجا بود؟ منزل ما در کودکی سمت خیابان ری بود. سمت شرق خیابان ری. آن طرف ها به باغ پسته بک، چهارراه دردار، امامزاده یحیی و سیروس راه داشت. آن طرف ها محل بازی و رفت وآمد ما بود. دل تان برای آن محله تنگ شده است؟ ...
پسر اسیدپاش: دوستی خیابانی زندگی ام را تباه کرد
سابقه سرقت داری، توضیح می دهی؟ [سکوت می کند.] چه کاره ای؟ من دیپلم عمران از هنرستان فنی دارم و چند سالی است در بنگاه املاکی در غرب تهران در کار خرید و فروش خانه و زمین هستم. چند سال با شاکی دوست هستی؟ سه سال قبل با او دوست شدم. چطوری؟ متأسفانه دوستی ما از نوع دوستی های خیابانی بود. سه سال قبل در پارکی حوالی پونک او را دیدم و ...
این 2 دختر فقط به بوق خودروهای شاسی بلند می خندیدند
بسیار اندک فروشندگی قانع بودم و هیچ وقت به کار های خلاف فکر نمی کردم تا این که با پارمیدا آشنا شدم. البته پارمیدا نام مستعار صغری بود. او پس از چند بار خرید از فروشگاه با من دوست شد و ماجرای زندگی اش را برایم تعریف کرد. پارمیدا که دلیل بدبختی هایش را هوسرانی های شوهرش می دانست می گفت، همسرش پس از ازدواج با او به دنبال دوستی های خیابانی و ارتباط با دختران دیگر بوده و او به همین دلیل از شوهر هوسرانش جدا ...
بخش های خواندنی یک کتاب خندوانه ای
باغ شمسی خانم سبزی بخرد. همین که ما دو نفر را دید که باهم بازی می کنیم، با عصبانیت صدا زد: حمید... باز داری با بچه های بی تربیت بازی مُکنی که؟! از وقتی یک بار از بالای پشت بام مرا دیده بود که سرظهر زنگ خانه آقای احمدی را زدم و فرار کردم، بدش می آمد حمید با من بگردد. تازه، خبر نداشت همه این کارهای بد را خود حمید به بقیه بچه ها یاد داده بود. توی دلم از همان ناسزاهایی که از حمید یاد گرفته بودم ...
آیت الله خزعلی و نامه ای که امام به رئیس غائله خلق عرب نوشته بود
باید از بین اینها به اندازه ای که مفید باشد انتخاب کرد. بنده در سال 1339 به نجف مشرف شدم و تا سال 1348 در آنجا بودم، دقیقاً یادم نیست ایشان بار اول در چه سالی وارد خوزستان شدند، ولی مسلماً از اواخر دوران حیات آیت الله بروجردی تا آغاز نهضت روحانیت به رهبری حضرت امام(قده) بوده است، لذا وقتی در مناسباتی مثل ماه صفر یا رمضان که به اهواز می آمدم، ایشان بودند و منبر می رفتند، منتها هنوز آشنایی کامل بین ...
اگر شیعه کنار گذاشته شود اسلامی برای عرضه وجود ندارد
ایام حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از امیرالمؤمنین پرسیدند: شنیده ام که مردم دیگر به شما سلام نمی کنند؟ امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: ای کاش سلام نمی کردند! حتی جواب سلام مرا هم نمی دهند! اتمام حجت علی (علیه السلام) علی (علیه السلام) نفس پیامبر است. زیرا در روز مباهله، پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله) حسنین (علیهماالسّلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام ...
آرپی جی زن عملیات بیت المقدس که برترین دانشمند ایران شد
با مردم عادی تفاوت قائل می شوید؟ ما پزشک هستیم و قسم خوردیم که بدون تبعیض خدمت کنیم. حتی در جبهه هم اگر اسیر عراقی مجروح می شد با او مانند مجروح هموطن خودمان رفتار می کردیم. * در بین شخصیت های مطرحی که شما پزشک آن ها بودند، چه کسی را بیشتر دوست داشتید؟ آیت الله مشکینی انسان بسیار وارسته ای بودند و دم مسیحایی ایشان خیلی روی من تأثیر گذاشت. هر چند وقت یک بار به بهانه ویزیت می رفتم ...
ازدواج در بحبوحه حصر آبادان
. با آغاز جنگ وارد جهاد سازندگی شدم و علاوه بر تجدید دوباره دوره های نظامی، دوره امدادگری را هم پشت سر گذاشتم و همراه با اکیپ پزشکان اعزامی از جهاد به خط مقدم می رفتم و فردای روز عملیات ها هم به بیمارستان می رفتیم تا مجروحان را مداوا کنیم. 31 شهریور ماه 1359 برادر شهیدم عبدالنبی به خانه آمد و گفت عراقی ها از راه شلمچه وارد شده اند. آن زمان امکانات دفاعی بسیار کم و ناچیز بود. تنها بسیج مردمی ...
مرتضی مهرزاد؛ صدسال بعد از ماه عسل!
ورزش کار خودش را کرده بود. این همان مهرزاد نبود که جلوی دوربین احسان علیخانی نشست. او در ادامه می گوید: "پس از آن برنامه گلچین که خودش بازیکن والیبال نشسته بود مرا دید و سر تمرین آورد. اوایل سخت بود ولی کم کم دوست داشتم. دو سال بعد توی لیگ دسته اول کشور با تیم چالوس به چشم هادی رضایی سرمربی تیم ملی آمدم و مرا بردند به تیم ثامن مشهد و تعلیمم دادند. لازم است از خانم قویدل و آقای بازرگان و آقای ...
باید مهماندوست را به ایران برگردانیم
...> البته این گونه نبود. اگر بنده، نظراتی را مطرح می کردم، دوستان استفاده می کردند. فضای مشاوره، متفاوت است، یعنی اینکه شما اجازه بدهید تا صاحب نظران در آن فضا بروند و به شما کمک کنند و مشورت بدهند. این تصور که من همه چیز را می دانم، اشتباه است؛ نه، همه چیز را همگان دانند. ما باید از این نظرات استفاده کنیم و اصرار زیاد نکنیم که فقط نظر من صحیح است. این روحیه و عملکرد، آسیب رسان است. ...
فرمانده لشکر 27 محمدرسول الله(ص) که 11بار زخمی شد/ نخستین فرمانده لشکر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
فکه انجام می گرفت در حالی که فرماندهی لشگر را نیز بر عهده داشت به شهادت رسید. گفته شده که این شهید بزرگوار 11بار زخمی شده و برای بار دوازدهم به درجه رفیع شهادت نائل می شوند. چند روزی می شد که پدر از سفر کربلا برگشته بود. هنوز در حال و هوای زیارت حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به سر می برد. در کربلا، دوست عربی داشت به نام عبدالرزاق که علاقه شدیدی به او داشت. همواره یاد او با عطر کربلا همراه ...
مهر بازاری با بوی چین و ماچین!
...! شبی که پدر با چند دفتر کاهی و چند مداد و خودکار قرمز و مشکی به خانه می آمد از شب یلدا برایمان طولانی تری بود. سعی می کردیم همه دفترها را همان شب جلد کنیم. با چه وسواسی دفترمان را خط کشی می کردیم. یک خط قرمز و یک خط آبی این جوری انگار قشنگ تر می شد. مادر مدام می گفت: بچه فردا هم روز خداست بقیه را بگذار برای فردا اما انگار نمی شنیدیم و دست آخر هم درکنار دفاتر و مدادها و مداد پاکن ...
بهزاد فراهانی: هرگز گلشیفته را تکفیر نکرده ام
زمانی که دایناسور بزرگ سوسیالیسم جهان، آقای کاسترو و رائول با آمریکایی ها دیدار کردند و رئیس جمهور آمریکا به کشورشان رفت، آنهایی که بر من خرده می گیرند باید بفهمند که زبان سیاست با بقیه زبان ها فرق دارد. زمانی که دانیل اورتگا زیباترین دسته گل را می برد و هدیه می کند، باید این چیزها را بفهمیم. بله بنده با سیاستی که داشتم و حتی بسیاری از افراد در اینجا مخالفش بودند، توانستم با آقای مشایی رابطه برقرار کنم و از این طریق از ایشان پول بگیرم و خانه تئاتر را بسازیم. ...
آرزو با مردان قمار می کرد دیگر تحمل او را نداشتم
.... وی افزود: هومن آشفته بود و ادعا کرد که روی یک دختر اسید ریخته و از من درخواست پول کرد که 50 هزار تومان در اختیارش قرار دادم و بدون هیچ حرفی پا به فرار گذاشت و نمی دانم به کجا رفته است. ردیابی های پلیسی ادامه داشت تا اینکه ماموران ساعت 15 روز چهارشنبه 31 شهریور ماه محل تردد این جوان اسید پاش را در منطقه یافت آباد شناسایی کردند و هومن در عملیات غافلگیرانه ماموران دستگیر شد ...
آشتی با قرآن به سبک آیه گرافی
90هزار مخاطب دارد و فوق العاده بازخورد خوبی دارد. وبلاگ و سایت و تلگرام هم در کنار آن راه افتاده است. قدم بعدی هم این بود که در باب دعا ورود پیدا کردم. اینجا هم دنبال دعاهایی رفتم که کمتر خوانده شده است. مثلا دعای خمس عشر یکی از همین دعاهاست که مردم خیلی کم می شناسند. یا مثلا در ماه رمضان هر روز دعاهای روزانه را کار کردیم و فوق العاده پخش شد و بازخورد گرفتیم. ان شاالله در گام بعدی هم می خواهیم سراغ ...
واقعیت اعدام های سال 67/ فحشای سازمان یافته در خانه های تیمی منافقین
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، نهم اردیبهشت سال 61 بود. از صبح که به مغازه رفت دلم شور می زد. چندین بار مهدی پسرم را جلوی کفاشی فرستادم تا خبری از او بیاورد. برای ناهار به خانه آمد، کمی استراحت کرد و باز به مغازه رفت و دوباره دلشوره های من شروع شد. دوباره پسرم را به سمت مغازه فرستادم. فاصله خانه تا مغازه فقط ده دقیقه بود ولی نمی دانم چرا آمدن مهدی طولانی شده بود. چادر به سر کردم و به ...
پزشک زن یمنی که با قحطی می جنگد
شان مثل من و شما بوده است و حالا نگاه شان کن. همه چیزشان را از دست داده اند." ما با مادری که همراه سه فرزندش کنار خیابان بود حرف زدیم. او می گفت پیش از این با خانواده اش در شهر حرض نزدیک مرز عربستان زندگی می کردند و حالا ماه هاست در اردوگاه پناهنده ها به سر می برند بدون این که به غذا و دارو دسترسی داشته باشند اما اردوگاه هم بمباران شده و همسر این زن در بمباران کشته شده بود. میانه ...
کرایه از که می خواهید؟!
شخص مال مردم خوار و بدعهد است تا همگان هوشیار باشند و کسی به او قرضی ندهد و یا نزد وی چیزی به امانت نگذارد. حکم قاضی اجرا شد و در پایان روز، صاحب الاغ بعد از آن که شخص مال مردم خوار و بدعهد را مقابل خانه اش پیاده کرد، از وی کرایه الاغ را درخواست کرد و طرف پوزخندی زد و گفت؛ مرد حسابی! خودت از صبح تا حالا در همه شهر مرا گردانیده و با صدای بلند جار زده ای که؛ ایهاالناس! بدانید و آگاه باشید ...
پزشک زن یمنی که با قحطی می جنگد
ها وقتی در ماه مارس 2015 جنگ شروع شد، یمن را ترک کردند و سازمان هایی هم که ماندند فعالیت هایشان را به شدت محدود کردند. حالا دکتر اشواق محرم با هزینه شخصی خودش دارو و غذا می خرد و اتومبیل خودش را به یک کلینیک سیار تبدیل کرده است. خبرنگار بی.بی.سی می گوید در یمن دو هفته با خانم محرم همراه شدم و در این همراهی صحنه هایی را دیدم که من هم گمان نمی کردم هیچ وقت در یمن ببینم. بندر حدیده اکنون ...
نفس کشیدن در زمان رهبری،افتخار شهید عبدیان اولین شهید کوهدشتی مدافع حرم
؛ اگر می فهمید کسی نیازمند است هر چیزی که نیاز بود می خرید و به من می داد تا برای آن ها ببرم و تأکید می کرد کسی از این کمک ها اطلاع پیدا نکند. برای عید امسال نیز هدایایی گرفته بود و به من داد تا به دست چند یتیم برسانم، روز پنج شنبه آخر سال بود که من تمام هدیه هایی را که سفارش کرده بود به دست ایتام رساندم و به منزل که بر گشتم گفت مادر الآن خیالم راحت شد. 12 فروردین 95 آخرین ...
هیچ جا مهندس نخواستند، برای همین دزد شدم!
بر می داشتم و یک قسمت اموال را هم به دوستم می دادم و از آنجا بیرون می آمدیم. زاغ زن نداشتید؟ نه. اگر داشتیم که به این صورت دستگیر نمی شدیم. ما از در و دیوار بالا می رفتیم و از بالکن خانه داخل می شدیم. به همین سادگی. این را هم بگویم خیلی از خانه ها بودند که اصلاً اموالی داخلشان پیدا نمی شد و ما دست خالی از آنجا بیرون می آمدیم. بیشتر سعی می کردیم اموالی را که صاحبان املاک پنهان کرده اند برداریم تا کسی را بدبخت نکنیم و قسمتی از مالشان را نیز به خودشان می دادیم. منبع: قدس آنلاین ...