سایر منابع:
سایر خبرها
هدف جنبش دانشجویی زنده نگه داشتن شور انقلابی است
ها کبوتر سفید هوا می کنند، اما بسیاری از شکنجه ها هم در زمان دموکرات ها بود. گوانتانامو ها را این ها راه می اندازند، بعد برای بسته شدن آن وعده ی انتخاباتی می دهند، اما حالا که دوره شان رو به پایان است، هنوز بسته نشده است.دولتی نیروهای خود را به عراق و افغانستان می آورد، دولت بعد در صورتی که نیروها در حال پیروزی باشند تغییری در آن نمیدهد اگر نه نیروها را تغییر می دهد.قتل های ایران، جنگ جهانی دوم ...
بی کاری عمده ترین مشکل ناشنوایان است/ مسئولین توجه ویژه ای به ناشنوایان کنند
باشند که هم اکنون هم .... عضو بسیجی ناشنوا داریم. ** همسر شما هم ناشنوا می باشد، آشنایی شما به چه صورت بود؟ خودم که ناشنوا بودم و درد ناشنوایان را خوب می دانستم، میدانستم که آینده و گذشته یک ناشنوا چه می باشد، بلاخره خداوند دختر و پسر ناشنوا را آفریده پس بنابراین باید هر کسی هم کفو خود را انتخاب کند، خانمم هم کلاسیم بود و الان 32 سال است که ازدواج کردیم و سه پسر دارم که هیچ یک ...
هشدار صالحی به غرب: در صورت بدقولی بازگشت به قبل بسیار متفاوت تر خواهد بود
مجدداً آغاز نماییم، لذا 6 ماه فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی ایران متوقف شد ولی این 6 ماه به یک سال و تا دو سال ادامه داشت. تا به سال 1384 رسیدیم و انتخابات ریاست جمهوری و فعالیت ها آغاز شد و این بار با سرعت بیشتر و قدم های بلند همراه بود. این اخطار را هم بدهم اگر قرار باشد اینها باز بدقولی کنند بازگشت ما بازگشت به حالت قبل نیست بلکه برگشت به حالتی بسیار متفاوت تر نسبت به آن چیزی که ...
فصل آخر؛ تنهایی در سرای سالمندان؟
...، می ترسیدن من نفرینش کنم. نگاهی به اطراف می کنه و میگه: همینم شد؛ دخترش یه سال بعد زنگ زد و گفت بابام مرده که گفتم مرده که مرده بالاخره گور به گور شد. دو دختر و یک پسر داره وقتی در موردشون حرف می زنه یه حسه متناقضی تو صورتش موج می زنه، چشماش غمگین و لبهاش پر از خنده می شه میگه: دلم تنگ می شه براشون اما خب اونا خونه زندگی رو فروختن و رفتن و اصلا هم دیگه نمیان ایران، خب ...
ماجرای صلوات فرستادن حاج همت برای سلامتی یک فرمانده
قبله نشسته ای. بگو خدایا من از هاشم راضی هستم تو هم راضی باش. مادرم هم گفت خدایا من از هاشم راضی هستم تو هم راضی باش. تا این جمله را مادر گفت؛ هاشم یک پشتک زد و کف پای مادرم را بوسید. گفت این دفعه دیگر تمام است. واقعا هم همان شد. یعنی تا رضایت مادرم را گرفت 10 روز نشد و شهید شد. هاشم اصلا عادتت نداشت خداحافظی کند و از زیر قرآن رد شود، اما این بار ساکش را گذاشت روی کولش و چند قدم که رفت، برگشت عقب نگاه کرد و دستش را به علامت خداحافظی تکان داد و رفت. همان عملیات هم شهید شد. کارش گیر مادر بود و رضایت مادر را گرفت و شهید شد. حالا اگر آدم می خواهد به جایی برسد، دعای مادر پشت سرش باشد خیلی عالی است. ...
دخترهایی که نوحه بابای بی پیکرشان را می خوانند +عکس
رفتنش نبودم. حالا توی دلم مانده است که چرا چشم در چشم خداحافظی نکردیم و حسرت این دست ندادن را هنوز می خورم. وقتی رفت شب و روز کارم گریه بود. روزها برایم خیلی سخت می گذشت. زندگی ما همیشه پر از ماموریت بود اما این بار قصه فرق داشت. منتظر بودیم بیست روزه برگردد ولی تلفن می زد و چون تلفن هایش شنود می شد جواب درستی نمی داد. همیشه به ملیکا می گفتم دعا کن که اگر بابا بیست روزه بیاید به تولدت می رسد اما اگر ...
جواد فوتوشاپ بلدی؟
. همایش تبیین دستاوردهای فرهنگی دولت تدبیر و امید یکی دیگر از دستاوردهای دولت تدبیر امید همانا احترام بیش از حد به حقوق بانوان در کشور است مراسم بازگشایی مدارس سراسر کشور اگه اینجا مدرسه است پس ما تو گرمخانه های شهرداری درس خوندیم جشن خانه سینما - اوه اوه یالثاراتی ها اومدن...جمع کنیم بریم! نشست خبری تشریح آرمان های توسعه ...
زن جوان برای خودش هوو آورد
اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و می خواهد هر چه ...
حداقل بگیرانی که بازنشسته نمی شوند
، دیدم نمی شود خانه نشین بود با کمک بچه ها یک مغازه میوه فروشی کوچک در همان نزدیکی های محل سکونتمان اجاره کردم اما دیدم از پس مخارجش برنمی آیم. به هرحال، فروش اجناس در مناطق محروم تر مثل اون منطقه ای که ما توش زندگی می کنیم کمه و باید اجاره رو هم پرداخت کرد. دیدم این طوری نمیشه ادامه داد. مغازه را پس دادم و رفتم سراغ دستفروشی تا از پس مخارج زندگیم بربیایم. الان هم حدود هشت ساله که دستفروشی می کنم ...
گولچ نام پرسپولیس را از صفحه اینستاگرامش حذف کرد
کنید تا ادم شه نقل قول +127 #5 رضا 2016-09-29 04:21 همون بهتر که رفت ولی اگه مث بچه آدم تو نقل و انتقالات میرفت ما الان ساسان رو از دست نمیدادیم نقل قول +104 #4 مریم 27 2016-09-29 03:10 به درک ک حذف کرد نقل قول +107 #3 دوچرخه سواران 2016-09-29 02:06 خدایا شکرت . جا برای سروش رفیعی باز شد نقل قول +95 #2 Mehran ...
ادعای معلمی دارم
نیاز را نوشت و چند بار جایزه ی بهترین فیلم نامه را گرفت، مدیر فرهنگی آن جا بود و من را از مدرسه به کانون کشاند تا برای بچه ها کار کنم. چه طور، هم می توانستید کار تئاتر انجام دهید و هم برای سر کلاس رفتن انرژی داشته باشید؟ من عاشق درس دادن و حرف زدن هستم. خدا رحم کند به موقعی که پیرمرد شوم. معلمی برایم هیجان غیرقابل وصفی داشت. حتی الآن که چند سال از بازنشستگی ام می گذرد، همین ...
داستان بیل شنکلی؛ از عمق معدن تا هفت آسمان بزرگی
و تا انتهای فوتبال خود در این باشگاه باقی ماند. بزرگترین افتخار او در دوره بازی به قهرمانی در جام حذفی سال 1938 باز می گردد؛ جایی که با یک پنالتی در دقیقه 119 توانستند (تیم دوره مربیگری اش) هادرزفیلد را شکست داده و قهرمان شوند. از نقطه نظر بازی های ملی، شنکلی دوازده بار پیراهن تیم ملی اسکاتلند را بر تن کرد. نوه اش در کتابی که برای پدربزرگ نوشته از نخستین بازی برای اسکاتلند، به عنوان ...
طنز؛ مناظره دوم هیلاری و دونالد
خواهد بود؟ دونالد ترامپ: با سلام خدمت شما و بینندگان محترم، باید بگم من خودم تو سی چهل تا ساحل آمریکا پلاژ زدم و اتفاقا یه رفیق دارم تو میامی پیمانکاره... مجری: لطفا به سوال جواب بدین. ترامپ: بله، من اگه ببینم یکی داره غرق میشه اول از هرچیز سریع لباس هام رو که همه مارک هستند، درمیارم و بلافاصله زیر آفتاب دراز می کشم. بعد یک نجات غریق جوون به اسم استخدام می کنم تا ...
مسئولان فراموش نکنند میراثدار خون شهدا هستند
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ مهدی اکبرنژاد، جانباز گیلانی و قهرمان شنای جهان در گفتگو با خبرنگار ورزش بسیج درباره حضورش در جبهه ها در دوران دفاع مقدس گفت: اولین بار 17 سالم بود که به عنوان داوطلب مناطق عملیاتی رفتم، در خانواده ای بزرگ شده بودم که هم پدرم و هم برادرم به جبهه رفته بودند و این مسئله سبب شد تا با توجه به اعتقاد و روحیه ای که برای دفاع از میهن داشتم به جبهه ها بروم. اوایل شاید ...
مصاحبه با حمید لبخنده در مورد زندگیش/ او هنرمند گفت وگو گریزیست
ما باز بود و نگهبانی آشنا که همیشه با لبخند به ما خوشآمد می گفت. آن روز اما با در بسته روبه رو شدیم. در زدیم. پس از مدتی لای در باز شد و دو چشم سبز و غریبه از لای در، با پرسشی در نگاه، به ما خیره شد. نگهبان عوض شده بود. صدایش خشن و خش دار بود. گفت اگر می خواهید وارد شوید، باید تک تک تان را تفتیش کنم و این موضوع آقای سمندریان و ما را بسیار آزرده کرد. هرگز در تئاتر چنین رسمی نبود. چنین ممنوعیت هایی ...
کافه نیشگون
کنی آویز آماس! نیش خشن: اوخ اوخ اوخ! دیگه نگو! یعنی اگه فردوسی زنده بشه، عااااالی می شه. نیش فشن: چرا؟ نیش خشن: خب دیگه، باید زبان فارسی رو از دست یه سری واژه ی جدید و نامأنوس پاک کنه. یعنی باید سی سال دیگه رنج ببره. احتمالاً آویزه اش آویزآماس می کنه. میزرا کافی خان میکس آبادی نیش و نوش یک ترانه ی زیبا از آلبوم گوش پاک کن را تو دماغت ...
کلاس پرنده
زهرا چوپانکاره برای اغلب آنهایی که این مطلب را می خوانند، درست مثل خبرنگار و عکاس و صفحه آرا و ویراستار این مصاحبه، تصویر کمابیش مشابهی از بازگشایی مدارس و درس و مشق و معلم وجود دارد: دفترهای 40 برگ و 100 برگ، مداد سیاه و گلی، صف های اول صبح و دغدغه سوال پرسیدن های درس علوم و پای تخته رفتن برای حل تمرین ریاضی و بعد جیغ و داد و دویدن های ممنوعه در حیاط مدرسه. تصویر اغلب ما، تصویر مدارس دولتی یا غیرانتفاعی است، تصویری معمولی و رایج که اوایل مهر که می شود در شبکه های اجتماعی یا جمع های دوستانه و خانوادگی ممکن است آنه ...
این آبنماهای بچه کُش...!
دوستاش دیدن که توی آب جون داد. از اون روز تا حالا دیگه دوستاشم نیومدن پارک بازی کنن. بچه هایی که میان اینجا مثل شما بازی می کنن؛ تعدادشون زیاده؟ آره بابا. اون موقع که آبنما هنوز توش آب داشت، می رفتیم توش شنا هم می کردیم. بچه ها همش تو آبنما بازی می کردن. از اون روز که پسره افتاد توش، هیچ کس دور و بر آبنما نمی ره. الان که توش آب نیست. کی آب اینجا رو تخلیه کردن؟ ...
شاهدبمباران بیمارستان ایلام بودم/پای قطع شده همکارم حین تصویربرداری جا ماند
زیاد بودند، گفتم آره صدای ویز ویزشان موقع تصویربرداری مدام زیر گوشم بود. بعد از جواب من با خنده ای ادامه داد: برادر من زنبور کجا بود اون موقعیتی که تو ایستاده بودی در تیررس مستقیم تک تیرانداز عراقی بود و اینکه هیچ کدام از گلوله هایش به شما اصابت نکرد عمرت به دنیا بود. گفتم پس چرا به ما نگفتید: خندید و گفت خدایی اگه میگفتم جرآت می کردی بایستی و تصویر بگیری! اینها ...
پسر آهنگران: به پدرم می گفتند جوانان با صدای شما روی مین رفتند
متر با ماشین عقب رفتم و بعد چند بار ماشین را جلو عقب کردم و لذت رانندگی را تجربه کردم. این اتفاق شاید ده دقیقه طول کشید. پدر این را فهمیده بود و به من خیلی اعتراض کرد اما اعتراضش به من این نبود که چرا سوار ماشین شدی، اعتراضش این بود که این ماشین برای سپاه هست و برای کار اداری و نباید از ماشین بیت المال استفاده می کردی. پدر خیلی با من دعوا کرد و مدتی با من حرف نمی زد. یکبار هم خاطرم هست ...
تنها ماندم اما هرگز تسلیم نشدم
را تمام کردم بیشتر آثار ادبی مهم و در دسترس آن دوران را خوانده بودم آثار تولستوی، چخوف، شعرهای شعرای مهم و... البته در زبان آموزی و بیشتر در مکالمات و صحبت های عامیانه و روزمره که کمتر به گوشم خورده بود مشکل داشتم و هنوز دارم. چون زبان آموزی من با مطالعه کتاب شکل گرفته بود. در کودکی، به دلیل کم شنوایی، ارتباط برقرار کردن با بچه های دیگر برایم سخت بود از این رو به سمت هنر گرایش پیدا کردم ...
ورزش قهرمانی بدون مدال ارزشی ندارد
در روز چند نوبت تمرین می کردی؟ زمانی که در شهرستان بودم روزی یک جلسه تمرین می کردم ولی زمانی که به اردو آمدم زیر نظر مربی بود بعضی روزها یک جلسه و برخی روزها دو، سه جلسه تمرین می کردم. شما تمام مدال ها را در کارنامه داری و فقط مدال قهرمانی جهان را در کلکسیون مدال هایت کم داری. آیا امسال در مسابقات قهرمانی جهان هم شرکت می کنی؟ بله، صددرصد. چند روز دیگر تمریناتم را شروع می کنم. اول ...
به کسانی که جمعیت را سرشماری می کنند، چه می گویند؟
.... قصد داشتم 8 ترم درس و دانشگاه رو برسونم به 20 ترم که همیشه در حال تحصیل باشم و هم به دولت در کاهش آمار بیکاری کمکی کرده باشم و خدمت مقدس سربازی رو عقب بندازم. متاسفانه چند روزی هست که قصد دارند از دانشجویانی که بیش تر از ترم مجاز در دانشگاه بمونند، پول دریافت کنند، خواهشا پیگیری کنید، ما بیکار نشیم. دارای درآمد بدون کار است. ، من دستم تو جیب بابامه؛ از فیسبوک بوده، تو اینستاگرامم هم ...
شهید کاویانی، شهید ثروتمندی که همه اموال خود در راه انقلاب تقدیم کرد/ شهید کاویانی: اکنون مانند زهیر نه ...
بم بسیار مظلوم واقع شد. عباس خلیلی گفت: این شهید می دانست که حتما شهید می شود و حتی اگر مجروح شود هم شهید خواهد شد، باز هم از سر بصیرتی که داشت پس از اینکه چند قدمی راه رفت رو به من کرد و گفت خانواده من آنزمان پیدا می شوند و چون در بم ساکن نیستند اجازه نخواهند داد من در آنجا دفن شوم پس اگر آنها مخالفت کردند مرا در مسجد صاحب الزمان کرمان دفن کنید، چون زمانی که من بچه بودم و مادرم را از ...
جهانبخش : از ایران کسی به من توصیه نکرد مقابل مکابی بازی نکنم
بار بود که چنین صحنه ای را می دیدم و تجربه می کردم. وقتی بازیکنمان را در آن شرایط دیدم شوکه شدم. زمانی که بالای سرش رفتم دیدم که نفس نمی کشد. خیلی ترسیدم. فکر کردم اتفاقی که نباید رخ می داد؛ حادث شده است. فک او قفل شده بود. کمک کردم تا دهانش را باز کنم. می دانستم احتمال دارد زبانش درون حلقش برگردد و راه نفس کشیدنش بسته شود. وایتنز دوست خوب من است و احساساتی شده بودم. برایم خیلی سخت بود. خدا را ...
در زندان به پدرم گفتند شاه از واقعه گوهرشاد دیوانه شده!
. علت فقط و فقط این بود و خدای ناکرده چنین تصور نشود که ایشان اهل مماشات با رژیم بوده است. مرحوم آقای شیرازی می گفتند: من حاج شیخ را مجبور کردم در اعتراض به رفتارهای ضد دینی رضاخان، تلگرافی به او بزنند. می فرمودند: چند روز بعد. سر ظهر آمدند و گفتند:حاج شیخ با شما کار دارند. ایشان می گفتند: رفتم و دیدم تلگرافی از رضاخان آمده بود به این مضمون که: این گونه امور به دولت مربوط است و دولت خودش می داند چطور ...
ایستاده در میدان مین
با سردار مرتضی حاج باقری، آزاده و جانبازی که راوی رشادت های نیروهای تخریبچی در دوران دفاع مقدس است 27 سال پیش یک نفر آن سوی مرزهای کشورمان چشم طمع دوخت به خاک ایران؛ فرمان آتش داد و جنگ را شروع کرد؛ یک جنگ تمام عیار. جنگی که به خیال حریف تا دندان مسلح، دو روزه تمام می شد و با رشادت ها و مقاومت های هزاران هزار مرد و زن رزمنده، هشت سال طول کشید؛ رزمندگانی که سینه سپر کردند مقابل دشمن و نترسیدند از شهادت، از اسارت، از جانبازی. ایثارگرانی مثل سردار مرتضی حاج باقری، فرمانده گردان تخریب لش ...
ایبسن سخن می گوید/ شکل های زندگی: به مناسبت انتشار دو کتاب تازه از ایبسن
.... درحالی که عنصر دیونوزوسی در چارچوب قرار نمی گیرد. ربکا اگرچه به خاطر عشق خودش، بیتا را وادار به خودکشی می کند اما آنگاه که روسمر به او پیشنهاد ازدواج می دهد واکنشی به کلی غیرمنتظره از خود نشان می دهد. روسمر: [نزدیک تر می شود] ربکا اگر الان ازت خواستگاری کنم، همسر دوم من می شی؟ ربکا: [یک لحظه ساکت می ماند، بعد از شادی فریاد می کشد] همسرت! همسر تو! من! 2 روسمر فریاد شادی ربکا را ...
مزاح جالب حضرت امام با شهید هاشمی نژاد
که حسین(ع) به انسان آموخت در اوایل دهه 40 نوشته شد، ولی ما الان که آن را چاپ کرده ایم، در ظرف یک سال، دو بار تجدید چاپ شده است. ملاحظه کنید کتابی که بیش از 40 سال پیش نوشته شده، چگونه هنوز می تواند پاسخگوی سئولات امروز نسل جوان باشد. ایشان در آن دوره زمینه های پدید آمدن قیام عاشورا را بررسی کرده و در این زمینه به تحقیق پرداخته بودند که چطور شد که نیم قرن پس از رحلت پیامبر(ص) وضعیت ...
زندگی نامه و خاطرات شهید علیرضا هادیان
.... این وضعیت ادامه داشت تا اینکه علیرضا 8 ساله شد. کمک خرج خانواده یک روز وقتی علیرضا از مدرسه به خانه آمد و خستگی مادر را دید گفت: من می خواهم بروم سرکار. پدرم به او می گفت نه، تو باید درس بخوانی؛ ولی علیرضا می گفت من هم درس می خوانم هم سر کار می روم. می گفت نمی توانم ببینم که شما کار می کنی، مادرم از صبح تا شب زحمت می کشد و کار می کند و حتی خواهرانم قالی می بافند و من فقط ...