سایر منابع:
سایر خبرها
تحلیلی بر فیلم کلوزآپ / من خودم از مخملباف بودن دل خوشی ندارم. اون وقت تو خودت رو جای من جا زدی؟
طور واقعی طراحی شده است و همه چیز باید در یک برداشت ضبط شود. مخملباف از سبزیان می پرسد: حالا مخملبافی بهتره یا حسین سبزیانی؟ میکروفون کار گذاشته شده در لباس مخملباف قطع و وصل می شود اما می شود برترین دیالوگ این فیلم را از لابه لای همین صداها کشف کرد. آنجا که مخملباف می گوید: “مرد حسابی من خودم از مخملباف بودن دل خوشی ندارم. اون وقت تو خودت رو جای من جا زدی؟ نویسنده: میثم تراشیه ...
مصاحبه ای با هافبک محبوب فوتبال ایران/چند بار به خاطر پیوس از مادرم کتک خوردم
.... پشت پیراهن مدرسه ام شماره 17 آقای پیوس رو نوشته بودم که چند باری هم به خاطر این کارام از مادرم کتک خوردم. * اون سگات رو داری هنوز؟ - مال من نبودن. (با خنده) من آرایشگاه دوستم میرم که ایشون یکی دو تا سگ داشت. سگ های مهربونی هستن و من میرم نمی دونم چه جوری متوجه می شن فوتبالیستم! توپ رو میارن جلوی پام که بشوتم و اونها بپرن بگیرن. یه بار باهاشون عکس گرفتم که اینقدر کامنت های ...
نگاهی به زن در آثار بلقیس سلیمانی؛ "زن"؛ از دوشیزه مکرمه تا مرحومه مغفوره
، مجید ، ضعیفه ، بی بی ، مامی ، مادر ، زنیکه ، مامانی ، ننه و غیره و غیره می گفت. کنجکاو بودم بدانم نویسنده ای که چنین یادداشت کوتاه گیرایی نوشته، در آثارش از زن چه می گوید؟ از مامی می گوید یا مادر؟ از بی بی یا خوشگله؟ از کنیز یا بانو؟ کافی است چند اثر از آثار سلیمانی را بخوانید تا ببینید او تقریباً از تمامی این ها نوشته است. حتی اگر بگوییم نوشتن از زن و دنیای زنانه از اصلی ترین دغدغه های ...
کودکان تشنه سرزمین من
پسربچه برسد، داد می زند:" می گم به هیچ وجه نباید از خونه بره بیرون؛ می فهمی خانم؟! این بچه تب داره، مریضه؛ توی جمعیت و زیر دست و پا، تلف می شه!... داروهاش رو بده و بازم پاشویه اش کن... من دیگه باید برم!... خیالم راحت باشه؟! " لبخندی کم رنگ بر لب خشک و صورت عرق کرده پسربچه نقش می بندد:" خب برو دیگه؛ بچه ها منتظرن!" او کمر راست می کند و در رختخواب می نشیند و سپس به آرامی و ...
توطئه سران کومله در اسارات و شکنجه شهید 17 ساله
، جلو رفتم عکس رسول را می خواست. شنیدم که برادرم به حاج حسین می گفت: باید برویم بیمارستان کهندژ، رسول آنجاست. حاج حسین، لباس هایش را پوشید و من پابرهنه به سمت برادرم دویدم؛ دو دستش را گرفتم و گفتم: داداش ازهیچ چیز نترس، اگر رسول شهید شده است به من بگو. من خودم می دانم خواب دیده ام، بچه ام چهار روزی است که شهید شده است چرا چیزی نمی گویی؟ مگر رسول باعث سرافکندگی تان شده است؟ او ما و شما را ...
استادم گفت قول بده از این حاج خانوم دروغ گو ها نشوی
عاطفی خیلی قوی داشتم و خب از زمانی که یادم می آید مادرم حجاب کامل داشته اند و محجبه بودند اما هیچ وقت من را مجبور نکردند و حتی کوچک تر که بودم مادرم به دلایلی من را از چادر پوشیدن منع می کردند. تا اینکه خودم از دوره ابتدایی حجاب کردم و چادر پوشیدم، البته برای بازی چادرم را برمی داشتم. اتفاقی باعث شد من هیچ وقت چادر را از سرم برندارم پنجم ابتدایی بودم که روزی با پدرم به گردش ...
غذای نذری
.... لحظه به لحظه سینی های غذا به زینب و مادر نزدیک می شد. تا اینکه نوبت آنها رسید: بفرمایید حاج خانم مادر صورت خودش را در میان چادر پنهان کرد و قابلمه را بیرون آورد و گفت: حاج آقا بچه یتیم دارم میشه اگه غذا اضافه اومد برام بریزید توی این. مرد ادامه داد: آخر مجلس بایستید اگر اضافه اومد به روی چشم. مادر با شرمندگی دوباره قابلمه را زیر چادرش پنهان کرد اما آنقدر هر دو گرسنه ...
برانکو: نفت سال قبل قهرمانی را از ما گرفت/ فردا کلیدی ترین و سرنوشت سازترین بازی را داریم
پرسپولیس گفتی نمیخوامش.حرف کرانچار رو گوش دادی نیاوردیش.اگه پارسال میاوردیش قهرمان میشدیم حالا دیدی چه اشتباه بزرگی کردی ؟به امید قهرمانی امسال لایک کن نقل قول +2 #22 peyman 2016-10-15 00:57 نقل کردن BOBBY-FISCHER: دوستان بیایید همینجوری الکی آنالیز نکنیم کاربری به نام peyman اینجا هست که گفته بود وظیفه احمدزاده تخریبه!!!!!نخندید اینقدر آخه بچه جون اونی که وظیفش تخریبه ...
شام غریبانی متفاوت بر سر مزار شهید علمدار
شوی؟ در جوابش گفت: مادر! مگر خبر نداری که من خانه ای خریده ام که باید آن را درست کنم؛ دو روز بعد از آن او در بیمارستان امیر مازندرانی در هنگام انتقالش به تهران زمانی که بر لب ذکر یا حسین (ع) و یا زهرا (س) داشت جان سپرد. با همسر شهید شیمیایی نقی زاده در کنار قبر شهید علمدار آشنا شدیم که وی هم بر سر مزار شهید علمدار می آمد، او گفت: هنگامی که برای دخترم خواستگاری آمد مردد بودم و نمی ...
اعتراض شماری از مردم شهر دندی نسبت به وضعیت بهداشتی درمانی این منطقه
شده وبه خاطر تعدد کار وچند پیشگی وتغییر نام وبه کار گرفتن غیر ماما جان مادر باردار وکودکان در خطر وزمان رسیدگی به انان وجود ندارددرضمن پزشک هم نمیاد اگه بیاد هردوهفته بکبار به پایگاه مراجعه میکند پاسخ رعنا هاشمی 21:40 پنجشنبه 22 مهر 1395 من توی قم زندگی میکنم. شهر به این بزرگی چرا توی خانه بهداشت نباید ماما داشته باشه؟ یکی از همسایه هامون حامله بود میرفت ...
کار پسندیده پدر رضا صادقی پیش از نذری پختن + عکس
به پختن غذا میره همسایه های دور و نزدیک رو می بینه. میگم چرا پدرم ؟ میگه اگه نیاز اونا به پولش باشه امام حسین راضی تره تا غذا و پخت و پز. ممنونم پدرم که هستی و ممنونم مادرم که هستی و خدایا شاکرم که سایه عشقشون هست. حاج عباس صادقی تعزیه خوان، پیر غلام ، و عاشق حسین من خیلی غلامتم ...
رئیس جمهور در حرم عبدالعظیم حسنی (ع)/ لیلا بلوکات از دهه دوم عزاداری سالار شهیدان در اینستاگرامش خبر ...
های خمیده ی لاغر که هر آن امکان داشت فرو بریزد. مادرم از اتاق بیرون می رفت. لب هایش باریک تر از همیشه اما سرفه امانش نمی داد. وقتی خم می شد گل پامچال و ریحان بکارد، هم سرفه ولش نمی کرد. سرفه مثل بچه بود. سمج و همیشه گرسنه. توجه می خواست. هر وقت که وقتش نبود بیدار می شد. عین خروس بی محل. کنار پنجره روی صندلی می نشست. زمستان ها راه می افتاد دنبال او. درست مثل پر طاووسی که روی کلاه خانم ها می زدند ...
کاندیدای ما قطعا دکتر روحانی است
تهمت ها به ستوه درآمدم و پیش رهبری رفتم و گفتم دیگر این کارخانه را نمی خواهم. ایشان دلیلش را پرسیدند. پاسخ دادم: به خاطر این کارخانه، همه چیز ما را زیر سوال می برند. ایشان گفتند: چه کسانی؟ گفتم: همین احمد توکلی یار و رفیق شما. رهبری گفتند من با شما رفیق ترم تا با آقای توکلی. خلاصه مدیریت کارخانه را تحویل دادم و رفتم. ** دستور امام برای ممنوعیت نماز جماعت در کارخانه ها در زمان ...
سرگذشت نخستین شهید ارامنه که بورسیه را به شهادت فروخت
...> – الان که پروژه های در دست کار زیاد داریم در عسلویه برای حاج آقا خرما می گذارم داخل بشقاب و شیرینی تعارفشان می کنم این شیرینی مخصوص ارامنه است اسمش نازک است من نمی دانستم تشریف می آورید وگرنه شام درست می کردم می گویند : همین خوب است چایشان را با شیرینی می خورند و باز هم با من صحبت می کنند – شما اشتغالی هم دارید خانم؟ – نه خانه دارم در خانه ام – مرحوم همسرتان؟ – آقایمان با ...
دردسر صیغه شدن پنهانی سیما با امیر/ تمام زندگیم را باختم
با لحنی بغض آلود گفت: من فقط به داروخانه رفتم و قرص ها را خریدم، نمی دانم سیما چه موقع قرص ها را به مادرش داد. وقتی اسم مادر آمد بی اختیار تنم لرزید.باورم نمی شد که دخترک مادرش را کشته باشد. چرا ؟ به چه خاطر؟ قاضی رو به سیما کرد و گفت: خانم تعریف کن چه اتفاقی افتاده است؟ وی بدون آن که سرش را بالا بیاورد با صدایی نامفهوم گفت: دیشب همه چیز را گفتم، نمی خواهم تکرار ...
اسم زنی که در بالابر داروخانه شبانه روزی مرد چیست ؟
اسم دخترونه روش نبود ! : : : بعد یه دختره جواب داده بود : شما صداش بزن” جهان” ببینم فرقی به حالتون میکنه؟ ...... روزی دو زن نزد شیخ آمدند و هر دو ادعا کردند که مادر یک بچه هستند. شیخ فرمود طفل را .... کِل چیست ؟ ...... یه سر برو تا اون داروخانه شبانه روزی یه قرص معده بخر. 12 مرداد 1392 ه .ش. – وی خاطرنشان کرد: عشایری ها و روستانشین های عزیز تشکر می کنم که همیشه .... جزئیات واژگونی مینی ...
فیلم لحظه برق گرفتگی مردی هنگام تکان دادن علم
وحشیانه خود را به یاد می آورد. ... با گرفتگی گردن چه کنیم؟ ... صندلی های آهنین زیر پای لرزان مجرمان تکان میخوردند و فریاد های یکی از .... اگه تجاوزگرا رو تا حالا اعدام نمی کردن که وضع چندین برابر الان می شد! 20 مرداد 1388 ه .ش. – فلج خواب می تواند هم در هنگام به خواب رفتن رخ بدهد و هم در هنگام بیدار شدن .... 3 – گاهی برای خروج از آن موقعیت فشاری برای حرکت کردن می کنم که در لحظه هوشیاری ...
شامِ عزا شد، محشر به پا شد
به نا حق ریخته مظلومان کربلا بود که از حلقوم زنی خارج می شد. از فاطمه بنت الحسین علیه السلام روایت شده است که گفت: در جلو خیمه ایستاده بودم و به کشته ها نظاره می کردم و در این اندیشه بودم که حال بر سر ما چه خواهد آمد؟ ناگاه متوجه شدم که مردی سوار بر اسب، زنان را با نیزه اش تعقیب می کند و زنان در حالی که لباس ها و زینت هایشان به غارت رفته به یکدیگر پناه می برند و فریاد بر می آورند: واجَدَّاه وا ...
مدرسه ای که سرپناه کودکان شد
. جان بی بی و زهرا پارسال شاگرد کلاس پنجم بودند. خردادماه جان بی بی پیشم آمد و گفت: – عمو! سن من برای ادامه تحصیل یک سال بزرگ تر است، چه کار کنم؟ با مسوول مدرسه شوش خانم بشنوایی صحبت کردم که در صورت موافقت انجمن، تابستان برای بچه ها کلاس های فوق برنامه دایر کنیم، بلکه بچه ها بتوانند کلاس ششم را جهشی بخوانند. انجمن نیز با طرح کلاس های تابستانی موافقت کردند و معلم های داوطلب طبق برنامه شروع ...