سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی یک شازده قجری در تهران امروز
گفتن و آوازه اش توی محل پیچید. به نظر عمه خانم هم دست کمی از مهدی خان نداشته، زن قدَری بوده، هر وقت هم پای قلیون می نشسته برای بچه ها از خاطرات خاندان می گفته و همین است که حالا مرتضی زندگی خاندان را به استناد حرف های او نقل می کند. حالا قرار است او خاطره ای را نقل کند که گره از ماجرای ماندگاری فامیلی اعتضادالسلطنه باز می کند: جنگ جهانی دوم تازه تموم شده بود و سال قطحی بود، سالی که مردم ...
خاطرات آزاده فاطمه ناهیدی(6)
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : یک روز که با بچّه ها مشغول صحبت بودیم، از پنجره به بیرون نگاه کردم. چون فاصله زیاد بود، فکر کردم بچّه ای را دارند می آورند. نزدیک که شد، متوجّه شدیم دختری است که به اسارت گرفته اند. خواهر حلیمه آزموده هیکل ظریفی داشت. در بیمارستان آبادان کار می کرد. برای دیدن خانواده اش به شیراز می رود و در بازگشت بین راه اسیر می شود. بعدها فهمیدیم به علت برخوردهای ...
هوشنگ امیراحمدی: سخنان جواد لاریجانی درست بود، احمدی نژاد دنبال حل مسئله هسته ای از طریق مذاکره مستقیم ...
خارجه بوده، من در خانه اش 4 ساعت نشستم درباره ایران صحبت کردیم. می گفت بگذار داستان ایران را در چند کلمه بگویم. امریکا از اینکه ایران را از دست داد خودش را نمی بخشد باید ایران را برمی گرداندیم. دوم این که هیچ حکومتی من که جرج شولتز هستم و 60 سال در سمت های خیلی بالا در امریکا بودم و از ویتنام تا همه جای دیگر را تجربه کردم، هیچ حکومتی را نمی توانم تصور کنم که به اندازه جمهوری اسلامی به ما امریکایی ...
نظر سمیرا اصلان پور مرتبط با توران میرهادی + بزرگداشت توران میرهادی از سوی انجمن زنان پژوهشگر تاریخ
در دبیرستان مشغول خواندن کتاب های حسینقلی مستعان شدم ، شوریده، فتنه و ... یک روز برادر بزرگم آن ها را در دست من دید و یک جا همه را در بخاری ذغال سنگی سوزاند و مرا با کتاب های رمان واقعی آشنا کرد. در دبیرستان آن قدر با زبان انگلیسی آشنا شده بودم که بتوانم "بر باد رفته" را در حد فهمیدن ماجراها بخوانم . پدرم به ادبیات فارسی علاقه مند بود. وقتی خواهر و برادر بزرگتر به سطح دبیرستان رسیدند ...
خاطرات اسارت/ در محرم عزاداری دراردوگاه ممنوع بود
اعدام می کنیم. ورزش های رزمی در اردوگاه کاملا ممنوع بود. ولی ورزش هایی مثل فوتبال تقریبا آزاد بود. اوائل بچه ها با پوتین وپارچه اضافه یک توپ درست کرده بودند وبا آن بازی می کردیم. عراقیها وقتی متوجه شدند که ما دست بردارنیستیم یک توپ فوتبال آوردند وبه ما گفتند شما یک تیم درست کنید تا با ما بازی کنید. آخر سال شصت ونه بود که بحث تبادل اسرا شروع شد. یک روز رادیوبخش فارسی عراق برنامه ...
چرا قناعتی نعل وارو می زند؟ در پوشش دفاع حمله می کنند
پشت نام ایشان و سابقه ی آزادگی ایشان تطهیر کند و آن تحقیق نهایی را دور بزند. اما حتی این قدر به خانم آباد و وجهه ی اجتماعی او تعهد ندارد که آزاده بودن او را معادل اسارت در دست داعش نداند. همه می دانند اسارت در زندان های حزب بعث عراق هیچ شباهتی به استثمار تنانه ای که داعش در مورد اسرایش انجام می دهد ندارد. به همین دلیل است که قناعتی خیلی خونسرد از خانم آباد عذر می خواهد. به بیان دیگر او خوب می داند ...
فرزند کمتر، زندگی بهتر ؛ فرزند کمتر شد اما زندگی بهتر نشد
همین دلیل تصمیم گرفتیم که فعلا نفر سومی را وارد زندگی خودمان نکنیم. آقای حمیدی می گوید: ما خودمان 8 تا خواهر برادر هستیم و همه اقوام درجه یکمان نیز همین حدود فرزند دارند شاید باورتان نشود بیشتر جوانان فامیل یا بیکارند یا شغل مناسب ندارند. کسانی که ازدواج کردند یا هنوز فرزندی ندارند و یا فقط یک فرزند به دنیا آورده اند. خوب وقتی آدم بیکاری، فشار اقتصادی، مخارج گران و غیره را می بیند واقعا ...
مدافعان حرم نمی گذارند این تاریخ دوباره تکرار شود
در برنامه ریزی حمله به جبهه های میانی تعریف شده بود براساس اسناد به دست آمده از ارتش عراق، دشت آزادگان یک دست ترین منطقه خوزستان به لحاظ ترکیب جمعیتی از عرب زبان ها و عشایر عرب بود و قبل از آغاز جنگ ، ضد انقلاب وابسته به عراق و قاچاقچیان اسلحه، که عوامل اصلی بمب گذاری ها در خطوط نفتی خوزستان نیز در سال های بعد از انقلاب به شمار می رفتند. سرپلی هموار و آسان برای حضور ارتش عراق در این ...
افتخار نماینده صلیب سرخ به کودک انقلابی ایران
و خون دل، روح را به جسم هایشان برمی گرداندند چند سال از اسارت پسر بچه ما گذشته بود و هربار که سربازان عراقی فرد جدیدی را برای شکنجه دادن انتخاب می کردند، ترس و نگرانی قلب یک اردوگاه را به تپش می انداخت، و زمانی که کودکان آن روزها به جای لگد زدن به توپ در کوچه های محله شان زیر ضربه باتوم های عراقی ها جان می دادند، بقیه دست به دعا برمی داشتند و اگر یکی از آن ها از زیر شکنجه ها زنده بیرون می ...
پرفروش ترین کتاب سال 93 و به قلم اسیر زن ایرانی به خانه روس ها می رود +عکس
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس به نقل از جام نیوز ، کتاب من زنده ام و آه با شین از سوی انتشارات صدرا در مسکو به روسی ترجمه و منتشر شد. کتاب من زنده ام روایت دختری 17ساله است که در اوایل جنگ ایران و عراق به اسارت بعثی ها در آمد. زیبایی این حکایت زمانی دو چندان می شود که راوی خود دست به قلم شده و دیده ها و شنیده های اسارت چهل ماهه را در اردوگاه های رژیم بعث عراق در هشت فصل روایت ...
خاطرات اسارت/آزاده فاطمه ناهیدی
اضطراب از من سؤال می کردند که آیا خانواده فلانی را می شناسم؟ گفتم: نه. می خواستند از خانواده شان مطلع شوند. می ترسیدند دولت آنها را اذیت کند. گفتم: نگران نباشید. آنها نه با شما کار دارند، نه با آنها. روز دوم یکی از همین ارتشی های عراقی آمد و گفت: خب، خواهر کو ارتش بیست میلیونی؟ یک ارتش بیست میلیونی برایتان بسازیم که حظ کنید. ما خرمشهر را گرفتیم، آبادان را هم می گیریم. کل ایران را هم می گیریم ...
خاطرات اسارت/لحظه ای با سیدِ آزادگان
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : نمایندگان صلیب سرخ به اردوگاه آمده بودند تا کار مبادلۀ آزادگان را انجام دهند . من مترجم بودم. اتاق ها خالی بود . همه توی محوطه بودند . داشتیم آزاد می شدیم . بعضی ها داشتند سوار اتوبوس ها می شدند . یک دفعه سایه هایی را روی پنجرۀ اتاق کناری ام دیدم . صدایی هم می آمد . رفتم پشت پنجرۀ اتاق . تعجب کردم . حاج آقا بود . دو نفر هم کنارش بودند ...
ز مشروعیت بخشی تا نقد قدرت
استفاده کردند. دکتر علی شریعتی که از منتقدان حکومت صفویه است، در این باره می نویسد: صفویه شاهکار عجیبی که کرد این بود که شیعة خون و شهادت و قیام، یعنی تشیع عاشورا را نگاه داشت و حسین را محور همة تبلیغاتش کرد و علی را مظهر همة نهضتش معرفی کرد و کاری کرد که شدیدترین حالت تحریک و شور و حرکتش را شیعه حفظ کند و هر سال یک ماه و دو ماه محرم و صفر و حتی تمام سال را از عاشورا دم زند . (شریعتی ...
چهار جمله آموزنده
نظر داشتند که در منطقه ای اردو بزنند. یکی از یاران حضرت به نام حباب بن منذر عرض کرد: ای رسول خدا! این محلی که برای استقرار لشکر انتخاب کردید، طبق فرمان خداست که تغییر آن جایز نباشد و یا طبق صلاحدید خود شما می باشد؟ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فرمان خاصی در آن نیست. حباب عرض کرد: که این جا به این دلیل و آن دلیل برای اردوگاه جای مناسبی نیست؛ دستور دهید که لشکر از این محل حرکت کند و در ...
هادی غفاری: اجازه انتقال جنازه هویدا را گرفتم/ نوشته های فردوست محرمانه است
صباغیان رابطه و نسبت برقرار کنی مروت و انصاف نیست. شما قبل از انقلاب یک کلت کمری داشتید؟ بله و با آن نجوا و درددل می کردم. با آن به دنبال آزادی مردم می گشتم و تضمین کننده همه آزادی هایی می دانستم که بیش از هزار سال بود که از ما گرفته بودند. یک شب به تفنگم گفتم اگر من کشته شدم تو شهادت بده که من برای گرفتن حقوق مردم تو را به دست گرفتم. آن اسلحه را بعد از انقلاب تحویل دادم. ...