سایر منابع:
سایر خبرها
پایان زندگی مخفیانه قاتل فراری
تا خلوت شود اما دقایقی بعد خوابم برد.نیمه شب پس از بیدار شدن، ماشین را به نزدیکی خانه برادرم برده و پس از شکستن شیشه پنجره، شیلنگ های متصل به کپسول های گاز را به داخل خانه انداختم. بعد هم کبریت را کشیدم که ناگهان همه جا آتش گرفت و خودم نیز دچار سوختگی شدم اما با سختی زیاد موفق به فرار شدم. بعد از این ماجرا به تهران فرار کردم و چون با خانواده ام در ارتباط نبودم از موضوع فوت همسر برادرم خبر نداشتم ...
من اما جمشید هستم
را کارگردانی کرده بود، از تلویزیون پخش شد و پدرم آن را دید. وقتی به دیدنش رفتم، گفت: پسر دوست نداشتم کار تئاتر بکنی اما این نوع کار را پسندیدم. اولین و آخرین ناسزا پدرم یک تانک اسباب بازی از سوئد آورده بود که نمی شد در تهران نمونه اش را دید. خیلی خاص بود و لوله اش با سنگ فندک کار می کرد. وقتی چهار ساله شدم، مادر این تانک را به من داد. همسایه ای داشتیم که می خواست تانک مرا به ...
پایان 19 سال زندگی قاتل فراری با ماسک آلودگی هوا
همه جا آتش گرفت و خودم نیز دچار سوختگی شدم اما موفق به خارج شدن از محل شدم. متهم در ادامه مدعی شد : پس از آتش زدن خانه برادرم ، به تهران آمده و طی این مدت بواسطه عدم ارتباط با هیچکدام از بستگان و اعضای خانواده ، اطلاع نداشتم که در آن آتش سوزی ، همسر برادرم فوت کرده است . متهم در خصوص ازدواج خود در تهران نیز گفت : پس از گذشت 10 سال از موضوع آتش زدن خانه برادرم ، ازدواج کردم و در ...
پایان 19 سال زندگی قاتل فراری با ماسک آلودگی هوا
ناگهان همه جا آتش گرفت و خودم نیز دچار سوختگی شدم اما موفق به خارج شدن از محل شدم. متهم در ادامه مدعی شد : پس از آتش زدن خانه برادرم ، به تهران آمده و طی این مدت بواسطه عدم ارتباط با هیچکدام از بستگان و اعضای خانواده ، اطلاع نداشتم که در آن آتش سوزی ، همسر برادرم فوت کرده است . متهم در خصوص ازدواج خود در تهران نیز گفت : پس از گذشت 10 سال از موضوع آتش زدن خانه برادرم ، ازدواج ...
180 دقیقه با ستارگان ووشوی جهان در ایسنا
داشتم و شاگردم باخت. سال ها گذشت و پس از چند سال حمید قلی پور گفت “من بودم که حریف شاگرد شما بودم و او را شکست دادم.” حمیدی که در ذهن من بود پسر بچه بود اما به یکباره دیدم بزرگ شده است. اما در مورد حضورم در ووشو باید بگویم که من هم از سال 66 ورزش های رزمی را شروع کردم. دوست پدرم مربی کاراته بود و از این طریق رزمی را با کاراته شروع کردم. البته خود پدرم کشتی گیر بودند. من از سال 71 کنار ...
دستگیری قاتل پس از 19 سال زندگی مخفیانه
اعضای خانواده اش از داخل خانه بودم. در همین مدت، داخل ماشین خوابم برد. پس از بیدار شدن، ماشین را به نزدیکی منزل برادرم بردم و پس از تخریب شیشه پنجره، شیلنگ های متصل به کپسول های گاز را داخل خانه انداختم و آتش روشن کردم. ناگهان همه جا آتش گرفت و خودم نیز دچار سوختگی شدم؛ اما موفق به خارج شدن از محل شدم . متهم در ادامه مدعی شد: پس از آتش زدن خانه برادرم، به تهران آمدم و در این مدت، به دلیل ارتباط ...
ماندگارشدن در بازیگری سخت است
. خاطرم هست زمانی که خیلی کوچک بودم وضعیت مالی خانواده ام خیلی خوب بود و تازه ویدئو وارد شده بود که پدرم با یک کارتن بزرگ فیلم دستگاه ویدئو خرید. یکی از فیلم هایی که خیلی روی من تأثیر گذاشت فیلم شعله بود که به نظرم یکی از نمونه های وسترن هندی است. بارها این فیلم را دیده ام. برادر کوچک ترم را وادار می کردم با من بازی کند و دیالوگ ها را حفظ می کردم. بزرگ تر که شدم تئاتر خواندم و به چیزی که می خواستم رسیدم ...
گزارشی از نمایش حفره مشترک ، نیستان و حساسیت فصلی ؛
: از وقتی پنج ساله بودم با برادر بزرگ تر و عمویم به سینما می رفتم چون خواهرانم در خانه منتظر بودند تا بعد از آمدن از سینما فیلم را برایشان تعریف کنم، در حین دیدن فیلم، حتی پلک نمی زدم تا بتوانم تمام و کمال، آنچه از تماشایش دریافت کرده ام، برای آنها بازگو کنم. او افزود: بعدها تحصیلاتم را در هنرستان سینما ادامه دادم و در امتحان کنکور در دانشگاه سوره در رشته کارگردانی سینما قبول شدم. صدابرداری باعث ...
ما هرگز مثل آنها نمی شویم!
دسترسی داشته باشند و البته حرفی اجتماعی داشته باشد. من اول نقد کوتاهی می نویسم اما قضاوت خودم را مطرح نمی کنم. بعد در کامنت ها جواب می دهم چون آنجا خیلی تبادل نظر می کنند. این کار، خیلی وقت می برد و کلی هزینه اینترنت برای نقد آنلاین صرف می شود. اول نقد می گذارم و بعد از آن، حدود 9 ساعت باید جوابگو باشم. چرا این کار را می کنید؟ من یک روز می میرم و هیچ چیز را با خودم نمی برم. تنها چیزی که مردم در یادشان می ماند، کارهایی مثل همین نقدهای آنلاین است. ...
مقام سازمان ملل: پاک سازی قومی علیه مسلمانان میانمار
فرانسه بازگو کرده اند، بسیار است. بر اساس این گزارش، مسمات حبیبه، یکی از این زنان اینطور شهادت داد: هنگامی که نیروهای ارتش وارد روستای ما شدند، بیشتر خانه ها را به آتش کشیده و شمار زیادی، از جمله پدرم را کشتند. آن ها به بسیاری از دختران تجاوز کردند . دین محمد، یکی از مردان روهینگا که به بنگلادش گریخته است، گفت نزدیک به 50 زن و دختر روستای ما مورد تجاوز سربازان قرار گرفتند ...
اسناد کرسنت وحشتناک است/ عده ای بدنبال ترویج قارون صفتی هستند
اراذل و اوباش بودند- و برای دفاع از حق دانشجو آمدیم، ماباید بیرون بمانیم. آنجا گفتم که این کار دارد غیر دانشجویی می شود. این برای شب نوزدهم بود. شنبه صبح که جلوی دانشگاه آن اتفاقات رخ داد من بودم، یکشنبه صبح مجدد در کوی دانشگاه آقای نوری صحبت کرد و منم اتفاقا در این جا بودم. وقتی با این افراد صحبت می کردم متوجه شدم عده زیادی از این افراد دانشجو نیستند. جوانی دور من چرخید و ...
روز قتل قرص هایم را نخورده بودم
تماس گرفتم. شاهرخ، قاتل پرونده بعد از مدتی بازداشت شد ودر بازجویی ها گفت: روز حادثه در طبقه دوم بودم که حوالی ساعت 6 بعدازظهر تلفن منزل زنگ خورد، من از طبقه دوم به طبقه اول آمدم و به مادرم گفتم که گوشی را بده، از بنگاه ماشین زنگ زده اند و با من کار دارند. اما در یک لحظه عصبی شدم و با پنجه ام به سر مادرم ضربه زدم که او نقش بر زمین شد. بعد ناهید را هم با چاقو کشتم. شاهرخ مدعی بود ...
نماینده مجلس نهم با بیان اینکه هیچ یک از مسئولینی که انباشت پول دارند از راه درست نبوده است، یادآور شد: ...
می کند؟ خواستم با اینها صحبت کنم و نشستم صحبت کردیم و اجازه ندادند وارد کوی شوم. بعدش به من گفت گلوی من درد می کند و من همان جا وی را معاینه کردم. این خاطره را فراموش نمی کنم. بعد گفتم برویم تو به همراهم اجازه نداد، گفتم دیگر تو را معاینه کردم، اجازه دادند وارد کوی شویم و گفتند خون شما پای خودتان است. من داخل بودم که امده بودم بیرون. س: این دانشجو نبود؟ زاکانی:دانشجو بود. وقتی ...
پزشک قربانی اسیدپاشی: از یک قدمی مرگ برگشتم
شد و من هم کمی آسیب دیدم. صبح روز سه شنبه پزشک جوان که به تازگی بهبود یافته بود، برای ادامه تحقیقات در دادسرای جنایی حاضر شد. سمیه هم برای تحقیقات و مواجهه حضوری با پزشک جوان در شعبه هشتم حضور داشت. دختر جوان در بازجویی ها گفت: من ظرف اسید را برداشتم، اما قصد اسیدپاشی نداشتم. وقتی با او درگیر شدم وحید به زمین افتاد و اسید به رویش پاشیده شد. پزشک جوان که آثار اسیدپاشی در سر و ...
چاقوکشی روی دختر موردعلاقه در کلاس درس/کارمند اخراجی که با بمب وارد بانک شد/ عکس عامل بمب گذاری انتحاری ...
...> بدبختی که تعریف نداره. زندگی من سرشار از ندانستن بود. سرشار از حقارت. کاش از روز اول زاده نشده بودم! جمشید اندکی سکوت کردو با چشمانی که قطرات اشک درآن جا خوش کرده بود، با نگاهی عمیق، تنها بر زمین خیره شد. مدّتی بعد با صدایی بغض آلود، بسیارآهسته،چنین لب به سخن گشود: جوانی شاداب و تندرست بودم ، تحصیلات و خدمت سربازی رو به پایان رسونده و با مدرک فوق دیپلم در بانک مشغول به کار شده بودم. خانواده ...
قتل آتشین همسر برادر با منفجر کردن کپسول گاز
پنجره خانه برادرم پارک کردم. شیلنگی را که به کپسول گاز وصل کرده بودم، از پنجره به داخل اتاقشان فرستادم و بعد از باز کردن شیر کپسول کبریت کشیدم و فرار کردم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صدای انفجار بلند شد به طوری که خودم هم دچار سوختگی شدم. متهم ادامه داد: بعد از حادثه راهی تهران شدم و ارتباط خودم را با بستگان و خانواده ام قطع کردم. متهم گفت: 10 سال از وقوع حادثه گذشته بود که ازدواج ...
بخش های خواندنی کتاب فقط غلامِ حسین باش
خانه برگشتم، دوست داشتم در یک یک خانه ها را بزنم و از اهل آنها به خاطر شیطنت های گذشته، حلالیت بخواهم و به آنها بگویم آن حسینِ غُلامِ شرّ و شور امشب مُرد. من الان به دنیا آمده ام و اسمم غلامِ حسین(ع) است. رفتم و سهم باغ انگور از ارث پدری ام را فروختم و برای چند ماه خرجی، خیالم راحت شد. با اینکه سربازی را تجربه کرده بودم و خودم هم یک پا مربی آموزشی بودم، اما طبق مقررات به عنوان بسیجی باید ...
ماسک قاتل فراری پس از 19 سال کنار رفت
که متصل به کپسول های گاز بود داخل خانه انداختم و شیر کپسول ها را باز کردم. پس از آن کبریت را روشن کردم و خانه شعله ور شد؛ طوری که خودم هم دچار سوختگی شدم و وقتی آتش به داخل ماشینم سرایت کرد آن را همانجا رها کردم و پا به فرار گذاشتم. من راهی تهران شدم و زندگی مخفیانه ای را شروع کردم. در این مدت به خاطر اینکه با هیچ یک از اقوام رفت وآمد نداشتم، از ماجرای مرگ همسر برادرم بی خبر بودم. من ...
خیانت همسرم زندگی مان را نابود کرد
کجا ماجرای این خیانت لو رفت؟ هرازگاهی از همسایه ها می شنیدم که مردی غریبه در نبودم به خانه مان می آید. همسرم مدام با من تماس می گرفت تا ساعت دقیق بازگشتم به خانه را مطلع شود. وقتی می خواست حرف بزند به حمام و سرویس بهداشتی می رفت و مخفیانه تلفنی حرف می زد. زمانی که موضوع را از او جویا می شدم می گفت که برای اعضای خانواده اش مشکلاتی پیش آمده و با آنها حرف می زند. روزهای بعد وقتی از خواهر ...
شیفته ظاهر سمانه شدم / یک شب که در کنارش بودم او چیزی از من خواست که بسیار تعجب کردم
به گزارش سرویس حوادث کواره، قبل از آن دوستان و آشنایان چند دختر را که جایگاه اجتماعی و خانواده خوبی داشتند برای ازدواج معرفی کرده بودند اما من که به ظاهر افراد اهمیت زیادی می دادم آنها را نپسندیدم. بعد از دیدن سمانه فقط به او فکر می کردم و ادامه زندگی ام را فقط در گرو بودن در کنار او می دیدم. چند روز به بله برون مانده بود و ما درباره همه چیز صحبت کرده بودیم به جز مهریه. در ذهنم مهریه ...
عمل وقیحانه پسر جوان با مادرش / من در آن زمان مست بودم و اختیاری از خودم نداشتم
فکر می کردم. نمی توانستم حتی یک لحظه هم او را فراموش کنم. تصمیم گرفته بودم هر طور شده خواسته ام را عملی کنم. به همین دلیل سراغ مادرم رفتم و گفتم باید با من به خواستگاری بیاید. حرف هایم باعث عصبانیت او شد. تا آن زمان مادرم را تا این حد عصبانی ندیده بودم. آن چنان سرم فریاد کشید که از خانه بیرون رفتم و تصمیم گرفتم چند روزی به خانه برنگردم. چند روزی را در خانه دوستانم گذراندم اما بالاخره ...
آزار و اذیت دخترجوان در زیر زمین قدیمی / آقای قاضی آبرو و زندگی ام در خطر است
...> 110 این اخبار را از دست ندهید: زن کثیف پرده از ارتباطش با مرد غریبه بر داشت / لیلا به من ابراز علاقه می کرد و من هم به او وابسته شدم + عکس اگر یک روز جمشید را نمی دیدم کلافه می شدم/ در نبود همسر و فرزندش به خانه او می رفتم با زن جوان در خیابان آشنا شدم / از دیدنش خوشحال شدم و او را به خانه ام دعوت کردم همسرم با زنی خیابانی ارتباط پنهانی داشت ...
کارمند اخراجی بانک بمب گذار بانک بود/خواسته های شوم همسرم نابودم کرد
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از رکنا، جمشید می گوید همه بلاهایی که به سرش آمده زیر سر همسر طمعکارش است: از کجا شروع کنم؟! بدبختی که تعریف نداره. زندگی من سرشار از ندانستن بود. سرشار از حقارت. کاش از روز اول زاده نشده بودم! جمشید اندکی سکوت کردو با چشمانی که قطرات اشک درآن جا خوش کرده بود، با نگاهی عمیق، تنها بر زمین خیره شد. مدّتی بعد با صدایی بغض آلود ...
جنایت برای 50 هزار تومان
ام حرف های همیشگی را بیان کرد. از دستش عصبانی شدم، دست به یقه شدیم و به او گفتم تا کی می خواهی به من وعده بدهی، من پولم را می خواهم. در همین حین با مشت به سرش زدم، مشتی که باعث مرگ او شد. دوست قدیمی ام روی زمین افتاده بود. فکر می کردم حالش بد شده، به طرفش رفتم و چند بار صدایش کردم اما بی فایده بود. بی حرکت روی زمین افتاده بود و بدنش سرد بود. ترسیده بودم، به اطراف نگاه کردم، کسی نبود. باید هر چه ...
ابراهیم ابوالعافیه و نظریه ی آیین قبالای مکاشفه ای (3)
...، متوجه شدم که آن نور از خود من ساطع می شود. گفتم: باور نمی کنم! . در تمامی خانه به هر طرفی قدم زدم و دیدم که نور باز همراه من است؛ خود را در جامه ای پوشاندم، دیدم که نور در همه ی احوال با من است. گفتم: این واقعاً نشانه ای بزرگ و پدیده ای جدید است که مشاهده کرده ام . صبح روز بعد آن را با استادم در میان گذاشتم و چند صفحه ای را که با ترکیبات حروف پر کرده بودم، برایش آوردم . او با تبریک به ...
دوستم افسانه را داخل اتاق برد / زمانی که تصورکردم خواهرم اسیر دوست هوس بازم شده رگ غیرتم به جوش آمد
، تو داداش من نیستی و ناموس نمی شناسی چون افسانه بهترین دوستم است و باید مثل ناموس خودت از او دفاع کنی. نگاهم را که از عکس برداشتم دختر نوجوان را در حال گریه دیدم و تصورم این بود که خواهرم اسیر هوس های شیطانی دوستم شده است.با دیدن این صحنه خون در رگ غیرتم به جوش آمد و با عصبانیت به سوی دوستم حمله ور شدم. من افسانه را از چنگ او نجات دادم و همراه این دختر از خانه باغ فرار کردیم ...
دوست پسرم اعتمادم را جلب کرد و من هم خواسته اش را پذیرفتم / نیما و دوستش مرا به بیابان های اطراف شهر ...
با مرد غریبه بر داشت / لیلا به من ابراز علاقه می کرد و من هم به او وابسته شدم + عکس اگر یک روز جمشید را نمی دیدم کلافه می شدم/ در نبود همسر و فرزندش به خانه او می رفتم با زن جوان در خیابان آشنا شدم / از دیدنش خوشحال شدم و او را به خانه ام دعوت کردم همسرم با زنی خیابانی ارتباط پنهانی داشت / من پیشنهاد بابک را قبول کردم و به عقد پنهانی او درآمدم دوست پسرم ...
همسرداری یا همسر یاری، کدام یک برای زندگی مشترک مفید است؟
به گزارش بلاغ ، بچه که بودم مادربزرگم می گفت: دختر باید خانه داری یاد بگیره،وقتی بزرگ تر شدم می گفت: دختر باید آبروداری یاد بگیره و با کارهاش باعث سربلندی خانوادش بشه، کمی که بزرگ تر شدم ، مادر بزرگم می گفت: به جای اینکه کتاب دستت بگیری یا همیشه در حال فیلم دیدن باشی ، باید شوهر داری یاد بگیری. جای این همه کلاس کنکور و دانشگاه و چیزهای دیگه بیا بشین من دو کلمه حرف حساب یادت بدم. از مادرت بپرس که ...
ازدواج های بدون تجمل، پایدارتر هستند/ سعی می کنم استرس کاری را وارد محیط خانه نکنم
دولت یازدهم گپ وگفتی خواندنی را رقم زد . 1- شما چند خواهر و برادر دارید و در چه خانواده ای بزرگ شده اید؟ در یک خانواده مذهبی و تحصیل کرده متولد شدم. پدرم دندان پزشک بودند و در بیمارستان نمازی شیراز هم بیمار ویزیت می کردند . مادرم هم فردی مذهبی بودند و در آن زمان کلاس ها و دوره های قرآنی را پشت سر می گذاشتند همچنین یک خواهر و برادر دارم. خواهرم دکتر روان شناس و برادرم مهندس ...
همسرم با زنی خیابانی ارتباط پنهانی داشت / من پیشنهاد بابک را قبول کردم و به عقد پنهانی او درآمدم
به گزارش سرویس حوادث کواره، اما ترم چهارم بودم که عمویم مرا برای پسرش خواستگاری کرد و با این که هیچ علاقه ای به پسرعمویم نداشتم فقط به احترام پدرم و البته با این شرط که ادامه تحصیل بدهم جواب بله را گفتم و رخت عروسی به تن کردم. زن جوان با چشمانی اشک بار در دایره اجتماعی کلانتری 15 مشهد افزود: متاسفانه عمویم پس از گذشت چند ماه گفت خوش ندارد عروسش به دانشگاه برود و او با این حرف ها شوهرم ...