سایر منابع:
سایر خبرها
که اعتقاد اول را نیز معنادار می کند، اعتقاد به قیامت است. وَلا یَزالُ الذینَ کفرُوا فی مِرْیةٍ مِنهُ کسانی که کافرند، در قیامت شک دارند. ولو خدا را قبول داشته باشند. حَتّی تأتیَهُم السّاعَة ُبَغتة تا آن روزی که قیامت ناگهان برایشان بیاید. اگر خاطرتان باشد ابتدای مبحث عرض کردم قیامت ناگهانی است. حَتّی تأتیَهُم السّاعَة ُبَغتة أوْ یَأتیهُمْ عَذابُ یَوْم ٍعَقیم ٍ یا عذاب آن روز عقیم برایشان پیش آید ...
...: - خانم زهرای معظمی، مادر گرامی شهیدان؛ حال شما خوبه؟ مادر شروع به صحبت می کند؛ با لهجه ی شوشتری می گوید که یک شهید در جنگ داده و یک شهید در جنگ اخیر و یک اسیر که هشت سال در اسارت عراق بوده. آقا در حق مادر دعا می کند که: - خداوند متعال شما را از اعوان و انصار نزدیک امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) قرار بدهد، به حقّ محمّد و آل محمّد . مادر ادامه می دهد: ...
هشت یا 9 سالگی نمازهایش را می خواند و به پیراهن سفید خیلی علاقه داشت. یکبار از من خواست برایش پیراهن سفید بخرم تا در مناسبت ها بپوشد. من هم بیرون رفتم و پیراهن را تهیه کردم. وقتی به خانه آمدم دیدم نمازش را خوانده و مشغول قرائت قرآن است. معنویت خاصی گرفته بود و برای اینکه حال و هوایش را به هم نزنم، پیراهن را کنار سجاده و قرآنش گذاشتم. مادر ادامه می دهد: انس با قرآن یکی از ویژگی های اخلاقی ...
که همیشه کنار مزار و گلزار شهدا و برپا کننده مراسم ها بود و خانواده هم در این مراسم ها شرکت می کردند و با این فضا آشنایی داشتند. خانواده با این مسائل بیگانه نبود. مادرمان را برای شنیدن خبر شهادتش آماده کرده بود. مادر و خانواده اش را به گلزار شهدای تهران برده و سر مزار شهدای جنگ تحمیلی رفته بودند و آنجا گفته بود شهدا را ببینید که روزی برای دفاع از اسلام شهید شدند و شاید یکی هم از خانواده ما شهید ...
از جای خود بلند می شود. ظاهرا در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهدای کشورمان برپا بوده است. مادر شهید ثنایی مقدم به تصاویر شهدا نگاه می کند و به یک عکس خیره می شود و ناگهان فریاد می زند این هادی منه.... این هادی منه... . خانواده های شهدای حاضر در گلزار شهدا دور او جمع می شوند. کسی نمی دانست چه اتفاقی افتاده است. مادر شهید به سمت مسئول نمایشگاه می رود و می گوید این عکس را از کجا آورده اید؟ چه کسی این عکس را گرفته است؟ آنها نمی دانستند صاحب این عکس و عکاس آن کیست. اما مادر شهید می گوید: این هادی منه... من با دستان خودم این کلاه را برای او بافتم. این هادی منه... ...
دستور تاریخی شاه عباس کبیر در سقف مسجد (کتیبه آن ) که متعلق به شاه خلیل الله اول بروی تخته سنگ محکمی که هنوز سالم است کنده کاری شده که بخشش سنواتی را از دریافت مالیات و بخشش های دیگر را به خلیل الله اول نشان می دهد که خود این بهترین علاقه مندی خاص و صمیمانه پادشاه صفوی به ویژه شاه عباس کبیر را نسبت به بازماند گان فاطمی که در پناه امنیت و آسایش آنها در انجدان چند صد سال در خوشی و رفاه می گذراندند و نیز ...
، مادرش بیمارستان بود. سر آقا سجاد هم خیلی شلوغ بود و اوج کارش بود. یک روز آمدم دیدم منزل ماست. خیلی خوشحال شدم. گفت آمدم یه سر بزنم و برم. صبح زود هم رفت. مادر : همان شب که آمد، به همراه دامادمون رفت گلزار شهدای رشت. سال گرد یکی از شهدا بود و سجاد آن جا خیلی گریه کرده بود. فکر کنم همان جا امضای شهادتش را گرفت. ** 10 قدم تا شهادت * از نحوه شهادتش چیزی به شما گفتن ...