سایر منابع:
سایر خبرها
زنی که 8 سال پیاپی برای جبهه ها نان پخت
...، چه حس و حالی داشتید؟ یک روز دو نفر از بچه های روستا از جبهه به خانه برگشتند که موجی شده بودند. من برای دیدن آنها به خانه شان رفتم تا سراغ پسرهایم را هم بگیرم. دیدم توی حیاط، جایی که کسی نبیند، کوهی از لباس خونی جمع کرده اند. لباس ها را که دیدم گریه ام گرفت. تا خانه گریه کردم. آن چند روز پای تنور مدام شعر می خواندم که اصغرجان کجایی/ اکبرجان کی می آیی/ نکنه بعد سه روز جدایی/ ننه سر ...
زندانی هایمان می گویند داروی کبد برایمان بفرستید/ توپ والیبال و نخودچیِ سفارت به چه دردشان می خورد/ ...
... توضیح بدهید که چرا همسرتان در ترکمنستان دست گیر شد، حکمی که برای او صادر شده چیست و چند وقت است که در زندان است. حکمی که برای همسر من صادر شده، 7 سال زندان است و مهرماه امسال [سال 95] سه سال تمام از زمانی که همسرم در زندان است، گذشت، یعنی الآن سه سال و سه ماه است. همسرم الآن 53 سالش است. 3 ماه اول که هیچ اطلاعی از همسرم نداشتیم، اما بعد از سه ماه بالأخره تماس گرفت و ما فهمیدیم که ...
کارگردان ماه گرفتگی : فیلمی صادقانه ساخته ام
.... در این فیلم خبری از جناح و سیاست نیست هرچند که فیلم حرف سیاسی می زند و داستان فیلم، با وجود آن که صریح و بی پرده روایت می شود، اما کسی را ناراحت نمی کند و آزاردهنده نیست. ادغام بخش نگاه نو و سودای سیمرغ کارگردان ماه گرفتگی اظهار داشت: قبل از اینکه مسئولان دست به این کار بزنند، بارها گفته بودم که یک جشنواره حرفه ای می بایست این گونه باشد. این اتفاق به نفع سینماست. این ...
گریه های قاتل "سارا کوچولو" در دادگاه +عکس
...، مادر سارا مورد تحقیق قرار گرفت. این زن با اصرار به بی گناهی از وجود قرص متادون در خانه اش اظهار بی اطلاعی کرد تا این که پس از سکوتی طولانی لب به اعتراف تلخی گشود. این زن جنایتکار به کارآگاهان جنایی گفت: چند سال پیش وقتی شوهرم به زندان افتاد، غیابی از او طلاق گرفتم و سپس به صیغه مردی درآمدم که به او علاقه مند بودم. خیلی اصرار داشتم تا او با من ازدواج دائم کند، اما نمی پذیرفت و ...
قتل مرد طلبکار برای فرار از بدهی 120 میلیونی
قرار گذاشته و با شلیک گلوله او را کشته و جسدش را در حاشیه جاده رها کردم. بعد هم با خودروی او به استان کرمان رفتم. بعد از رها کردن خودرو به یزد رفته و در آنجا با ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم. به شهرستان انار آمده و در اینجا زندگی مخفیانه ای داشتم که شناسایی و دستگیر شدم. متهم پس از اعتراف به جنایت با قرار قانونی روانه زندان شد. ...
باید همه توانمان را برای معرفی روز حماسه خوانسار به میدان بیاوریم/ همه چیز در پیروی از ولایت فقیه خلاصه ...
جزء شهدا هستم. در هر حال من را به عقب منتقل کردند و 24 روز در مشهد بیهوش بودم و بعد خانواده از حالم خبر دار شدند. الان سی و چند سال است که از آن دوران می گذرد و در این مدت از رسانه های مختلفی برای مصاحبه آمده اند، اما هیچ خاطره خاصی به ذهنم نمی آمد، اما دو سال است که خاطره ها به صورت خودکار برایم زنده می شود، حتی ممکن است لحظه ای جایی نشسته باشم که ناگهان خاطره ای به ذهنم ...
ده ها سرقت مسلحانه در پرونده دایی و خواهرزاده تبهکار
...> درحالی که دستور توقیف خودرو سمند مسروقه و دستگیری سرنشینان آن در سیستم جامع پلیس ثبت شده بود، کارآگاهان از سرقت مسلحانه یک دستگاه خودرو سواری سانتافه توسط سرنشینان خودرو سمند تحت تعقیب خبردارشدند. شاکی پرونده پس از حضور در اداره آگاهی تهران بزرگ به کارآگاهان گفت: همراه خواهرم به درمانگاه رفته بودیم که ساعتی بعد از درمانگاه خارج شدیم تا به خانه برویم، اما به محض سوارشدن به خودرو، ناگهان مرد ...
ناگفته های شنیدنی وزیر از فوت فرزند و همسرش
به گزارش افکارنیوز ، علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی با حضور در برنامه تلویزیونی با بیان اینکه سال 85 همسر و سال 86 فرزندش فوت کردند، گفت: گاهی اتفاقاتی رخ می دهد که فکر می کنید که دیگر زندگی برای تان مفهومی ندارد، من در آن دوران سخت، بیکار هم شده بودم. وی اضافه کرد: از بیماری سرطان همسرم دیر مطلع شدیم اما هرچه داشتیم گذاشتیم و مراحل معالجه او را به طور کامل انجام ...
ثانیه های دوست داشتنی
حسام کجاست؟ از کنج اتاق جلو رفتم و بعد سلام و عرض ادب و دست بوسی. فرمودند: همه جای آن خوب بود. از مقدمه ای که خودش یک کتاب است تا بقیه کتاب. سرم پایین بود و دلم طوفانی که خوابم یا بیدار؟ هرچه بود در بیداری هم تحقق یک رؤیای دیرینه، به خواب می ماند. شبانه از تهران برگشتیم و تا همدان ثانیه به ثانیه دیدار را با علی خوش لفظ مرور کردیم و خیلی سر به سر هم گذاشتیم. سال ها بود که خنده علی را ندیده بودم. ...
روایت یک زندگی بدون دست و پا/ سواد ندارم ولی ظلم را می فهمم!
... حالا سعید دوباره به حرف می آید و می گوید: خودم رضایت دادم. گفتم لابد تقدیر من این است. گفتند این آقا کارگر ما نیست سعید کارگر روزمزد مسکن مهر فیروزکوه، حالا خودش رضایت داده است که دست ها و پاهایش قطع شود، چندبار بین حرفهایش تاکید می کند که سخت گذشت اما گله ای از خدا ندارد و تقدیرش را پذیرفته است. حتی به شوخی می گوید که یاد گرفته قاشق را خودش بگیرد. حتی می تواند مسواک ...
بخش های خواندنی کتاب سربازان سردار
: اگه مشکلی داشتی و پولی خواستی بیا پیش خودم. یکبار هم که کربلا بودم زنگ زد، پرسید؛ دوست افغانی نداری به من معرفی کنی؟ گفتم: علی می خوای بری سوریه؟! گفت: خواهش می کنم فقط کسی ندونه! در راه با یک افعانی اتفاقی آشنا شده بود، مدارک شناسایی اونو گرفته بود، حالا توی فرودگاه امام خمینی(ره) نفس علی بالا نمیاد، یک به یک داشتن مدارک افراد رو بررسی می کردند، علی هم آیه وجعلنا... می خوند تا رسید به دو ...
قاتل: من بدگمان بودم، همسرم بی گناه بود
مهرزاد به مصرف مواد اعتیاد پیدا کرد. او چند روز قبل برای خرید مواد از مادرش پول می خواست، اما همسرم به او پول نداد. پسرم از رفتار مادرش عصبانی و مدعی شد که مادرش در نبود من از خانه بیرون می رود. حرف های مهرزاد مرا بیشتر مشکوک کرد، اما هر چه تلاش کردم تا بدگمانی ام برطرف شود، فایده نداشت. شب حادثه وقتی از کار برگشتم با همسرم بحثم شد و او خیلی تند جوابم را داد. از حاضرجوابی های او عصبانی شدم و چاقو را ...
متجاوز به زنان و دختران با شلیک گلوله پلیس بازداشت شد/ او خودش را از پنجره بیمارستان پرت کرد
مهربان و صمیمی شد و از سختی تحصیل در شهر دیگر حرف می زد. او دائم سیگار می کشید و جای سوختگی روی دستش بود. ناگهان در فرصتی مناسب و در منطقه ای بیابانی از مسیر خارج شد و با چاقو و قیچی تهدیدم کرد که کیف و طلاهایم را تحویلش دادم. بعد هم بی توجه به التماس هایم مرا مورد آزار و اذیت قرار داد و در بیابان رهایم کرد. شکایت دومین دختر دانشجو 2 روز بعد دختر دانشجوی 20 ساله دیگری به پاسگاه ...
زن جوان در تله شیطانی 3 مسافربر +عکس
.... همان موقع زنی هم به عنوان مسافر سوار همان خودرو شد و بعد از طی مسافتی پیاده شد. دقایقی پس از پیاده شدن او، مرد مسافر به سمتم حمله کرد. با او درگیر شدم تا از خودرو پیاده شوم اما نشد . وی ادامه داد: او سرم را به زور زیر صندلی برد. در میانه راه صدای مرد مسافر را شنیدم که تلفنی با فردی حرف می زد و نشانی محلی در اطراف شهر را به او می داد و می خواست به آنجا بیاید. با گریه و التماس از آنها ...
ضمیر ناخودآگاه تنها مشوقم بود/ انقلاب و شهدا، محور تولیداتم هستند
آبرنگ در سال 81، به تصویر کشیدم. بعد از آن موفق به تولید بیش از 40 اثر در قالب فیلم کوتاه، تیزر، کلیپ، مستند، مصاحبه و گزارش شدم. دیدن فیلم هایم بر روی پرده، خستگی هایم را دور می کند این کارگردان ابرکوهی که تصمیم دارد کارش را در حوزه سینمای حرفه ای ادامه دهد، تصریح کرد: آبرنگ داستانی کوتاه بود که از زندگی خودم سرچشمه گرفت که هدف از تهیه آن نشان دادن صداقت و سادگی کودکان بود. شاید ...
رحمتی استقلال را از قهرمانی دور کرد / پرسپولیسی ها خیانت کردند
.... اتفاقاتی که شاهد آن بودم که به تیم خیانت کردند. روز بازی می توانستیم 7، 8 گل به تیم بنگلادشی که هدایت آن را مرحوم ناصرحجازی برعهده داشت، بزنیم، اما دو سه بازیکن با وجود اینکه مدافعان و دروازه بان حریف را دریبل کردند، توپ را به بیرون زدند. ما بازی را دو بر یک واگذار کردیم. حال من بَد شد، از اینکه بازیکن ملی پوش پرسپولیس به خاطر یکسری مسائل دست به چنین کاری زد. مایلی کهن به من دلداری داد و ...
تبعیدها برای ساواک نتیجه معکوس داشت
تعریف کردم و ایشان گفتند: اگر آن جمله را نمی نوشتید، یعنی محکومیت خود را پذیرفته بودید و بعداً هم حق اعتراض نداشتید! آیت الله پسندیده به من که تنها بودم، اجازه ندادند منزل دیگری برای خود تهیه کنم و در واقع با ایشان همخانه شدم. البته آقای کلانتر و آقای ضیغمی خانه های دیگری گرفتند. چه مدت با آیت الله پسندیده همخانه بودید؟ من و آقای پسندیده، دو ماه و اندی با هم زندگی کردیم و بعد ...
تجربه های تلخ آنان که تصادف مرگبار را تجربه کرده اند
، حالش بهتر می شود، نمی رود. حالش بد است حتی بعد از گذشت نزدیک به یک سال از حادثه. هر روز که چشم باز می کنم، قیافه بابا می آید جلوی چشمم. نه آن قیافه همیشگی اش؛ تصویر همان روز را می بینم. صورتش را که در هم مچاله شده و خون... همه جا پر از خون است. این ها را آرزو می گوید؛ سوگوار پدر. جان به در برده از تصادف، درهم پیچیده، غمگین، پریشان: من بیهوش شده بودم. به هوش آمدم و صورت بابا را دیدم. می ...
روایتی از جریان زندگی در خانه های قدیمی/هنری که به تاریخ پیوست
چوبی دارد و دیواره هایش نیز به قاب و نگارهای قدیمی آراسته شده است. بعد از 10 دقیقه ای پرس وجو، خانه را در دل کوچه ای طویل و تاریک، با شیبی ملایم می یابم. اطراف کوچه را خانه هایی با دیوارهای بلند محاصره کرده است. گویا هنوز رد پای تاریخ در اینجا حضور دارد. کلون هایی که بی صدا شدند اما خانه حاج عباس اندکی رنگ و لعابش را تغییر داده است. تمام مشخصات مورد اشاره پیرزن را ...
سرقت دو میلیاردتومانی از خانه فامیل
...، مرا به زور سوار ماشین شان کردند و به حاشیه شهر بردند. آنها کلید خانه ام را دزدیدند و چند ساعت بعد مرا در خیابان رها کردند. وقتی به خانه برگشتم، متوجه سرقت 2 میلیارد تومانی اموالم شامل طلا و جواهرات، عتیقه جات و برلیان شدم. با ثبت شکایت مالباخته، ماموران به بررسی دوربین های مداربسته خانه او پرداختند و چهره دو مرد سارق را به دست آوردند. یکی از آنها مجرمی سابقه دار به نام احمد بود که ...
عیادت مسئولان صندوق پیشکسوتان از قلیچ خانی
تیم امید ایران افزود: مربی گری هم ذاتی است، شخص باید این استعداد را داشته باشد همه نمی توانند بگویند مربی هستند. این پیشکسوت با مرور خاطرات خود اظهار داشت: من مربی تیم شعاع بودم و بعد هم مربی برق تهران شدم که تیم را از پایه به دسته یک آوردیم ولی من را کنار گذاشتند و کادر جدید آوردند این بدترین خاطره ام است. بهترین خاطره ام هم مربوط می شود به تیم ملی که در استرالیا به جام جهانی فرانسه صعود کرد ...
حمله شدید دست نشان به هوری و عیسی زاده
بازی کردیم بعد به بچه ها 4 روز استراحت دادیم. روز چهارم به آقای عیسی زاده پیامی دادم تا در مورد جذب نفرات با ایشان جلسه ای داشته باشیم. وقتی دیدم خبری نشد خودم اقدام کردم و بعد ایشان به خنده گفت فکر می کردم بازیکن احتیاج ندارید. وقتی لیست را دادم گوشی عیسی زاده خاموش شد من هم گفتم مگر می شود؛ شما خودتان محدودیت های نفری ما را می دانید. ما سه بازیکن مصدوم داریم و در هر بازی 2، ...
زیارتی بلیغ از امام هادی(ع)/ شرح زیارت جامعه کبیره
کردم تا به آن ها برسم ممکن نشد، تا آن که آن ها رفتند و من تنها ماندم پس، از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم ، در حالی که بسیار نگران و مضطرب بودم ؛ چون نزدیک به ششصد تومان پول برای مخارج راه همراه داشتم، بعد از تأمّل بسیار، بنا را بر این گذاشتم که در همین محل بمانم تا فجر طلوع کند و به همان منزلی که از آنجا بیرون آمده بودیم برگردم و از آنجا چند نفر نگهبان به همراه برداشته به قافله ملحق شوم. در ...
همسر شهید علیدوست گفت: همسرم می گفت برای رضای خدا جهاد کردم و جانباز شدم. حتی از جانبازی اش کسی اطلاع ...
؟ برادرم گفت آبجی مادران شهدا افتخار کشور هستند و شما هم افتخار ما هستید. آنجا بود که متوجه شدم مهدی من هم شهید شده است. رو به رو شدن با چنین خبری خیلی برای یک مادر سخت است. فرزندت را بزرگ کنی و جوانش کنی و بعد خبر شهادتش را بشنوی. مهدی در 29 سالگی به شهادت رسید. اما خب کمی بعد متوجه شدم شهادت تاج بزرگی است که پسرم مهدی بر سر ما گذاشت. افتخاری بزرگ تر از این نیست و من هم راضی ام به رضای خدا. منبع: روزنامه جوان ...
زن جوان گرگ بازار دلار
...> نهایتش می پرسند دلار امروز چند است؟ گران می شود؟... البته دلالان هم که به این پرسش های تکراری عادت کرده اند؛ چندان عابران را جدی نمی گیرند. لابه لای جمعیت دلال ها، زنی با لباس های سراسر تیره ایستاده است و کاغذ کوچکی به دست دارد و با فریاد حرف می زند. همهمه آن قدر زیاد است که نمی توانی متوجه شوی دقیقا چه می گویند؟ به زن نزدیک می شوم، بی توجه از کسی که پشت خط است می پرسد 3 تا 45؟ نمی دانم چه پاسخی می ...
تجارت مافیایی زیر هرم
درآمد نجومی را در پایان شش ماه اول می داد و بعد شش ماه به یک سال و همین طور تا انتهای سه سالی که در این شرکت عضو بودم، زمان دسترسی به درآمد کلان افزایش پیدا می کرد و من هیچ وقت به این سود نجومی دست نیافتم. این مالباخته تشریح کرد: با گذشت سه سال از حضورم در این شرکت، تنها سه میلیون درآمد کسب کردم منهای آورده ابتدایی خودم که 500هزار تومان بود و پول هایی که از اطرافیان به عنوان قرض گرفته و به شرکت دادم ...
بازیگر مرد معروف از بازیگری تا سیگارفروشی و خانه نشینی!
. خانواده ام ابتدا کمی مخالفت کردند اما وقتی متوجه شخصیت او شدند، خیلی هم دوستش داشتند. آنها می گویند مثل آقای یکتا پیدا نمی شود و به او افتخار هم می کنند. در دوران پرکاری ایشان زندگی شما شاهانه بود؟ بد نبود. متوسط بود. به اندازه خودمان داشتیم و محتاج کسی نبودیم. خانه ای سمت جاده قدیم شمیران نزدیک زندان قصر داشتیم. در خیابان کریم خان بوتیک داشتیم که دزد به آنجا زد و مجبور شدیم ...
پیتر اوتول؛ ملاقات دوباره با لارنس عربستان
نقش اول مرد آنجا بودم. فکر کنم بیست و هفت- هشت سال داشتم و متقاعد شده بودم که روزی بازیگری شکسپیری خواهم شد. سپس تماسی تلفنی از دیوید لین دریافت کردم: آیا امکان دارد به لندن بیایی و اگر آمدی می توانی باهم یک ملاقات کوچک داشته باشیم؟ چند روز مرخصی داشتم و به لندن رفتم. آن زمان هرکسی در جهان قرار بود لارنس عربستان را بازی کند به غیر از من! دیوید آن وقت ها، همسری هندی به نام لیلا داشت، که با مرشد خود ...
معینی:رحمتی تمرکز ندارد و استقلال را از قهرمانی دور کرد/پرسپولیسی ها خیانت کردند/قلعه نویی کوچک اندام، ...
مقداد نجف نژاد پیامک فرستادم و از او عذرخواهی کرده و گفتم برای لحظه ای عصبانی شدم و آن حرف ها را که نباید می زدم، مطرح کردم. امیدوارم او من را حلال کند. بدون شک قلعه نویی پرافتخارترین مربی در تاریخ باشگاه استقلال بوده و با این تیم به جام های متعددی دست پیدا کرده است. نکته دیگری که می خواهم به آن اشاره کنم این است که تا تکان می خوریم به طرف اسطوره می گوییم. اسطوره و استاد گفتن که ورد ...
نشست داغ اهل سیاست و فلسفه به بهانه تجلیل از یک استاد
فهمیدن را بر ما بسته اند! یکی از کسانی که نمی شناسم، حرف خوبی زده بود و می گفت من را زمانی که دانشجو بودم، بیرون کردند. سه بار مرا اخراج کردند. بعد از اخراج سوم متوجه شدم از این آدم برای این مملکت دانشگاهی درنمی آید. او درست گفته است. این بحث انتولوژیک است، زیرا اصلا این دانشگاه برای اجتهاد درست نشده است، نه در سنت و در تجدد. اخراج ها برای من یک مائده آسمانی بود که آدم سرگردان می رود و به ...