سایر منابع:
سایر خبرها
30 سال با خانواده هاشمی
گفتم دلیلی ندارد که برای شهادت حاضر شوم مگر اینکه حاج آقا بخواهند. بعد محسن تماس گرفت و گفت حاج آقا گفتند به دفتر ایشان بروم. رفتم و تعریف کردم که چه اتفاقی افتاد. هاشمی گفت اینها با فائزه مشکلی ندارند. من به رئیس دادگاه انقلاب، گفتم روزنامه زن را تعطیل کن قبل از اینکه دادگاهی تشکیل شود. چون مشکل اینها با من است. آنجا به هاشمی گفتم درباره فرزندان شما مطالب زیادی طرح می شود، چرا بر این فرزندان نظارت و ...
یتیم خانه ایران آخرین فیلم مفهومی بود که در سینما دیدم
. البته در چند روز گذشته که بحث بود من خدمت شما برسم، پسرم می گفت در این برنامه شرکت نکن و فضای آن متفاوت است. من علی رغم مخالفت فرزند دومم که پسری دبیرستانی است، به برنامه شما آمدم. یتیم خانه ایران آخرین فیلمی که در سینما دیدم کدخدایی یادآور شد: با هم خرید می رویم. اما سینما کمتر. فیلمهایی که در سینما دیده ام خیلی کم است. آخرین فیلمی که رفتم یتیمخانه ایران بود که با اصرار ...
دختر جوان نامادری و برادرانش را به قتل رساند
. لحظاتی بعد آتش خاموش شد اما زمانی که آتش نشانان قدم به داخل خانه گذاشتند با اجساد بی جان زنی 42ساله و 2پسر خردسال روبه رو شدند. بررسی های اولیه از این حکایت داشت که انفجار و آتش سوزی به خاطر نشت گاز رخ داده، اما خیلی زود ورق برگشت و معلوم شد ماجرا جنایتی هولناک است. قتل خونین تحقیقات تخصصی از این حکایت داشت که آتش سوزی عمدی بوده است. آثار به جامانده از گالن های نفت نشان می داد ...
سلام بابای شهیدم، شهادتت مبارک
رزمندگان که تداعی گر دوران دفاع مقدس بود و همه اینها حال و هوای خاصی بخشیده بود. وارد هیات شدم جمعیت انبوه شکوه محفل معنوی را چندین برابر کرده کرده بود. امام جمعه شهرمان عرض خوش آمد به حضار و سردار فضلی و سرهنگ قاسمی فرمانده سپاه انصار الرضای(ع) خراسان جنوبی گفت و در خصوص شهدا و جانبازان طبس توضیحاتی ارائه داد. سردار علی فضلی معاون سازمان بسیج مستضعفین مهمان ویژه بود ...
کشف معمای قتل مدیر باشگاه ورزشی زنانه
خاطر اختلافات قدیمی از پروانه دلخور بودم در طول مسیر ناگهان جروبحث مان شد. وقتی دعوایمان بالا گرفت، پروانه که پشت فرمان بود خودرو را کنار جاده متوقف کرد و ناسزا گفت. من هم به شدت عصبانی شدم و ابتدا مشتی به صورتش زدم و بعد از آن با چاقویی که داخل خودروی پروانه بود دو ضربه به گردنش زدم. بعد از قتل جسد پروانه را داخل پتویی گذاشته و به همراه دوستم آن را در حاشیه رودخانه رها کردیم. برای آن که از این ...
مسعود شجره، جوانمردی اصفهانی که دنیا او را می شناسد
؛ خواستم جوابش را بدهم که دیدم یکی از حضار با لهجه غلیظ اصفهانی به انگلیسی پاسخ او را داد و خوب هم جواب داد؛ این آغاز دوستی و آشنایی من با دکتر نصر بود. بعد از کنفرانس پیش او رفتم و گفتم شما هم اصفهانی هستید... انسانی مبارز در میان حرف های دکتر شجره چند چیز همواره تکرار می شود؛ حضرت آقا این را گفتند... یا امام به آن نکته اشاره کردند... را می توان جزوی از تکیه کلامهای او دانست ...
به ایرانی ها بگویید: ما اتباع بیگانه نیستیم!
آن حس نزدیک داشته باشم، چوپانی است. بعد از آن مطلبی نوشتم با این عنوان که من در این فهرست چوپان بودم و تأثیر زیادی گذاشت. فکر می کنم این گام های کوچ باید برداشته شود تا کم کم به مقصد برسیم. متأسفانه مقصد دور است و هیچ وقت مجال دویدن به کسی داده نمی شود. مقصد دور است و راه، ناهموار. بله راه ناهموار است و به سرعت کندی پیش می رود. الان برای سمتی که به شما داده شده ...
تعیین خوب و بد موسیقی کار خواص است
که نام یکی از شاعرانی که ترانه های اندی یا کورس را گفته اند، به خاطر داشته باشد؟ همه اینها را گفتم تا به بخش اصلی بحثم برسم. از نگاه من، بدون تعارف خواص هستند که باید خوب یا بد بودن انواع موسیقی را بپسندند. نظر عوام هیچ گاه در مرکز توجه نبوده است. این خواص هستند که می گویند عوام چه چیزی بپسندند. البته متاسفانه ما به زمان نیاز داریم. اگر منظور شما از خواص صرفا تحصیلکرده های موسیقی و ...
در بعضی کلیساها با قرآن بیماری روحی درمان می کنند/ رضایت والدین رمز قبولی عبادات
سرمایه ای برای خود قرار دهید و شما را هم در راه خدا آزاد کردم. حجت الاسلام مومنی به اهمیت نماز اول وقت اشاره کرد و گفت: قرائت قرآن و خواندن نماز باعث رفع اضطراب و استرس می شود؛ نمازی که به موقع خوانده شود و قرآنی که با رغبت خوانده شود حتی یک صفحه و یا حتی حتی گوش دادن به قرآن هم آرامش بخش است؛ در بعضی کلیساها با قرآن بیماری روحی را درمان می کنند؛ وقتی نماز اول وقت باشد بخاطر همزمانی با نماز امام ...
کتابخانه حافظ نمونه کشوری در خوزستان
فرهنگی خوزستان مبنی بر این دریافت کردیم که خانه ماپار واگذار شده است و شما باید این مکان راتخلیه کنید. در این نامه ذکر شده بود که خانه ماپار به بخش خصوصی و شخصی به نام آقای ابراهیم موسوی واگذار شده است. مسوول کتابخانه انجمن حافظ پژوهان خوزستان خاطرنشان کرد: بلافاصله به آقای موسوی تلفن زدم و قضیه را از او جویا شدم و به او نیز گفتم که به ما اعلام شده بود در اولویت هستیم که او نیز در پاسخ ...
آیت الله سیدحسن خمینی پیشنهاد دفن هاشمی در حرم را داد
...> در همین دفتر نشسته بودیم؛ یکی از دوستان زنگ زد گفت که آقای هاشمی را به بیمارستان بردند. واکنش شما چه بود؟ گفتم بعید می دانم. چون دو سه بار خبرسازی کرده بودند که آقای هاشمی مریض است ، آقای هاشمی بیمارستان است و... بعد دفتر یا بستگان ایشان تکذیب کرده بودند. این بار هم فکر می کردم شایعه باشد. ساعت 6 غروب با محسن آقای ( هاشمی) تماس گرفتم که گوشی را جواب نداد. با آقای محمد هاشمی ...
صد سال خاطره بازی با آهنگ های همایون خرم
...> البته از همان اول تا آخرین روزهایی که خدمت شان می رسیدم با همین لفظ بابا جون صدایم می کرد. حتی آن وقت ها که ویلن یک و تکنواز ارکسترش شده بودم. وقتی صبا دست هایم را دید تا بررسی کند انگشتانم آمادگی نواختن ویلن را دارند یا نه؛ آدرسِ یک مغازه ویلن فروشی در خیابان بهارستان را داد. من هم رفتم و یک ویلن خریدم. یک ویلن چهار چهارم. چون آن زمان ویلنی که با ابعاد استاندارد مخصوص بچه ها باشد، وجود ...
روحانی را اصلح می دانم
مسئولان کشور که در وزارت کشور جمع شده بودند هم گفتم. من گفتم بعد از اتمام کار دولت دهم، نصف کارخانه هایمان یا تعطیل هستند یا خیلی ضعیف کار می کنند. بنابراین تولید مان کم است. طبعا مصرف وجود دارد. واردات نتیجه کار دولت قبل بوده که به خاطر درآمدهای نفتی این کار را کردند. در آن زمان گفتم اینکه آنها چه فلسفه ای داشتند، من نمی دانم که چرا این کار را کردند. بعضی شهرک هایی که چند هزار واحد در آنها کار می ...
دختر ایرانی که در هند متهم به قتل شده است
از بیماری مادر و پسر مبتلا به ایدز خبرندارد که از آنها نگهداری می کند. نه، من هیچ وقت از آنها نترسیدم. به خاطر اینکه شناخت آدم ها درباره ایدز بسیار اشتباه است. ایدز براحتی انتقال داده نمی شود. تنها از طریق خون است و آن هم حتماً باید یک مقداری خون من با خون شما مخلوط شود تا ایدز انتقال یابد. با بغل کردند و یا بوسیدن کسی مبتلا نمی شود. من زخم های بچه ها را خودم تمیز می کردم. ما باید ...
گفت وگو با دختر ایرانیِ متهم به قتل در هند
؛ بار اول گفتند پسرشان گم شده است، بار دوم گفتند من او را عمداً کشته ام و بعد گفتند من غیر عمدی پسرشان را کشته ام. من هرگز فکر نمی کردم این موضوع به اینجا برسد. شاهدی هم وجود دارد که حرف های آنها را تأیید کند؟ نه، آن حادثه هیچ شاهدی غیر از پدر و مادر آن کودک نداشته است و در واقع هیچ کس افتادن این کودک را در رودخانه ندیده است. پای این زن و شوهر چطور به خانه شما باز شد ...
هاشمی: راضی نیستم بنویسید آیت الله
، سوار شدم و به بیمارستان آمدیم. آنجا آقایان با نهایت لطف سعی کردند و چون تیر به نقاط حساس اصابت نکرده بود با کمک آقایان خطر برطرف شد. شما اصولا چرا باید هدف سوءقصد قرار بگیرید؟ این را باید از آنها پرسید. ما که فکر می کنیم در طول زندگی به خاطر مردم و به خاطر مبارزه و به خاطر انقلاب تلاش کردیم و حالا هم می کنیم و بدون هیچ توقعی و حتی بدون گرفتن هیچ مزدی، اجرتی و حقوقی به عنوان ...
داستان من و اولین سفیر خوشبختی
تایپ روبروی دانشگاه رفتم و از آقای عابدی پرسیدم صفحه ای چند تایپ می کنید گفت صفحه ای صد تومان و گفتم صفحه ای چقدر دستمزد تایپ می دهید به من گفت صفحه ای 50 تومان دستمزد می دهیم و من صد صفحه سفارش برای تایپ گرفتم و بعد از دو هفته تلاش موفق شدم کار را به اتمام برسانم و 5 هزار تومان درآمد به دست بیارم و به پدرم گفتم دیگه مرد شدم پول درآوردم و ایشان گفت از کجا و توضیح دادم پدرم گفت خوب است حالا که مرد ...
آخوندا ما رو ول نمی کنند...
سرویس اجتماعی - یکی از اساتید ریاضی دانشگاه تهران نقل می کرد: قرار بود جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشورهای غربی برن. وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه روحانی تو هواپیماست. به خودم گفتم بفرما؛ اینا سفر خارجی هم ما رو ول نمی کنن. رفتم پیشش نشستم بهش گفتم: حاج آقا اشتباه سوار شدید مکه نمیره گفت: می دانم گفتم: حاجی قراره ما ...
ساکنان دوست داشتنی پلاک 18
استخوان هایش را برایم آوردند. قبل از شهادت وصیت کرد اسلحه اش را زمین نگذاریم و به همین دلیل بعد از او مهدی اسلحه به دست گرفت و به جبهه رفت. مهدی هم دو سال بعد و در تک دشمن به شهادت رسید و من تنها شدم. مادر شهیدان علی و مهدی رمضانی می گوید حالا اسلحه فرزندانش در دست اوست و پای آرمان های انقلاب ایستاده است. منبع: همشهری محله / آزاده مهرآیک ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (355)
از فردا بیا سر کار، قطعا میگه چنتا کار عقب افتاده دارم ازهفته بعد میام. اینهمه بیکار بودی کارعقب افتادت چیه آخه عفونت؟ نگران نباشید شی مشکوک رو من زدمش با کمک وکلای بین المللی. 32. رفتم شرکت گفتم یا پولمو میدین یا یجور دیگه بگیرم گفتن مثلا چجوری یه لیوان یکبار مصرف ورداشتم از آب سردکن آب ریختم توش خوردم گفتم این صد تومن. 33. درد علمی کشیده ام که مپرس حذف ترمی ...
گزارشی شرم آور از “بچه بازی” در افغانستان!+تصاویر
خوش سیمایش” را – به قول محلی ها – ربوده بود تا برده جنسی اش شود. از بس زنگ زدم که دیگر داشتم بی خیالش می شدم. به جای پخش شدن پیام معمولیِ “مخاطب در دسترس نمی باشد،” مدام صدای یک آهنگ پیشواز مذهبی را می شنیدم که بسیار پر همهمه بود. اما وقتی هم که پدرش جواب داد، در کمال تعجب، از صحبت کردن با من خودداری می کرد – شاید از روی ترس یا شاید هم از روی شرم. تماس تلفنی ما پر از “نویز” بود ...
بهشت تلفن دارد بابا زنگ بزند ؟
و برود. حالا که به عقب برمی گردم می بینم عشق به حضرت زینب(س) همه وجود او را پر کرده بود و اگر نمی رفت عجیب بود. هر روز در کنار مزار پدر ربابه مهدی یار، آخرین سفر همسرش به سوریه را خوب به خاطر دارد: بار آخری که ساکش را جمع می کرد گفتم دیگر نرو، گفت قول می دهم این دفعه آخرین بار است. می روم با حرم خانم خداحافظی کنم و برگردم و درست روزی که قرار بود فردا به تهران بیاید به شهادت رسید ...
من چه کاره ام شادمهر را به ایران برگردانم؟
در بحبوحه انقلاب شهید شده. خودش دوست دارد برگردد. هر چقدر هم بگوید نمی خواهم یا خاکسترم را هم به ایران نفرستید، مادرش اینجاست، پدرش اینجا دفن است. نمی شود که نخواهد بیاید. من خودم رفتم آنجا زندگی کنم ولی نتوانستم. در نهایت این که ما فقط یک سؤال داشتیم که آیا می شود به این موضوع کمک کرد؟ دیدم چه جنجال هایی شد. گفتم خب من کنار می روم، شما بیایید کار را ادامه بدهید. اگر آمد همه چیز را هم به نام خودتان بزنید. طبیعی است که احتمالاً با مشاوره هایی که به او می دهند یک مقدار بیشتر ناراحتش کرده اند. در کل این مشکل هم قابل حل بود منتهی الان خیلی فضا آماده نیست. فعلاً استارتش خورده تا ببینیم چه می شود. ...
چه کنیم نماز صبح قضا نشود+پاسخ آیت الله بهجت
، گفتند ما اجازه نداریم، گفتم شما که مسلح هستید من اسلحه ای ندارم، ضمناً چند نفر هستید من تنها هستم، کاری نمی توانم بکنم، گفتند: ما اجازه نداریم، فهمیدم اصرار فایده ای ندارد. گفتم خوب اقلاً نگه دارید تا من تیمّم کنم، گوش کردند و ماشین را نگه داشتند و اجازه پیاده شدن به من ندادند. من همین طور که توی ماشین مأمورین نشسته بودم از توی ماشین خم شدم و دست خود را به زمین زدم و تیمم کردم، نمازی ...
پشیمانی آیت الله بهجت از برخوردش با جوان فلج!
خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد، پشیمان شدم و با خود گفتم: چه حرف ناسنجیده ای! مگر حال او را نمی بینی؟! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم ناراحت شدم. ولی بر خلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش ...
میزان اشتغال زایی دولت در جهان بی نظیر است
گرانبها آزاد است و بعد از آن نیز روابط بانکی و بیمه را آزاد کنیم. ما گفته بودیم تحریم ها بالمره باید برداشته شود و من به ملت بزرگ ایران می گویم همه تحریم های هسته ای بعد از اجرایی شدن برجام در بیست و هفتم دی ماه سال گذشته برداشته شده است. روحانی اظهار داشت: امروز در نفت و گاز و حمل و نقل تحریمی نداریم. ما امروز در مسائل بانکی با دولت ها و بانکهای بزرگ دنیا رابطه ای عالی داریم البته بانکهایی ...
روزهای درکنار هم بودن
: من عاشق بازیگری هستم و خانم مکانی مرا به آرزویم رساند. برای اولین بار، این نمایش، شهریورماه در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا شد و مورد استقبال هم قرار گرفت. فوق العاده بود. خیلی ها آرزوی دیدن یک نمایش در تئاترشهر را دارند، اما من به خاطر این نمایش در 13سالگی، روی صحنه ی این سالن با شکوه رفتم. من هم به این کتاب خانه می آمدم و خانم مکانی شاید به خاطر همین علاقه، مرا هم به گروه دعوت کرد. ...
پایان محاکمه پسری که پدر،مادر و پدربزرگش را کشت
با گوشی ام در حال ارسال پیامک بودم که با صدای جیغ مادرم از اتاق بیرون رفتم و دیدم پدرم با چاقو بالای سر مادرم ایستاده و با هم در حال مشاجره هستند. با دیدن این صحنه عصبانی شدم و چاقو را گرفتم و به طرفش حمله کردم ولی او از من فاصله گرفت.ناگهان متوجه شدم که پدربزرگ و مادرم کشته شده اند. بنابراین با چاقویی که در دست داشتم پدرم را کشتم! وکیل متهم نیز در دفاع از موکلش گفت: مصرف ماده مخدر شیشه ...
سیدحسن پیشنهاد دفن هاشمی در حرم را داد
افعالش درباره هاشمی، متعلق به زمان حال است نه گذشته. گفت و گوی ایران با وی را در زیر می خوانید: از چه طریقی از ارتحال آقای هاشمی باخبر شدید؟ در همین دفتر نشسته بودیم؛ یکی از دوستان زنگ زد گفت که آقای هاشمی را به بیمارستان بردند. واکنش شما چه بود؟ گفتم بعید می دانم. چون دو سه بار خبرسازی کرده بودند که آقای هاشمی مریض است ، آقای هاشمی بیمارستان است و ...
جشن تولد دختر شهید مدافع حرم با حضور خاله سارا
...، زندایی همسرم با من تماس گرفت. حال و احوال که کرد گفت لیلا جان دیشب خواب آقا سعید را دیدم. گفتم آقا سعید برگشتید؟ گفت: نه! آمدم تولد فاطمه زهرا را جشن بگیرم. زندایی همسرم وقتی متوجه شد فردا تولد دخترم است اشک امانش نمی داد. خودم هم منقلب شده بودم. سعید بعد از شهادتش هم حواسش به تولد بچه ها بود. همانجا برای فاطمه زهرا تولد گرفتم. برای تولد زهرا هم یک هدیه ای از طرف پدرش به او دادم. گفت مامان بابا ...