سایر منابع:
سایر خبرها
کشف انبار مشروبات الکلی در اهواز / 7 نفر دستگیر شدند
حسینی پویا دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان خوزستان در گفت وگو با خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری میزان از کشف یک انبار مشروبات الکلی در منطقه چهارصد دستگاه اهواز خبرداد. وی گفت: همچنین تعداد 828 قوطی مشروبات الکلی کشف و ضبط شده است. این مقام قضایی در استان خوزستان در ادامه بیان کرد: در پی تلاش ماموران در منطقه کیانشهر تعداد 216بطری خارجی و 6 لیتر مشروبات الکلی دست ساز کشف شده است. دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان خوزستان اضافه کرد: در این رابطه تعداد 7 نفر دستگیر و 2 دستگاه خودرو توقیف شد. ...
کشف بیش از 3 تن شکلات غیربهداشتی در یزد/ کشف 716 ثوپ پوشاک قاچاق در خاتم
به گزارش یزد آوا ، رئیس پلیس آگاهی استان، از کشف سه تن و 500 کیلو شکلات غیربهداشتی در بازرسی از یک کارخانه شکلات سازی در شهرک صنعتی یزد خبر داد. سرهنگ "حسین رضایی" در گفت و گو با خبرنگار پایگاه خبری پلیس، درباره این خبر گفت: با توجه به دریافت خبری مبنی بر فعالیت غیرقانونی یک کارخانه شکلات سازی در شهرک صنعتی یزد بررسی موضوع در دستور کار ماموران پلیس آگاهی استان قرار گرفت. وی ...
نگاهی به سیر ویژه خواری و فاصله گرفتن برخی مدیران از ارزش های انقلاب
پس از تصویب سقف حقوق مدیران در مجلس بر افروخته شده بود، یاد مادر و دختر کوچکش می افتم که صبح تا شب در ورودی مترو فال می فروشند. چرا با دیدن این مادر و دختر و هزاران نفر مثل او رگی بیرون زده نمی شود. بالا رفتن حقوق با درجه کولر گازی! چرا اعتراض به مصوبه مجلس در تعیین حقوق مدیران به بهانه آنکه بخشی از این افزایش ویژه مخصوص مدیران در مناطق دورافتاده و بد آب و هوا است محکم پاسخ ...
تلگرام؛ عامل گم شدن پدر 4 قلوهای مشهدی
...، برای این منظور همه توانم را به کار گرفته بودم و همانند پروانه ای به دور همسرم می چرخیدم تا کمبودی احساس نکند. در این میان از درمان ناباروری هم غافل نشدیم تا این که روزی با شادمانی و درحالی که از خوشحالی پر می کشیدم خبر باردار شدنم را به همسرم دادم. از آن روز به بعد زندگی ما رنگ و بوی دیگری گرفت تا این که 7 ماه قبل 4 قلوهایم به دنیا آمدند. 3 پسر و یک دختر ناز ،دیگر همه وقت مرا پر کرده ...
رهبر انقلاب: سرنوشت اسلام به این جنگ وابسته است/فشار شما جمهوری اسلامی را پیروز خواهد کرد
اسیر شدند که از این تعداد، 35 نفر افسر، 130 نفر درجه دار و 873 نفر سرباز و نیروی جیش الشعبی بودند. در بین اسیران عراقی، 102 نفر نیز از کشورهای مصر، سودان، مراکش، سومالی و ... حضور داشتند. به طور کلی، می توان گفت بیشتر غنایم و اسیران در جزایر به دست آمد و میزان انهدامی دشمن در جزایر حدود شصت دستگاه تانک بود. آمار و تلفات یگانهای دشمن که در جزیره یا در پاتکهای آن شرکت کرده ...
همت چگونه همت شد؟/ چشم مجنون خاری در چشم دشمن / از نبرد با ضد انقلاب تا سرداری خیبر
شد در آن دوران او کوشید دانش آموزان را با افکار انقلابی آشنا کند و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) به او اخطار شود. گوشه و کنار، حرفهای نیش دار او به گوش حکومت رسید و خبر اخطار ساواک در پرونده تازه گشوده اش، ثبت شد. پایش که به شهر قم باز شد و با علما نشست و برخاست کرد، دیگر فقط یک معلم نبود؛ بلکه در مساجد و محافل خصوصی هم سخنرانی می کرد و همین ...
اخبار حوادث
خوراندن آن به قربانیان، با ضربات چاقو آن ها را به قتل رسانده است. دادستان عمومی و انقلاب مرکز استان البرز گفت: بر اساس بررسی های انجام شده قاتل دارای مشکلات روحی و روانی و افسردگی شدید بوده و پرونده وی برای بررسی بیشتر به پزشکی قانونی کرج ارجاع شده تا در خصوص جنون و اختلالات روانی وی که منجر به ارتکاب این جنایت هولناک شده اظهار نظر کند. قتل پدر توسط پسر بدلیل اختلافات خانوادگی ...
شوالیه های مرگ
به گزارش شفاف، و خروجی روز، مرگ است و ارمغان شب، مرگ؛ که روز، هر لحظه مرده می آورند، با بدن های تکه تکه، دست و پای سوخته، گوشت های پخته، استخوان های سیاه، چشم های از حدقه درآمده و شب، برای آنها، برای شوالیه های قدرتمند مرگ با خیال مرگ و کابوس آن می گذرد ... با آوازی غمناک، غمناک خروجی آن ... به گزارش شفاف، و خروجی روز، مرگ است و ارمغان شب، مرگ؛ که روز، هر لحظه مرده می آورند، با بدن های تکه تکه، دست و پای سوخته، گوشت های پخته، استخوان های سیاه، چشم های از حدقه درآمده و شب، برای آنها، برای شوالیه های قدرتمند مرگ با خیال مرگ و کابوس آن می گذرد ... با آوازی غمناک، غمناک خروجی آن روزها هم برای شناسندگان مرگ که در همسایگی مردگان تهرانی خانه دارند، مرگ بود؛ وقتی تن های سوخته و استخوان های جداشده آتش نشان های شهید را آوردند و گفتند: شناسایی کنید. آنها گفتند شناسایی کنید و آن 9 نفر دست به کار شدند؛ 9 پزشکِ پزشکی قانونی استان تهران که دو هفته نخوابیده بودند و حالا کم کم داشت آماده باش شبانه روزی شان تمام می شد. و چه چیز سخت تر از باز کردن لباس های آتش نشان هایی که هیچ ازشان نمانده بود؟ وقتی زیپ لباس هایشان را باز می کردیم، اسکلت ها و گوشت های پخته شان می ریخت. جمجمه هایشان هم کاملا از بین رفته بود ولی پودر نشده بود. یک سری دیگر هم از همان اول که آوردند، استخوان بودند. و چه چیز سهمناک تر از دیدن تن های تکه تکه آتش نشان های ناجی پلاسکو، بعد از آن همه سروصدا، بعد از شنیدن شیون تازه عروسان مردان آتش زده، بعد از آن همه عکسی که شاید کمترین شان، صورت گریان و تکیده مردی بود که جفتش، قُل همیشه یاورش، زیر خروارها خاک و آتش، خُرد شده بود. همین سختی ها هم بود که بغض 15ساله عباس ساداتیِ 50ساله را شکست؛ بغض او را که معاون سالن تشریح پزشکی قانونی تهران است و حالا چسبیده به دیوارهای سرد ساختمان قدیمی کهریزک، زیر آن نور سفید، وسط ویزور چشم های زن جوان کنجکاو تازه از راه رسیده، از روزهایی می گوید که شبانه روز آماده باش بود و وقتی یکی، یکی اجساد آتش نشان ها را برای شناسایی آوردند، اشک، گلوله سهمناکی شد که ریز ریز و پنهانی از چشم های دنیادیده اش به بیرون پرتاب شد. درست است که ما به این کار عادت کرده ایم ولی باز هم خیلی وقت ها موقع کار، احساساتی می شویم و گریه می کنیم. مثلا این حادثه پلاسکو خیلی ما را ناراحت کرد؛ اصلا قبل این که جسدها را ببینیم، اشک ما را درآورده بود. نمی دانم چه مظلومیتی در این بچه ها بود که قبل از این که بدن هایشان پیدا شود، اشک همه را درآورد؛ شاید مظلوم بودنشان و این که از قشر ضعیفند و همیشه با مردمند. حادثه حله و قطار هم ما را بسیار ناراحت کرد. عباس ساداتی یکی از قدیمی ترین هاست؛ یکی از شناخته شده ترین پزشکان سالن تشریح، آن جا که به قول خودش، هر روز کالبد دست کم 30 مرده را می گشایند، در جست وجوی یافتن حقیقت، برای زبانِ دفاع شدنِ بی زبان های دست از دنیاکوتاه. آن روزهایی هم که آتش نشان های معروف تهرانی را می آوردند تا نامشان مشخص شود و هویتشان، دکتر ساداتی مثل همیشه خط مقدم بود، با بغضی سنگین در گلو و زبانی آرام بخش برای هشت دکتر سالن تشریح و تکنیسین های سالن که خودشان به آنها پروسکتور می گویند. چند روز اول منتظر بودیم که جسدی نیاوردند. بعد از آن من یک شب این جا کشیک بودم که یک نفر را آوردند و خود بازپرس کشیک هم آمده بود. موقعی که آمد، داشت تلوتلو می خورد. می گفت چند روز است که نخوابیده ام ولی می خواهم ببینم زمان مرگ این فرد کِی بوده است. اجساد اولیه ای که آوردند همان هایی بودند که می گفتند در موتورخانه گیر کرده بودند. درست است؟ درباره زمان مرگ آنها حرف و حدیث های زیادی بود. بله، اما زمان مرگ با همان زمان وقوع حادثه جور درمی آمد، چون فاسد شده بودند. آنها همان روز اول فوت کرده بودند. یک وقت سنگ به سر آدم می خورد و درجا می میرد، یک وقت زلزله می آید و زیر آوار، جایی هست که بتواند پناه بگیرد و برای یکی، دو ساعت زنده باشد ولی در مورد پلاسکو، بعضی از این افراد جا در جا مرده بودند و بعضی دیگر هم که جا در جا نمرده بودند، بعد از چند ساعت فوت کردند، در همان روز حادثه؛ یعنی این طور نبود که دو، سه روز کسی زنده مانده باشد. ما اجساد را دیدیم، آنها فساد نعشی داشتند و بررسی هایمان نشان داد که روز حادثه فوت کرده بودند. ساعت مرگشان دقیقا به همان روز می خورد. بقیه را هم که روزهای بعد آوردند، بدنشان متلاشی شده بود و از آنها دی ان ای گرفتیم. آمار فوت شده ها هم همانی بود که مراجع قضائی اعلام کردند. نفر آخری را هم که آوردند و گفتند کارگر بوده، من خودم دیدم، اعضای بدنش کاملا متلاشی شده بود. و غم یادآوری، لبخند گشاده و ملایم ساداتی را چنگ می زند و قورت می دهد: تمام فیلم های پلاسکو را در تلفن همراهم ذخیره کرده بودم؛ آن آتش نشانی که در پنجره بود، نتوانسته بود وارد سبد نجات شود و فوت کرد. جمجمه او شکسته بود و ما سرش را دوباره درست کردیم. فیلم او را در گوشی ام داشتم، می گفتند یکی، دو ماه مانده بود تا خدمتش تمام شود، خب، این برای ما خیلی ناراحت کننده بود. مرده ها نقش اول زندگی دکتر ساداتی اند؛ زندگی کسی که از نگهبان های ساختمان پزشکی قانونی در کهریزک که بامعنا به بهشت زهرا چسبیده است تا منشی ها و حراست و تکنیسین ها، او را زبان گویای تاریخ پزشکی قانونی می دانند. حالا هم او که در یک صبح سرد و بعد از یک شب تا صبح شیفت، نشسته در اتاقش و با صورتی خندان و بشاش، از روزهای پرتلاطم حادثه پلاسکو می گوید، اشاره اش مدام به نقش مرده ها در زندگی اش است، در کارش و روحیه اش: خب، لحظاتی هست که کم می آورم و حتی می زنم زیر گریه. مثلا در قضیه حادثه حله باز توانستم خودم را جمع و جور کنم با این که حدود 40–50 نفر را این جا آوردند که بدن هایشان متلاشی شده بود، ولی در حادثه پلاسکو گریه کردم، به نظرم این آتش نشان ها هیچ فرقی با شهدای غواص ندارند با این فرق که شهدای غواص می دانستند که دارند به سمت شهادت می روند ولی این بنده خداها نمی دانستند که قرار است بمیرند و آن روز با بقیه روزها فرق می کند. آنها بیرون آمده بودند و باز به داخل ساختمان رفتند تا مردم را نجات دهند. بعد از پلاسکو، من خودم را بارها جای خانواده های آتش نشانان قرار می دادم و گریه می کردم تا خودم را خالی کنم. من خانواده های آنها را می دیدم که برگه به دست در راهروهای این جا می رفتند و می آمدند و گریه می کردند. گریه خیلی خوب است، خیلی بد است که می گویند مردها نباید گریه کنند، آدم هایی که گریه نمی کنند، یک دفعه می ترکند. و اینجاست که زنگ قدیمی تلفن اتاق رنگ و رورفته معاون سالن تشریح، حس او را به هم می ریزد؛ صحبت از یک جسد یخ زده است، جسدی که آن را از خارج کشور آورده اند و گذاشته اند بدنش نرم و جواز برایش صادر شود و حالا این دکتر ساداتی است که باید مهر دفن شدن او را برای زیر خاک منتظر پذیرنده گورستان بزند پایین پرونده اش. جواز مرگ صادرکردن برای مرده ها سال هاست در سرنوشت اوست؛ مثل سرنوشت محمدجواد هدایت شده ، رئیس تالار تشریح پزشکی قانونی که وقتی پیراهن سفید دکتری اش را می پوشد و جا می گیرد پشت میز رنگ و رورفته اتاقش، دستی به چال چونه ته ریش دارش می کشد و حرف هایش را مثل معاونش از پلاسکو شروع می کند؛ از آن روزها که سخت ترین شدند در یادش برای سال های سال. اولین آتش نشانی که آمد از بیمارستان مطهری به این جا منتقل شد و قابل شناسایی بود؛ چون چهره اش سالم مانده بود. هر چه یافتن پیکرها با تأخیر اتفاق افتاد، شناسایی از طریق چهره ها سخت تر شد. شناختن کسانی که در روزهای اول از زیر آوار پیدا شدند، از چهره راحت تر بود ولی بعد از آن به دلیل حجم آوار و میزان حرارت، دیگر پیکرها از روی ظاهر قابل شناسایی نبودند. البته متعلقاتی اطرافشان بود ولی مشخص نبود که مال آن شخص باشد. با آن وضعیت، ما برای این که ضریب اطمینان را بالا ببریم، آزمایش دی ان ای انجام دادیم. نکته مهمی که وجود دارد این است که در این حوادث دسته جمعی، حضور پزشکی قانونی در صحنه الزامی است؛ در صورتی که در مدیریت بحران ما چندان نقش پزشکی قانونی را در آن مرحله پررنگ نمی بینند، یعنی فکر می کنند که خب ما پیکرها را پیدا می کنیم و بعد می فرستیم که شما بقیه کارها را انجام دهید. آمار جانباخته ها همانی بود که اعلام شد؟ بله، 16 آتش نشان بودند که شناسایی شدند؛ 5 تا هم جانباخته غیرآتش نشان؛ کلا 21 نفر. هنوز هم از بین نخاله ها قطعات و تکه های اجساد را برای شما می فرستند؟ بله، برای ما می فرستند و ما هم می فرستیم آزمایش ژنتیک، هنوز جواب قطعی به دست ما نرسیده است. آمار ما همان آمار قبلی است. یعنی در نخاله ها کسی پیدا نشده است؟ مثلا آن نگهبان؟ آن نگهبان، پنجمی بود که پیدا کردند. مابقی که برای ما فرستادند، قطعات استخوان کوچک و بزرگ بود که هنوز جواب قطعی آنها نیامده است. از نگهبان هم قطعاتی از بدنش به این جا آمد؟ یک پیکر نیمه کامل بود، با آزمایش ژنتیک تطبیق دادیم و احراز هویت قطعی انجام شد. آن روزها همه پزشکان و تکنیسین های پزشکی قانونی استان تهران در ساختمان کهریزک هر دقیقه منتظر بودند که کسی را بیاورند برای شناسایی، تا جوابی داشته باشند برای گفتن به خانواده های چشم انتظارشان؛ محبوبه عسگری 42ساله، زن تر و فرز و باتجربه کادر پزشکی هم یکی از آنها بود. او یکی از سه زنی است که در کادر پزشکان پزشکی قانونی کار می کند و حالا با ناخن های لاک زده و صورتی ریز و قشنگ و با پلک هایی که خستگی شیفت از شب تا صبح دیروز، آنها را با شیب ملایمی روی حدقه هایش چشمش انداخته، از نیمه دوم امسال می گوید که یکی از سخت ترین تجربه های کاری اش بود؛ نمونه اش همین حادثه پلاسکو. او یکی از شناسندگان آتش نشان های شهید و سوخته بود. مرگ آتش نشان ها خیلی ها را جریحه دار کرد، همه آماده باش بودند. در سالن تشریح بالای سر آنها بودم و با همکارانم، جواز دفن می دادیم، خیلی تأسف آور بود. لباس های آتش نشان ها نسوخته بود ولی وقتی آنها را باز می کردیم، فکر می کردیم که جسد سالم است، در حالی که کامل از بین رفته بود، برخی تبدیل به استخوان شده بود. و حال و روز او هم آن روزها مثل بیشتر همکارهایش بود. خب خیلی تأثیر منفی روی ما می گذاشت، خیلی متأثر می شدم اما با دقت هر چه تمام تر، برای تعیین دی ان ای، کارشان را انجام دادیم، فرستادیم برای بخش دی ان ای، پیگیری های لازم انجام شد، کالبدشکافی خوب انجام شد و حنجره ها را خوب نگاه کردیم آنهایی که عضله مانده بود و استخوان هایی که سالم بود به دی ان ای فرستادیم. به هر حال مردم منتظر بودند و چشمشان به نظر ما. این که آن روزها می گفتند بدن هایشان به پودر تبدیل شده بود، درست نبود؟ نه پودر نشده بودند ولی بعضی استخوان ها به طور شدیدی از بین رفته بود به طوری که فقط قسمت هایی از استخوان مانده بود. برای بعضی دیگر هم حرارت زیاد، باعث شده بود فساد اتفاق بیفتد. مهم ترین فاکتور فساد جسد، حرارت بالاست، چون حرارت محیط بالا بود، میکروب هایی که باعث فساد می شوند، در داخل ریه و روده بزرگ هستند و شروع به فعالیت می کنند. در روز تشییع جنازه، حستان چطور بود، وقتی دیدی که آن جمعیت زیاد به بدرقه آنها آمده بودند. آن روز این جا غم عجیبی داشت. اسامی شان را که اعلام می کردند، مدام با خودم می گفتم اینها را از زیر دست ما با آن وضعیت بردند، آنها را ما شناسایی کردیم، من همه شان را دیدم. و دنبال حرف های محبوبه عسگری را نیکو دهقانی زاده ، دیگر پزشک زنی که جزو اصلی ترین شناسندگان اجساد در پزشکی قانونی است، پی می گیرد؛ زنی با صورتی تپل، چشم هایی روشن و با تجربه و صدایی نازک که حس، اولین نکته بیرونی آن است. او تازه از سالن تشریح آمده با دستکشی سفید روی دست های گوشتالو و ماسکی سفیدتر که به اعتقاد همکارهایش عبور می دهد میکروب هایی را که باید سدشان شود؛ تا بیاید دستکش ها را دربیاورد و امضاهای لازم را برای اجساد تر و تازه امروز بنشاند پایین پرونده های سبز، فرصت، خودش را نشان می دهد برای حرف زدن درباره آن روزهای خون و آتش: من جزو کسانی بودم که آن روزها از این ماجرا خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم؛ خیلی، خیلی، خیلی. واقعا خیلی. این ماجرا خیلی فرق می کرد. یادم است سقوط هواپیمای آنتونوف که اتفاق افتاد هم همین حال را داشتم. همه جسدهایی را که بررسی می کردم، با خودم می گفتم که خب هر کدام اینها عازم جایی بوده اند و حالا این جا خوابیده اند؛ مدام گریه می کردم. برای پلاسکو هم در خود سالن تشریح گریه می کردم. همکارها خودشان را کنترل می کردند ولی من همین طور کار می کردم و حین کار گریه می کردم. موقع در سالن تشریح کارکردن، وقتی بدانی که آن ماجرا یک اتفاق بولد است، خب برایت خیلی تأثیرگذار است. در آن چند روز عکس هایشان را دیده بودیم و وقتی آنها را برای شناسایی آوردند، خیلی سخت بود، واقعا سخت بود. وقتی جسد به سالن تشریح می آید، نباید وارد حواشی آن بشوی، این که بستگانش چه کسانی بوده و چه اتفاقی افتاده است، وگرنه خیلی اذیت می شوی. روز تشییع آتش نشان ها این حس را داشتم که اینهایی که با آن شکوه روی دست مردم تشییع می شدند، ما بالای سرشان بودیم و تشخیص شان دادیم. خیلی حس عجیبی بود. اما مرگ، چطور خودش را به آنها نشان می دهد، وقتی که هر روز. . . گرداگرد آنها را مردگانی زیبا فراگرفته اند آنها 9 نفرند؛ با حدود 20 نفر دستیار که مسئول اصلی شکافتن بدن مرده هایند؛ با گله ای همیشگی که چرا همه فکر می کنند ما بدن های اجساد را تکه و پاره می کنیم؟ آنها 9 نفرند با ماهی حدود سه تا چهار میلیون حقوق و یک دنیا سختی؛ 9 نفر و دستیارانی که در طول سال، 10 تا 11 هزار جسد، ماهانه بین 900 تا 1000 و روزانه بین 30 تا 35 جسد را در سالن تشریح پزشکی قانونی تهران بررسی می کنند. هیچ کدام از پزشکان پزشکی قانونی را سرنوشت به سالن تشریح نکشاند؛ همه شان انتخاب کردند. مثل دکتر ساداتی که هر چند عجیب ولی انتخابش درنهایت کارکردن با مرده ها شد: این را شنیده اید که می گویند هر کس از چیزی بدش بیاید، ناخودآگاه به سمتش می رود؟ من بچه که بودم و حتی بزرگتر که شدم، مدرسه ام را یک بار به این دلیل که کنار بیمارستان بود، عوض کردم؛ یک بار به این دلیل که کنار قبرستان بود و جالب است که اگر یک بار در خیابانی بودم که تابوت و جنازه ای را از آن می بردند، من دیگر از آن خیابان رد نمی شدم. اما زندگی هر روز، مرحله ای را جلوی پای آدم ها می گذارد که خودشان فکرش را هم نمی کنند. در زمان پزشکی عمومی، با وجود همه اینها باز هم وقتی یک جسد را در بیمارستان می دیدم، خیلی کمتر تحت تأثیر قرار می گرفتم تا مثلا وقتی در قبرستان می دیدم که تابوتی را می بردند، حسش کاملا متفاوت بود ولی وقتی وارد پزشکی قانونی شدم، همان ماه اول وارد تالار تشریح شدم. جسد هم انواع و اقسام داشت؛ یک وقت هایی جسد تر و تمیز است، ولی جسد فاسد، جسدی که زیر خاک بوده آن را درآورده اند و برخورد خانواده ها و مسائل احساسی هم مطرح بود؛ اینها مسائلی بود که اوایلش روبه رو شدن با آنها سخت بود و کم کم به آن خو گرفتم. او یادش می آید آن اول که در تالار تشریح پارک شهر کار می کرد، همکار آذری زبانش همیشه حرف شیرینی به او می زد: او به من می گفت دکتر ساداتی از مرده ها نترس، از زنده ها بترس؛ می گفت امروز داشتم می آمدم در اتوبوس مردم داشتند من را له می کردند، این مرده ها که کاری به کار ما ندارند. این جمله او برای من قشنگ بود، دیدم واقعا راست می گوید و مرده هایی که ما با آنها کار می کنیم، بی ضررترین و بی خطرترین آدم ها هستند ولی به هر حال این کار سخت است، آلودگی و بیماری دارد ولی باز هم بیماری هایی که از طرف آدم های زنده ما را تهدید می کند، خطرشان خیلی بیشتر از این مرده های بی آزار است. منظور از بیماری ها، اچ آی وی و هپاتیت و سل ریوی است، کافی است زمان خونگیری سوزن به دست ما فرو برود، این موضوع ما را خیلی تهدید می کند. همه اش اما این انواع و اقسام بیماری ها نیست؛ ساداتی از تجربه هایی می گوید که در این سال ها، زندگی او را پر و پرتر کرده است؛ تجربه هایی خاص از مرگ: فقط این حوادث جمعی نیستند که ما را ناراحت می کنند؛ مثلا من معمولا شب های سال تحویل این جا کشیک هستم. آن لحظه ای که عید می شود و مثلا پدری می آید که نیم ساعت پیش بچه هایش تصادف کرده اند و دو سه تایی با هم مرده اند، نمی توانید تصورش را کنید که چقدر برای ما سخت است. همین الان هم که دارم درباره اش صحبت می کنم، بغض کرده ام یا مثلا نیم ساعت مانده به سال تحویل، جسد یک پیک موتوری را می آورند که چیزی را جایی می برده تا خرج زن و بچه اش را دربیاورد و حالا با مغز ترکیده در تصادف، او را برای شناسایی می آورند؛ خب اینها ما را خیلی اذیت می کند. و راست می گوید، بغض مانعی می شود برای ادامه دادن. یا مثلا صبح های زود می آییم و می بینیم که یک کارگر شهرداری یا سوپوری را که در خیابان ها کار می کنند با همان لباس کارشان آورده اند، چون در خیابان ماشین به آنها زده و کشته شده اند. کلا سوپورها به دلیل این که لباس شبرنگ تنشان است، کمتر دقت می کنند و فکر می کنند راننده ها آنها را می بینند ولی راننده ها خیلی راحت آنها را می زنند. خیلی وقت ها صبح ها در راه سازمان، ما آنها را می بینیم که خیابان ها را تمیز می کنند و بعد دو ساعت می بینیم که جسدشان را با همان لباس کارشان آورده اند. خب اینها ما را ناراحت می کند. کاش به آنها آموزشی داده شود، چون خیلی بی محابا در خیابان کار می کنند. این حرف همه کسانی است که در سالن تشریح پزشکی قانونی کار می کنند؛ نگاه مردم به آنها، ترسشان، کلیشه های معمولی که سال هاست با آنها دست به گریبانند و احتیاط های افراطی که سبک زندگی شان شده؛ محبوبه عسگری ، یکی از سه پزشک زن سالن تشریح هم سال هاست درگیر این حرف هاست. مردم از ما می پرسند از مرده ها نمی ترسید؟ نام پزشکی قانونی که می آید، همه فکر می کنند یک جسد روی دست ماست. اما واقعیت این نیست، من کمیسیون پزشکی برای قصور پزشکی می روم، فوت هایی که در بیمارستان ها رخ می دهد یا درصد ارش و دیه که انجام می شود، آن جا دیگر مرده ای وجود ندارد. به عنوان پزشک جنایی و قتل اگر باشد، سر صحنه فوت می رویم، این جا موارد خاصی می آورند، گلوله خوردگی و چاقوخوردگی یا در مراکز نگهداری می شوند یا از سالمندان و... علت فوت آنها را هم تعیین می کنیم. 5 درصد کار پزشکی قانونی تشریح است. اگر بروید در معاینات، آنها اصلا تشریح نمی بینند، ارش و دیه می بینند، کسی که در کمیسیون کار می کنند، اصلا جسد نمی بیند. شما این جا فقط روی زنان کار می کنید؟ نه؛ در سالن تشریح من فقط روی زن ها کار نمی کنم. مردها هم خانم ها را می بینند ولی اگر خانم جوان باشد، ممکن است خانم ها ببینند، باید نمونه برداری از واژن انجام شود. تعداد زنانی که این جا می آورند نسبت به مردان کمتر است؟ مردان بیشتر هستند چون حادثه کار بیشتر برای مردان است. اوردوز بیشتر مربوط به آقایان است یا سکته های قلبی. خودکشی های اگرسیو، بیشتر برای مردهاست و.... خیلی ها ممکن است تا متوجه شوند شغل تان این است، فکر کنند که تأثیر این کار روی زندگی شما چه می تواند باشد؟ من بابت هر یک موردی که می بینم ناراحت می شوم مثلا جوانها را که می بینم، قتل و گلوله ای. نگرانی در من ایجاد می شود، اما این که هیچ حقی ضایع نشود، قتلی صورت گرفته، وضعیتی ایجاد شده، این که این قتل بوده یا خودکشی و... برای من مهم است که حقش ضایع نشود. وقتی استراحت می کنم یا در خواب، می فهمم که این کار رویم تأثیر می گذارد، در خانه که به این مسأله فکر می کنم، احساس می کنم چه تصادف سختی بود یا مثلا در برنامه های تلگرام می بینم، کسی که خودکشی کرده، همه ابراز تأسف می کنند، من آن روز آن جسد را دیده ام اما نمی توانم حرف بزنم، چون اینها اسرار پزشکی به شمار می رود. در خانه هم کسی از من سوالی نمی پرسد، عادتشان دادم. امروز چند تا جسد دیده اید؟ من دیشب کشیک بودم، امروز از ساعت 6:30 تا 8، 10 تا جسد دیدم. دیروز هم سر یک صحنه احتمال قتل رفتم، هم بیمارستان رفتم و هم خانه رفتم صحنه دیدم، نمونه های بیمارستان را هم دیدم، یک سری موارد در خیابان آمده بودند، مجهول الهویه آورده بودند، آن را هم دیدم. بررسی هر جسد حدودا چقدر طول می کشد تا کار تمام شود؟ بستگی به کیس دارد، اگر مورد جراحی باشد، ممکن است یک ساعت هم طول بکشد، اگر گلوله خورده باشد باید سر تا پایش را عکس بگیرم که ببینم آثار گلوله وجود دارد یا ندارد. و در میان همه این تجربه های معمول، دیدن کدام مرده برای آنها خاص تر از همیشه بوده است؟ چرا که... مرگ، مسخی است دردناک در کوچه های شایعه برای من دیدن جسد یک بچه بسیار سخت است. بارها شده که حتی گریه کرده ام و هیچ وقت برایم عادی نمی شود. مرگ هیچ وقت برای ما عادی نمی شود، درست است که کارمان است ولی نه، آن ترومایی که باید در روح و روان و جسم ما بگذارد، می گذارد. آن حالت محتاط بودن و... را در ما ایجاد می کند؛ مثلا من همیشه نگرانم که برای اطرافیانم و فرزندانم نگرانم. اینها حرف های نیکو دهقانی زاده است؛ دیگر پزشکی که می نشیند به گفتن خاطره های جور و واجورش در این سال های گشایندگی کالبد. مثلا یک پرونده داشتم، موقعی که یزد کار می کردم. از طبس پزشکمان زنگ زد گفت جسدی در خیابان افتاده بوده، تصادفی و له و لورده، گفت خانم دکتر جوازش را بدهم؟ من همیشه در ذهنم این بود که باید به این نوع جسدها خیلی حواست جمع باشد چون ممکن است او را به قتل رسانده و برای اختفای موضوع، او را به حالت تصادف در خیابان رها کرده باشند. خلاصه به دکتر گفتم ببین اگر علایم زمان حیات دارد و واقعا تصادفی است، جوازش را بده، اگرنه به هیچ وجه. گفت دادستان خیلی اصرار دارد که جوازش را صادر کنیم، خلاصه فردایش جسد را فرستادند مرکز و رفتم بررسی کردم، هیچی از جسد نمانده بود یعنی نمی شد فهمید سرش کجاست و تنش کجا، به همکارها هم گفتم و آنها گفتند تصادفی است. بعدش به پروسکتورمان که جسد را باز می کند، گفتم پشتش سه تا سوراخ کوچک است، گفتم پشتش را باز کن، سوآپ زدیم دیدیم رفت تا قفسه سینه، گفتم وای خاک عالم، یک وقت این گلوله نباشد؟ بعدش فرستادیمش رادیولوژی، دیدیم گلوله است. بعدش همکارم گفت واقعا که تو شوالیه ای، چطوری فهمیدی؟ اینها ولی همه خاطره های خاص نیستند؛ جالب ترین خاطره ها را شاید دکتر ساداتی، معاون سالن تشریح می گوید با آن شوقی که برای گفتن و گفتن دارد: اجساد هنرمندان و ورزشکاران بارها شده که به این جا منتقل شده؛ مثلا اولادی و خدابیامرز هادی نوروزی را که بازیکنان پرسپولس بودند، برای کالبدشکافی این جا آوردند. من پرسپولیس دوآتشه ام، خودم بالای سر اولادی بودم موقع کالبدشکافی. روزی هم که هادی نوروزی فوت کرد، من شیفت بودم، زنگ زدم به بچه ها گفتم برای هادی خیلی مواظب باشند. مثلا همین اولادی را خودم کالبدگشایی کردم. بچه مازندران بود و من هم بچه مازندرانم و وقتی دیدم پدرش در برنامه 90 صحبت و گریه می کرد، یک ساعت گریه کردم. ما خیلی از این هنرمندان را می شناسیم و اجسادشان را می آورند و ما بررسی شان می کنیم. و حالا نوبت گفتن از تلخ ترین خاطره است: ما این جا همکاری داشتیم که پنجشنبه ها می آمد و به ما کمک می کرد. یک روز صبح که آمدم سر کار، دیدم یک پرونده ای آمده و اسم همین آقا که همکارمان بود روی آن است، به خودم گفتم حتما اشتباه است یا اسمش شبیه همکارمان است ولی بعد یکی از همکارها گفت که همان است و دستور قضائی بر کالبدگشایی بود. هیچ کس حاضر نبود که کار را انجام دهد، خلاصه همه کنار کشیدند و رئیس تالار گفت دکتر ساداتی شما سابقه ات از همه بیشتر است، شما زحمت را بکش. دلیل مرگش عارضه قلبی بود و خب آن روز خیلی به من سخت گذشت. این روز و شب های سخت اما کم نیستند: شب هایی که این جا کشیک هستیم، صبح ساعت 6 که از خواب بیدار می شویم، وارد سالنی می شویم که حدود 30 جسد را کنار هم خوابانده اند؛ شما حساب کن بیشتر صبح های ما این طوری شروع می شود. این اجساد هم انواع و اقسام دارند؛ مثلا یکی را می بینی با کت و شلوار و کراوات روی تخت است، بعد می بینیم که مثلا با کیف سامسونت در فرودگاه بوده و داشته می رفته خارج کشور اما سکته کرده و مرده است. این جا به ما آموخته است که زندگی واقعا همین است؛ طرف با کت و شلوار و آمال و آرزو دارد می رود مثلا سواحل بارسلونا، یک دفعه سر از پزشکی قانونی درمی آورد یا مثلا یک بار استاد دانشگاه خودمان را که 70سالش بود در سالن تشریح دیدیم و یکی، دو نفر از پزشکانمان تا ظهر در شوک بودند. و آخرین حرف ها از زبان محمدجواد هدایت شده ، رئیس تالار تشریح است. او از اجساد مجهول الهویه می گوید و مومیایی کردن بعضی از آنها. تعداد اجساد مجهول الهویه زیاد است؟ تعدادشان خیلی زیاد نیست. شاید در روز، متوسط دو تا سه نفر باشند که ممکن است فردی در اماکن عمومی فوت کرده باشد و کارت هویت همراهش نباشد. این جا کاری که انجام می شود عکس و فیلم گرفته می شود. با هماهنگی با پلیس آگاهی داریم این عکس ها را در اختیار آنها قرار می دهیم. کسی که گمشده ای دارد، اول به پلیس مراجعه می کند. پزشکی قانونی روالش این است که اگر بخواهد عکس های ما را ببیند باید از مراجع انتظامی و قضائی نامه ای داشته باشند. به همین دلیل افراد ابتدا به کلانتری و آگاهی مراجعه کنند و آن جا عکس ها را به خانواده نشان می دهند و بعد ما در جریان قرار می گیریم. با این روند، 90 درصد افراد مجهول الهویه هویت دار می شوند. آنهایی که نمی شوند، با هماهنگی قوه قضائیه دفن می شوند، البته اینها طی یکی، دو ماه شناسایی می شوند. در ماه مشخص است که چه تعداد اصلا شناسایی نمی شوند؟ شاید زیر 10 نفر باشند. جای خاصی این اجساد را دفن می کنند؟ احتمالا؛ ما در تهران این اجساد را به بهشت زهرا منتقل می کنیم. چون به هرحال هم سردخانه ما محدودیت دارد و هم این که جسد بعد از مدتی فاسد می شود. سردخانه نقش کُند کردن فساد جسد را دارد نه متوقف کردن آن. جسدی که سه روزه فاسد می شود، در سردخانه دو هفته ای فاسد می شود. ما نمونه برداری و مستندسازی می کنیم. بعد از دستور قضائی جسد دفن می شود، مثلا بعد از 6 ماه اگر خانواده آمدند، ما با نمونه برداری که کردیم، مطابقت می دهیم و به این ترتیب جسد هویت دار می شود. درخواست مومیایی کردن جسد هم می شود؟ معمولا از طرف چه کسانی و چقدر هزینه اش می شود؟ مومیایی کردن اجساد، برای اجسادی است که از کشور خارج می شوند، چون اینها باید در هواپیما قرار گیرند. دلیل این کار هم جلوگیری از فاسد شدن جسد و انتقال بیماری است. این کار را ما با درخواست اولیای دم با مواد تثبیت کننده ای انجام می دهیم که مانع از فساد جسد می شود. چون به هرحال این جسد قرار است در بار مسافر و داخل هواپیما قرار گیرد، هزینه آن هم براساس تعرفه های دولتی که مصوب قوه قضائیه است، تعیین می شود. هزینه آن چقدر است؟ الان فکر می کنم حدود دو میلیون تومان است. درِ بزرگ و سفید پزشکی قانونی نزدیک ظهر بسته می شود؛ با سروصدایی که به صدای خودرو بزرگ حمل اجساد درمی آمیزد، خودرو بزرگی که بدن های امروز را آورده برای پزشک های منتظر تا شناسایی شوند، دلیل مرگشان مشخص شود و... و آنها زبانی بشوند برای بی زبان ها، در برزخ مرده ها. مهمترین نکات حرف های پزشکان تالار تشریح به گفته این پزشکان بیشتر پیکرهای آتش نشانان حادثه پلاسکو به کلی از بین رفته و از آنها تنها قطعاتی باقی مانده بود پزشکان سالن تشریح پزشکی قانونی می گویند همه زیرآوارماندگان حادثه پلاسکو همان روز اول جانشان را از دست داده بودند در طول سال، 10 هزار تا 11 هزار جسد، ماهانه بین 900 تا 1000 و روزانه بین 30 تا 35 جسد برای بررسی به سالن تشریح پزشکی قانونی تهران می آیند در حال حاضر در پزشکی قانونی استان تهران 9 پزشک، مسئول شناسایی و تشخیص علت مرگ اجسادند از این 9 پزشک، 6 نفر مرد و 3 نفر زن هستند پزشکان پزشکی قانونی هرماه بین سه تا چهار میلیون تومان حقوق می گیرند بر اساس عرف پزشکی قانونی، حوادثی که بالای 12 کشته داشته باشند، حوادث بحرانی اند هرماه حدود 10 جسد مجهول الهویه وارد سالن تشریح پزشکی قانونی تهران می شوند معمولا هویت 90 درصد اجساد مجهول الهویه تهرانی مشخص می شود هزینه مومیایی کردن اجساد برای خروج از کشور دو میلیون تومان است منبع:روزنامه ی شهروند ...
من صابون می پزم
داشتم دوره های جواهرسازی را بگذرانم ولی به دلیل اینکه دختر کوچک دارم نتوانستم رشته خودم را ادامه دهم. از طرفی در دوره ای از زندگی ام به این فکر افتادم که از محصولات سالم استفاده کنم. در این دوره با مطالعه متوجه شدم چقدر محصولاتی که روزانه استفاده می کنیم حاوی مواد شیمیایی هستند، سپس با صابون های دست ساز آشنا شدم و چون طرفدار محصولات ارگانیک بودم ابتدا، نه با نیت یک کسب و کار بلکه به خاطر علاقه شخصی ام ...
تجاوز گروهی 8 مرد عرب به یک دختر 28ساله
اتاق خبر 24 : دادگاه بخش وین 8 مرد عراقی را که به طور گروهی به یک دختر آلمانی تجاوز Rape کرده بودند، به زندان های دراز مدت بین 9 تا 13 سال محکوم کرد. کارینا فهرینگر، دادستان وین، برای متجاوزان تقاضای اشد مجازات کرده بود. بنا به گزارش پلیس، چهار تن از مردان یادشده، ابتدا دختر آلمانی 28 ساله را که تحت تاثیر شدید الکل قرار داشت، تعقیب کردند. آنها او را به آپارتمانی که پنج مرد ...
فیلم های آخر هفته شبکه سه سیما + تصاویر
سرای سالمندان به منزل بیاورد اما بدلیل دروغی که گفته که تشکیل خانواده داده و همسر و فرزند دارد تلاش می کند تا با استفاده از بیماری آلزایمر پدرش این مساله را حل کند و ... *فیلم سینمایی متروMetro محصول 2013 روسیه به کارگردانی آنتوان مگردیشو است که جمعه 20 اسفند از ساعت 14:00 روی آنتن شبکه سه قرار می گیرد . بازیگرانی که در این فیلم نقش آفرینی کردن عبارت اند از :سارجی پوسکپالیس ...
پشتم خالی شد
...> می گوید: خیلی از دوستانم ترک تحصیل می کردند چون مدرسه راهنمایی و دبیرستان در روستا نداشتیم و آنها هم این امکان را نداشتند که مسیری طولانی را بیایند و ماه ها از خانواده دور باشند و درس بخوانند. من و بچه هایی که می توانستند درس بخوانند یک شبانه روز در راه بودیم تا به سردشت برسیم و وارد خوابگاه شویم. گاهی پاهایمان از مسیر سنگلاخی تاول می زد، برای همین 3-2ماهی در خوابگاه می ماندیم تا مجبور ...
درخانه ای که هنوز عطر ابراهیم دارد
بار هم دقیقا همین را گفت و خداحافظی کرد، ولی چند باری رفت و برگشت و نگاهم کرد و توی چشم هایم زل زد. انگار دلش نمی آمد برود. وقتی خبر شهادتش را آوردند! مادر از سخت ترین لحظه زندگی اش می گوید: داشتم شیشه های خانه را برای عید پاک می کردم که دامادم وارد خانه شد و گفت حال ابراهیم خوب نیست و در یکی از بیمارستان های اهواز بستری شده است. خیلی نگران شدم و بی تاب این بودم که یک نفر مرا ...
زندگینامه و مبارزات محمدتقی بهار + دانلود کتاب گزیده دیوان اشعار
را تنها برای خدمت به افکار عامه و ضبط وقایع کشور نوشته ام و ذره ای قصد انتقام یا انتقاد در نوشته های مزبور نداشته ام. آنچه در مقالات مهر ایران نگارش یافت، به قدری مورد علاقه و ستایش عامه مردم قرار گرفت که مرا به تدوین جداگانه آن تاریخچه ترغیب نمود. از این روی، با خود اندیشیدم اکنون که باید کتابی مدون شود، همان بهتر که فصولی نیز در مقدمه کار کودتا و بیرون آمدن سردار سپه که پهلوان این داستان ...
کشف جسد دانشجوی دانشگاه مازندران در بابلسر
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، عباس فتحعلی پور، فرمانده انتظامی بابلسر این خبر را تایید کرد و افزود: هنوز علت مرگ این دانشجو مشخص نیست. فرمانده انتظامی بابلسر با اشاره به اینکه جسد این دانشجو در خارج از محیط دانشگاه کشف شده است، بر ادامه روند بررسی این پرونده خبر داد. دانشجوی پسر رشته عمران ورودی سال 1392 دانشگاه مازندران بود که بامداد امروز در ساعت 2، جسد حلق آویز شده اش ...
به منزل عمویم رفته بودم که در زیر پتو صحنه ای باورنکردنی را دیدم!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، ظهر دوشنبه 9 اسفند ماه سال جاری پسر جوانی در تماس با پلیس Police از مرگ عمویش در خیابان وحید مشهد خبر داد. بدین ترتیب تیمی از ماموران کلانتری طبرسی جنوبی و نیروهای امدادی در محل حاضر شدند و با جسد مرد 57 ساله در خانه روبرو شدند. پسر جوان که 22 سال دارد در همان ابتدا هدف تحقیق قرار گرفت و گفت: 7 ماه از عمویم بی اطلاع بودم تا اینکه امروز برای ...
21 روز دلهره در کویر اسیر بودم / نیما دانشجوی 25 ساله اشتباهی دزدیده شده بود+عکس
نداریم و نمی توانیم آن را فراهم کنیم، اما او قبول نکرد و اقرار کرد که نیما را اشتباه به جای کس دیگری گرفته اند. این گفته ها را به اطلاع پلیس آگاهی رساندیم، هر چند آنها تمامی مکالمات ما را ضبط می کردند. خلاصه بعد از 21 روز با ما تماس گرفتند و گفتتند امروز ساعت 5 بعد از ظهر قرار است اتفاقات خوبی بیفتد و منتظر باشید، ساعت 15/5 عصر شماره ای که متعلق به یکی از نیروهای پلیس بود، به من دادند و ...
نادر مشایخی: به خاطر یک نامه عاشقانه من نزدیک بود 50 نفر از بچه های مدرسه اخراج شوند!
موسیقی ما - سما بابایی: شما کسی را می شناسید که از ترافیک دیوانه کننده تهران کلافه که نشود هیچ، فکر کند که این فرصت خوبی است برای اینکه خوب به آدم های شهرش دقیق شود، خوب نگاه شان کند و از نظر جامعه شناختی و روان شناختی تحلیل شان کند و در این میان، تنها دلگیری اش این باشد که چه بد که تعداد کتاب های صوتی کم است و در این فاصله نمی تواند به یک شاهکار ادبی گوش کند؟ یا ای کاش دست اندازهای خیابان ها ...
فریاد خاموش شب های تهران
یونانی است، هر چشمی را به خود مجذوب می کند. این برج در یکی از مناطق شمال شهر تهران قرار دارد. لابی شیک و لاکچری خبر از گران قیمت بودن آپارتمان های این برج می دهد. دختر قد بلند و بسیار زیبایی درب آپارتمان را باز می کند. با چشم می توان حدس زد که متراژ آپارتمان حدود 200 متر است. با اینکه جلوی درب آپارتمان تابلویی مبنی بر آتلیه عکاسی نیست اما به راحتی با وسایل موجود درآنجا می توان فهمید که از این مکان ...
روایت شبانه یک زورگیری در 6 پرده
پرده اول به گزارش ستاره ها، روزنامه جهان صنعت در ادامه می نویسد: ترافیک سنگین بود، ساعت 9 شب آن هم در خیابان امامزاده حسن تهران که همیشه خدا شلوغ است و خرید شب عید ترافیکش را دوچندان کرده بود همه چیز و هر اتفاقی ممکن است الا زورگیری. فرید لا به لای همین ترافیک قرار بود قربانی توطئه جوانک هایی شود که چهارچشمی او را می پاییدند تا در فرصت مناسب نقشه شان را عملی کنند. دقایقی بعد فرصت مهیا ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (417)
... این سلفی کمند امیرسلیمانی و پسرش ایلیا در دسته خودشیفترینگ قرار نمیگیرد و در فراتر از آن یعنی در دسته رَد دادگان عالم هنر - که پیش تر بار ها به آن پرداخته شده - قرار میگیرد. متاسفانه روز به روز شاهد تعداد بیشتری از چهره هایی هستیم که به این دسته اضافه میشوند. شاید باورتان نشود ولی فرمان فتحعلیان پسری 18 ساله دارد که دیروز تولدش بوده است. ضمن عرض تبریک به فرمان و پسرش ایلیا باید ...
ملاک آموزه های اسلام، آیات و روایات است نه رفتار مسلمانان/ جذب جوانان با انکار شریعت و اخلاق، بر پایه ...
گاهی او را تشویق و گاهی هم به ناچار تنبیه می کند تا راه درست را به او بیاموزد، در مورد پزشکی که شکم بیمار را برای معالجه پاره می کند هم محبت واقعی وجود دارد، چرا که خیرخواه مریض است، هر چند در ظاهر عمل محبت آمیزی انجام نمی دهد. حجت الاسلام رستمیان گفت: امروز برخی مبلغان مسیحیت بین جوان ها تبلیغ می کنند که مسیحیت دین محبت است و اگر دختر و پسر گناهی هم مرتکب شدند آن ها را بازخواست نمی کند و ...
از گوشه و کنار
بطری مشروبات الکلی کشف و ضبط شده است. به گزارش میزان، وی در تشریح جزئیات این خبر گفت: پیرو دریافت خبری از سوی ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر مبنی بر برگزاری پارتی مختلط در روزهای پایانی هفته گذشته توسط فردی که از طریق صفحه ای در اینستاگرام به انتشار عکس و فیلم های پارتی مختلط اقدام کرده بود، صحت خبر مورد بررسی قرار گرفت. با ورود به محل 14 دختر و 20 پسر به صورت نیمه عریان و پوشش ...
ناخن مصنوعی دختر دایی ام راز معشوقه شوهرم را لو داد
.... از آن چه می دیدم، حیرت زده شدم. پیامک های عاشقانه و گاهی زشت و زننده بین او و یک زن غریبه رد و بدل شده بود. آخرین پیام آن ها یک قرار حضوری در منزل یکی از دوستان آن زن بود. به ساعت نگاه کردم و بلافاصله خودم را به آدرس محل قرار آن ها رساندم. ولی چشمانم از تعجب گرد شد چرا که آن زن، همان دختردایی ام بود و ... .برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید./ رکنا ...
ایجاد جامعه ای پویاتر با آموزش های تربیتی کودکان و نوجوانان
احمد خدا یاری، مسئول برگزاری دوره تربیتی کودکان و نوجوان در گفت وگو با خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) از قزوین اظهار کرد: دوره تربیتی نوجوانان از پایه هفتم تا دوازدهم از 6 سال گذشته آغازشده و هم اکنون در تلاش هستیم تا این طرح را برای کودکان پایه اول تا هفتم نیز برگزار کنیم. وی بابیان اینکه این طرح به صورت مجزا برای کودکان و نوجوانان دختر و پسر برگزار می شود، افزود: آموزش هایی که در این طرح ...
محاکمه قاتلان قمه کش/ آدم کُشی با تفنگ ساچمه ای در تهران/قصاص نامادری جنایتکار و برادرش/پاین غم انگیز ...
رسیدگی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت و در همان تحقیقات میدانی اولیه، کارآگاهان موفق به شناسایی عامل جنایت به نام سعید . ص متولد 1366 به عنوان یکی از اراذل و اوباش سطح یک منطقه بی سیم شدند که به همراه یکی دیگر از اراذل منطقه بی سیم به نام عبدالله . ش متولد 1365 با استفاده از اسلحه شکاری از نوع ساچمه زنی و شمشیر، طی یک نزاع و درگیری خونین اقدام به زخمی کردن مقتول و سه نفر دیگر با ...
شکارچیان 2 راس کل وحشی در منطقه پرور مهدیشهر دستگیر شدند
به گزارش راهنمای سفر من به نقل از خبرنگار مهر، عباس زارع در گفتگو با خبرنگاران در محل اداره حفاظت از محیط زیست مهدیشهر از دستگیری شکارچیان دو راس کل وحشی در منطقه حفاظت شده پرور خبر داد و افزود: ماموران اجرایی منطقه درحین گشت و کنترل شبانه، به یک خودروی سواری مشکوک شده و به همین دلیل اقدام به کنترل نامحسوس خودرو کرده و پس از مدتی متوجه توقف آن در جلوی منزل یکی از متخلفان سابقه دار شکار و صید می ...
حرف های اژه ای درباره احمدی نژاد و یاسین رامین
یاسین رامین خبر داد، در مورد این پرونده توضیح دهید، گفت: ایشان با قرار وثیقه بعد از 5 ماه آزاد شد. بارها گفته ام افرادی که تحت تعقیب قرار می گیرند بعضی الزام به بازداشت موقت دارند و در مورد بعضی این الزام وجود ندارد، البته در قانون جدید این موارد کمتر شده است و اختیار آن به قاضی داده شده است. در مواردی که اقدام به بازداشت موقت وجود دارد، دلایل این اقدام این است که ممکن است جایی بیم تبانی باشد یا ...
فقر پنهان زیر پوست شهر بدون گدا
منزلی رفتیم که باورش کمی سخت است، حتی فرش و موکت کافی در کف منزل وجود نداشت. پدر خانواده چهار سال پیش فوت کرده و بار دوش زندگی به عهده مادر خانواده افتاده بود، صاحب دو فرزند هستند. پسر خانواده ازدواج کرده و خیلی کم به مادر و خواهرش سر می زند. دختر خانواده نیز که 23 سال دارد، دانشجوی روانشناسی در دانشگاه آزاد بود، پس از دو ترم تحصیل به دلیل عدم توانایی مالی از ادامه تحصیل بازمی ...
قاری مصری که قرائت قرآن را ناتمام گذاشت!
تحت تأثیر قرار گرفته بودند، به صوت قرآنش گوش می دادند. نمازگزاران از البهتیمی و خانواده اش پرسیدند تا او را بیشتر بشناسند، این قاری مصری با وجود سن کم، طرفداران زیادی پیدا کرد، مؤذن مسجد هم برای تشویق او اجازه داد به جایش اذان بگوید و هر روز قبل از نماز عصر قرآن در مسجد تلاوت کند. آوازه کامل یوسف البهتیمی، این پسرک کم سن و سال همه جا را فرا گرفت و به گوش ساکنان روستاهای ...